به گزارش ایران اکونومیست، با پایان جنگ تحمیلی دوازدهروزه میان ایران و رژیم صهیونیستی، صحنه عمومی کشور وارد مرحلهای شد که بیش از هر چیز نیازمند همآوایی اجتماعی و حفظ وحدت ملی است. مرحلهای که در آن، فراتر از بازسازی زیرساختها یا احیای نظم روزمره، بازسازی روان جمعی و بازتعریف گفتوگوهای عمومی اهمیتی حیاتی دارد. در چنین مقطعی، طبیعی است که توجهها به نقش نهادهای رسمی در مدیریت فضای پساجنگ بهویژه صداهایی که از جایگاه قدرت به انسجام، میهندوستی و هوشیاری فراخوان میدهند، جلب شود.
سکوتشکنیهای پرهزینه در تریبونهای رسمی
یکی از ابعاد مهم بازسازی اجتماعی پس از بحران، نحوه انتخاب صداهایی است که از تریبونهای رسمی شنیده میشوند. در شرایطی که افکار عمومی همچنان در حال پردازش تجربه جنگ، اضطرابهای پس از آن و پیگیری مطالبات خود است، هر سخنرانی، هر دعوت رسانهای و هر چهرهای که وارد میدان گفتوگو میشود، با واکنشی چندلایه مواجه خواهد شد. در این میان یکی از نکات قابل توجه، ضرورت توجه به چهرههایی در جایگاههای رسمی است که نهتنها حساسیتبرانگیز نباشند، که توان اقناع یا ایجاد حس همدلی در بخشهای متنوع جامعه را به خوبی داشته باشند. اینکه در روزهای پس از جنگ، فرصت سخن گفتن، تحلیل یا حتی تسلی دادن به افرادی داده شود که پیشتر خود محل پرسش یا مناقشه بودهاند، از دید بخشی از جامعه، انتخابی خلاف انسجام تلقی میشود.
در میان حجم بالای مطالبه برای پاسخگویی و شفافیت، انتخاب چهرههایی که پیشتر محل مناقشه بودهاند، حتی اگر با نیت انسجامبخشی انجام شود، میتواند در عمل به تقویت حس شکاف و گله دامن بزند. برای بخشی از جامعه، نه محتوای سخنان، بلکه نشانهشناسی حضور افراد اهمیت دارد؛ اینکه چه کسی، در چه زمانی و با چه سابقهای، از تریبونی ملی صحبت میکند. در شرایط پساجنگ، هر حرکت رسمی در آینه افکار عمومی منعکس میشود. در این فضا، لحن و انتخابها، به اندازه خود پیام اهمیت پیدا میکنند و نادیدهگرفتن ظرافتهای این بازتاب، ممکن است فرصتهای ترمیم را کمرنگ کند.
انسجام تنها با واژههای قشنگ محقق نمیشود
رسانه ملی، در نخستین هفتههای پس از پایان حملات، بار دیگر به فرمتهای آشنای گفتگوهای تحلیلی و میزگردهای کارشناسی بازگشت. اما انتخاب برخی مهمانان چه در برنامههای مذهبی و چه در میزهای تحلیل سیاسی، هم زمان با فضای خاکستری این روزهای پساجنگ، لزوماً به شکلگیری اعتماد جمعی کمک نکرد. در برخی موارد، شاهد حضور تحلیلگرانی بودیم که پیشفرض آنها از جامعه، یکدست و بیتنش بود؛ تحلیلی که با زیست واقعی بسیاری از مردم فاصله دارد.
در چنین وضعیتی، گاهی انتخاب نکردن یک فرد بیش از انتخاب آن، میتواند به همبستگی عمومی کمک کند. پیامهای ملی در دورههای بحرانی، اگر از زبان کسانی شنیده شوند که اعتبار گفتوگو با همۀ جامعه را داشته باشند اثرگذارتر است. انسجام، بیش از آنکه با تکرار واژههای قشنگی همچون «وحدت» محقق شود، از دل جزئیاتی مانند همین انتخابها زاده میشود.
از هشدارهای مکرر وزیر ارشاد تا ضرورت اقدامات اجرایی
در میان صداهای رسمی، موضعگیریهای وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در هفتههای اخیر، هم به لحاظ صراحت و هم به لحاظ تنوع مخاطب، قابل توجه است. مجموعهای از پیامهای توییتری که در آنها ضمن هشدار نسبت به بازگشت به فضای تقابلی، بر ضرورت جذب حداکثری، تجدیدنظر در تنگنظریها و بازنگری در شیوه اداره رسانه ملی تأکید شده بود.
