شنبه ۰۱ دی ۱۴۰۳ - 2024 December 21 - ۱۸ جمادی الثانی ۱۴۴۶
۰۱ دی ۱۴۰۳ - ۱۴:۲۹

تغییر دولت‌ها تاثیر روشنی بر فرایند انتخاب‌ جایزه جلال گذاشته است

یک منتقد ادبی با تاکید بر اینکه تغییر دولت‌ها تاثیر قابل ملاحظه و روشنی بر فرایند انتخاب‌ها گذاشته است، گفت: این مساله را می‌توان از انتخاب اعضای هیات علمی جایزه جلال ال‌احمد تا انتخاب داوران و وابستگی‌های فکری و ادبی برگزیدگان مشاهده کرد.
کد خبر: ۷۶۸۲۳۷

به گزارش روز شنبه خبرنگار کتاب ایران اکونومیست، جایزه ادبی جلال آل‌احمد در سال ۱۳۸۴ و با مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی پایه‌گذاری شد. جایزه جلال در میان اهالی قلم و همچنین مخاطبان ادبیات به عنوان یکی از سنجه‌های آثار مورد قبول است. از همان ابتدا جایزۀ فرد برگزیده توجه بسیاری را به خود جلب کرد، در دوره‌های ابتدایی جایزه ۱۱۰ سکه بهار آزادی بود و با افزایش قیمت سکه در ایران مبلغ جایزه به ۴۰۰ میلیون تومان تغییر کرد. جایزه جلال در طول دوره‌های مختلف فراز و فرودهایی داشته و گاه مورد نقد جدی قرار گرفته است.

اینکه مبلغ جایزه تا چه اندازه روی انتخاب داوران و سخت‌گیری برای انتخاب فرد برگزیده تاثیر می‌گذارد و داوران تا چه اندازه در دولت‌ها با معیار ادبی و تا چه اندازه بر اساس سلیقه دولت مردان انتخاب می‌شوند، موضوع مصاحبه خبرنگار کتاب ایران اکونومیست با احمد شاکری نویسنده، پژوهشگر و منتقد ادبی است که در ادامه می‌خوانید.

تغییر دولت‌ها تاثیر روشنی بر فرایند انتخاب‌ جایزه جلال گذاشته است احمد شاکری نویسنده، پژوهشگر و منتقد ادبی

جایزه ادبی جلال نباید محفلی باشد

می‌دانیم جایزه جلال آل‌احمد یک جایزه دولتی است، به نظر شما این جایزه در ۱۶ دوره‌ای که برگزار شد، تا چه اندازه توانسته بیرون از نگاه و سلیقه دولت‌ها اجرا شود؟ آیا این دیدگاه دور از انتظار است و طبیعی است که با هر دولت سلیقه جایزه جلال تغییر کند؟

جایزه ادبی جلال ال احمد جایزه رسمی جمهوری اسلامی در سطح دولتی به آثار برگزیده در بخش‌های چهارگانه آن است. این بالاترین مولفه اهمیت بخش به این جایزه است. معنای چنین انتسابی را می‌توان در قیاس این جایزه با جوایز دیگر درک کرد. در طول دهه‌های گذشته شاهد تولد صدها جشنواره ادبی و جایزه در انواع و قوالب مختلف ادبی و سطوح و مراتب مختلف بوده ایم. جایزه ادبی جلال ال‌احمد بیش از هر چیز باید بتواند تمایز هویتی خود را از دیگر رویدادها اثبات کرده و آن را حفظ کند. حال اینکه آیا جایزه ادبی جلال توانسته است به این حد از تمایز و تشخص و مرتبه فرازین دست یابد محل مطالعه تامل و تردید است. می‌توان از باب تعریف به ضد، به مواردی از این تمایزها اشاره کرد:

کمتر جشنواره‌ای قدرت احصاء تقریبا تمامی کتاب‌های منتشره و دسترسی به آن را دارا است

جایزه ادبی جلال ال احمد نباید محدود باشد: منظور از عدم محدودیت، جامعیت در احصاء موارد و آثار منتشر شده است. طبق اعلام دبیر اجرایی شانزدهمین جایزه ادبی جلال در این دوره ۸۹۳ عنوان کتاب در حوزۀ مستندنگاری، ۴۴۳ عنوان در حوزۀ داستان کوتاه، یک هزار و ۴۷۰ عنوان در بخش رمان و ۸۳ عنوان در بخش نقد ادبی حضور داشتند. در مجموع، ۲ هزار و ۸۸۹ عنوان کتاب به دبیرخانه واصل شد. کمتر جشنواره‌ای قدرت احصاء تقریبا تمامی کتاب‌های منتشره و دسترسی به آن را دارا است. این خود بخش مهمی از مراحل ساختاری یک جایزه است که امکان حضور تمامی آثار را در این جایزه فراهم می‌آورد.

جایزه ادبی جلال نباید محفلی باشد: محافل نوعا جمعی محدود از ذی‌نفعان، صاحبان سلایق مشترک، گروهی مشتمل بر مرتبطین کاری یا صنفی یا دوستانه، جمعی متشکل از مبانی خاص فکری مشترک هستند. خصوصیت محفل آن است که در جامعه ادبی فعال تکثیر می‌شوند و حلقه‌های ادبی را پی‌ریزی کرده و منافع محفلی خود را پیش می‌برند. برخی محافل موفق می‌شوند با توسعه کنشگران به جریان ادبی تبدیل شوند. اما جایزه ادبی جلال به عنوان جایزه رسمی حاکمیت در حوزه ادبیات باید فرامحفلی و فراجریانی باشد و تنها در این صورت است که می‌تواند به صورت عادلانه در حوزه ادبیات دست به انتخاب بزند. این در حالی است که به عنوان مثال در دوره شانزدهم این جایزه و در بخش داستان بلند و رمان دو تن از داوران در ارتباط مستقیم با موسسه‌ای ادبی بودند که یکی از برگزیدگان و دو نامزد دیگر مرتبط با آن موسسه را انتخاب کردند.

در دوره شانزدهم این جایزه و در بخش داستان بلند و رمان دو تن از داوران در ارتباط مستقیم با موسسه‌ای ادبی بودند که یکی از برگزیدگان و دو نامزد دیگر مرتبط با آن موسسه را انتخاب کردند

جایزه ادبی جلال مذبذب (مردد، پرشک) نیست بلکه باید واجد ثبات باشد: هیچ برنامه ادبی و خاصه جایزه ادبی نمی تواند در طول مدت بخشی از جریان ادبی بوده یا جریان‌ساز باشد مگر آنکه بتوان جهت حرکت خود را در تعیین سیاست‌ها و راهبردهای مشخص تضمین کرده و استمرار بخشد. تذبذب و اعوجاج در حرکت، میدان دادن به سلایق بدون مبنا و مبانی ادبی و انتقادی معارض از مخاطرات جوایز ادبی است. این خاصه در جایزه رسمی ملی جلال ال‌احمد از اهمیت و حساسیت بیشتری برخوردار است. اگر در بخش پژوهش و نقد ادبی به اثری جایزه داده شود که در تضاد فکری با اثر داستانی است که در بخش داستان بلند و زمان جایزه می گیرد، این پیام سازنده و روشنی را به مخاطب منتقل نخواهد کرد. گاه اینگونه تلقی می‌شود که جایزه ملی به معنای عدول از مبانی و ارزش‌ها و در افتادن به دامن سلایق و خواست محافل و گروه‌های ادبی است.

جایزه ادبی جلال یله و رها نیست بلکه باید واجد نهاد نظارتی علمی قوی باشد: از جمله اهرم‌های حمایت‌گر و کنترل‌کننده در جایزه جلال ال‌احمد هیات علمی است که هر ساله انتخاب شده و بر فرایند انتخاب داوران و حسن انجام داوری تا مرحله نهایی گزینش‌ها نظارت می‌کند. وجود چنین هیاتی از نقاط قوت جایزه جلال است. چیزی که در بسیاری -بلکه اغلب- جشنواره‌ها و جوایز ادبی دیده نمی‌شود. اما وجود این هیات علمی به تنهایی کافی نیست بلکه حسن انتخاب ترکیب اعضای این هیات و عملکرد مستمر و نظارت دقیق آن‌ها است که تضمین کننده صحت فرایندها در جایزه جلال است. آنچه این جایزه را در فرو غلطیدن به دامن سلایق و محفل‌گرایی باز می دارد صلاحیت‌های علمی و مهارت‌های عملی و تجربی در میان اعضای هیات علمی است. با این وجود هیئات علمی ادوار جایزه جلال فراز و فرودهایی داشته اند. بعضا کسانی عضو هیات علمی این جایزه بوده اند که یک کتاب نقد، یک نقد مکتوب قابل قبول، یک مقاله علمی پژوهشی یا علمی ترویجی نداشته اند. همچنان که در برخی ادوار این جایزه، هیات علمی عملا ورود جدی و نظارتی در تعیین آثار منتخب نهایی نداشته است. واضح است که هر گونه نقض و ضعفی در هیات علمی، آثار زیان بارش را در انتخاب داورها و در نهایت تعیین برگزیده نهایی نشان خواهد داد.