صالحی از خطر تکرار شکافهای پیشین گفته؛ از اینکه بازگشت به قطبیسازیهای رسانهای، دامنزدن به مطالبات حداکثری و حذف سلیقهای گروههای مختلف، میتواند تهدیدی برای سرمایه اجتماعی کشور باشد. او همزمان با نزدیک شدن به دهه محرم نیز بر ضرورت استفاده از آیینهای مذهبی برای تقویت احساس ملی و پرهیز از دوقطبیسازی در منبرها، رسانهها و فضاهای مجازی تأکید کرد. نگاهی که مشخصاً به اهمیت «تربیت گفتار جمعی» در شرایط بحرانی اشاره دارد.
نکته مهم اما آن است که این هشدارها صرفاً در قالب توییت باقی نماند و در سطح ساختاری وزارت ارشاد و نهادهای مرتبط با آن نیز مجموعهای از اقدامات اجرایی برای مدیریت فرهنگی مرحله پساجنگ را در دستور کار قرار دهند. موضوعی که فعلا سبب شده است تا شورای فرهنگ عمومی کشور را به فکر ارائه ۱۲ راهبرد برای مقابله نرم در فضای پس از بحران بیاندازد؛ اقدامی که البته بررسی ابعاد و تاثیرگذاری آن نیازمند زمان است.
آیا حرف به عمل تبدیل میشود؟
با این وجود حالا که در آستانه ماهگرد اعلام آتشبس این جنگ تحمیلی ۱۲ روزه هستیم، پرسشهای ظریفی در فضای فرهنگی کشور در حال شکلگیری است. آیا موضعگیریهای مقامهای ارشد به برنامههای ملموس رسانهای و فرهنگی تبدیل میشوند؟ آیا نهادهایی چون رسانه ملی با بازخوانی مأموریت خود در دوران پساجنگ، به ایجاد روایتهای جامع و بیطرف از فضای عمومی تن خواهند داد؟
تا این لحظه، نشانههایی از تلاش برای پاسخ به این پرسشها دیده شده است. فضای اجتماعی ایران در هفتههای پس از جنگ، نه کاملاً بحرانی است و نه به وضعیت پایدار و آرام پیش از آن ۱۲ روز بازگشته است. اگرچه از التهاب اولیه کاسته شده و بسیاری از مؤلفههای نظم روزمره دوباره احیا شدهاند، اما جامعه همچنان در وضعیتی «میانه» به سر میبرد؛ حالتی معلق میان اضطراب و اعتماد که میتوان آن را فضایی خاکستری نامید.
در این وضعیت نیمهپایدار که میتوان آن را فضای خاکستریِ پساجنگ نامید، هر نشانهای از بازگشت به دوقطبیهای پیشین یا بیاعتنایی به مطالبات، میتواند سرعت بازیابی انسجام را کاهش دهد. از سوی دیگر، همین فضای تعلیقی فرصتی است برای بازاندیشی در سازوکارهای فرهنگی و رسانهای که قرار است وحدت را نه صرفاً تولید، بلکه تضمین کنند.
در نهایت مسلم است که تکرار و تاکید تنها روی وحدت، کافی نیست. وحدت حاصل باز گذاشتن فضای گفتوگو، درک تنوع اجتماعی و بازتعریف زبان قدرت است. اگر صداهای رسمی مانند آنچه از وزیر ارشاد شنیده شد، با اراده برای بازبینی در ساختار همراه شوند، شاید بتوان این مرحله خاکستری را به نقطهای روشنتر از همدلی بدل کرد. همدلی اما تنها در سطح احساسات جمعی شکل نمیگیرد بلکه نیازمند نشانههایی از تغییر واقعی در مناسبات فرهنگی و رسانهای است. اینکه حاکمیت در عمل چگونه به دغدغههای مانده پاسخ میدهد و تعیینکننده سرنوشت سرمایه اجتماعی در دوران پساجنگ خواهد بود. اگر بازنگری در سیاستگذاریهای فرهنگی از سطح شعار عبور کند آنگاه میتوان امیدوار بود که حفظ وحدت تنها یک شعار مقطعی نماند و به دستاوردی تبدیل شود که در حافظه جمعی ثبت میشود.