جایزه ملی باید در عالی‌ترین سطح علمی و مهارتی محقق شود

جایزه ادبی جلال باید مسولیت‌پذیر و پاسخ‌گو باشد: بسیاری از جوایز ادبی موجود در کشور به هیچ مرجعی پاسخ‌گو نیستند. نه به مخاطبان خود پاسخ می‌دهند. نه پاسخ روشنی به نویسندگان می‌دهند و نه حتی پاسخ درخوری به نهادهای فراتر از خود می‌دهند. مسولیت‌پذیری و پاسخ‌گویی روی دیگر صلاحیت و دقت علمی است، زیرا این پاسخ‌گویی است که عیار عملکرد و صحت علمی جایزه را روشن می‌کند و اعتماد لازم میان خود و مخاطبانش را فراهم می‌آورد. این پاسخ‌گویی متوجه عناصر و ارکان این جایزه می‌شود. از دبیر علمی تا دبیر اجرایی؛ از هیات علمی تا داوران. اعتبار جایزه ادبی جلال زمانی افرایش خواهد یافت که داوران هر بخش از عملکرد خود دفاع کنند و این ممکن نخواهدشد مگر زمانی که خود را در معرض نقد قرار داده و از پذیرش نقدها ابایی نداشته باشند. اما تقریبا روال جایزه جلال اینگونه بوده است که پس از برگزاری مراسم اختتامیه ملحقات جایزه تعطیل شده و تا اندکی پیش از برگزاری دوره جدید و سالیانه آن از یادها می‌رود. این جایزه است که باید بتواند پذیرای نقدها -ولو ناظر بر اشکالات جایزه یا آثار برگزیده آن- باشد.

تقریبا روال جایزه جلال اینگونه بوده است که پس از برگزاری مراسم اختتامیه ملحقات جایزه تعطیل شده و تا اندکی پیش از برگزاری دوره جدید و سالیانه آن از یادها می‌رود

جایزه ادبی جلال باید الزامات علمی فرایندهای داوری را فراهم آورد: همانطور که گذشت یک‌هزار و ۴۷۰ عنوان رمان در سال گذشته در بخش داستان بلند و رمان جایزه جلال پذیرش شدند. این در حالی است که معمولا جایزه جلال از حدود دوماه پیش از برگزاری اختتامیه عملا کار خود را آغاز می کند. حال چگونه می‌تواند بیش از هزار رمان را در حدود دو ماه داوری کرده و آثار برتر را از میان آن‌ها شناسایی کرد. رویه های معمول این است که با ریزش‌های اولیه عمده آثار کنار گذاشته می‌شوند. لذا محتمل است آثار داستانی که ناشران گم‌نام یا نویسندگان گم‌نام آن‌ها را نوشته باشند یا آثاری متفاوت از نویسندگانی که کارهای پیشین ضعیفی داشته اند از قلم بیفتد. فارغ از این، مدت زمان بسیار کم داوری موجب می‌شود داوران نتوانند حتی ۱۵ اثر برتر را به دقت مطالعه کرده و با دیدی انتقادی با آن‌ها مواجه شوند. نتیجه این فرصت اندک بروز احتمالی اشتباهات و اشکالات در فرایند داوری است.

جایزه ادبی جلال باید بتواند عالی‌ترین سطوح و روش‌های علمی را در داوری خود استخدام کند: روشن است که تفاوت جایزه ملی جلال با جوایز محفلی که مجموعه‌ها، موسسات، ناشران وانجمن‌های ادبی برگزار می‌کنند سطح داوری و کیفیت و علمیت آن است. جوایزی که محافل ادبی برگزار می‌کنند تحت تصرف و اشراف اعضای حلقه و محفل ادبی است. اما جایزه ملی باید در عالی‌ترین سطح علمی و مهارتی محقق شود. امری که باید بتوان آن را در انتخاب اعضای هیات علمی و داوران مشاهده کرد. صلاحیت‌های علمی و عملی باید اموری قابل احراز باشند. همان‌طور که صلاحیت داوری در بخش پژوهش و نقد ادبی عموما به اساتید دانشگاه و پژوهشگران برجسته ادبیات واگذار می‌شود در بخش‌هایی چون مجموعه داستان کوتاه، صلاحیت‌های علمی و عملی مشخصی باید در نظر گرفته شود. این صلاحیت‌ها اعم از دقت‌های علمی و استقلال و اصالت علمی است. لذا ورود جریان‌های شبه روشنفکری یا کسانی که وامدار مبانی غربی هستند می‌تواند برای هر جایزه‌ای از جمله جلال ال احمد مساله‌ساز باشد.

فقر علمی و خلا کار تاسیسی در مبانی ادبی جوایز ادبی

آیا سلیقه دولت‌ها تا انتخاب هیات داوران و داوری آثار تاثیر دارد؟

همان‌طور که بیان شد باید میان سلایق ادبی و مبانی ادبی تمایز قائل شویم. همچنان که تنها سلایق و مبانی بر نتیجه داوری‌ها تاثیرگذار نیستند بلکه روش‌ها و ساختارهای تاسیس شده برای جایزه نیز در این زمینه دخیل هستند. در حقیقت ساختار علمی جشنواره تضمین کننده اعمال مبانی بر مصادیق بوده و جلوی خروج از مبانی را خواهد گرفت.

علت‌العلل مشکلات ضعف‌های علمی است بلکه بعضا شاهد ورود افرادی به ساحت داوری هستیم که مشخصا کار علمی پژوهشی یا انتقادی در این زمینه نداشته اند

تجربه نشان داده است تغییر دولت‌ها تاثیر قابل ملاحظه و روشنی بر فرایند انتخاب‌ها گذاشته است. این را می‌توان از انتخاب اعضای هیات علمی جایزه جلال ال‌احمد تا انتخاب داوران و وابستگی‌های فکری و ادبی برگزیدگان شناسایی کرد. بعضا با تغییر دولت‌ها شاهد قرائت‌های متفاوت از اساسنامه و اهداف این جایزه بوده ایم. البته می‌توان سطحی از سیالیت را در تغییر دولت‌ها در جایزه جلال ال احمد طبیعی دانسته و آن را پذیرفت اما عدول از مبانی و سیاست‌های کلی فرهنگی و ادبی نظام در برخی ادوار جایزه غیرقابل پذیرش بلکه به معنای نقض غرض است.

اما خطر بالاتری که جوایز ادبی از جمله جایزه جلال را در طول زیست آن تهدید می‌کرده است فقر علمی و خلا کار تاسیسی در مبانی ادبی است. می توانیم این پرسش را مطرح کنیم که چه مقدار کار علمی تاسیسی در حوزه خاطره‌نگاری و مستند نگاری انجام شده است؟ چه کسانی سرامد تولید علم در این حوزه نوعی ادبی بوده اند و دست به تالیف آثار پژوهشی زده اند؟ چه تعداد از این افراد در ادوار جایزه جلال و در بخش مستند نگاری داوری کرده اند؟ به همین منوال در تئوری ادبیات داستانی انقلاب اسلامی چه کسانی سرامده بوده و دارای تالیف و پژوهش قابل اعتنا هستند؟ چند منتقد حرفه‌ای انقلابی در حوزه رمان فعال بوده اند؟ چه تعداد از این منتقدین در ادوران جایزه جلال ال‌احمد به عنوان داور به کار گرفته شده اند؟ در پس این بررسی‌ها مشخص می‌شود علت‌العلل مشکلات ضعف‌های علمی است بلکه بعضا شاهد ورود افرادی به ساحت داوری هستیم که مشخصا کار علمی پژوهشی یا انتقادی در این زمینه نداشته اند.

دوره زمانی سالیانه به شدت در معرض نسبی‌بودگی قرار دارد

یکی از مسائلی که در هر دوره سوال‌های متعددی را به همراه دارد، انتخاب نشدن فرد برگزیده به دلیل رقم بالای جایزه است. آیا این مساله حقیقت دارد؟ رقم بالای جایزه تا چه اندازه روی انتخاب فرد برگزیده تاثیر دارد؟

موافق این قضاوت نیستم. حداقل به عنوان کسی که در ۸ دوره از این جایزه در بخش‌های مختلف داور بوده ام اطمینان دارم اعلام یا عدم اعلام برگزیده بخش‌ها ارتباطی باپرداخت یا عدم پرداخت میزان مالی جایزه به برگزیده نداشته است. به تعبیری تنگناهای مالی احتمالی دولت مانع انتخاب برگزیده نبوده است.

تعیین این میزان جایزه از همان آغاز واقعی و ناظر بر واقعیت‌های ادبی ما نبوده است

البته عدم پرداخت مبلغ مصوب این جایزه (۱۱۰ سکه تمام بهار ازادی) جز در دو دوره -تا جایی که به خاطر دارم- گویای این حقیقت است که تعیین این میزان جایزه از همان آغاز واقعی و ناظر بر واقعیت‌های ادبی ما نبوده است. ما در جوایز ادبی با یک کلیت مرکب مرتبط منسجم ارگانیک ادبی مواجه هستیم. زمانی جایزه ادبی ما می‌تواند ۱۱۰ سکه باشد که آثار ادبی مورد قضاوت نیز در سطح بالایی از علمیت و ادبیت باشند. زمانی که داوری‌های ما نیز در این جایزه در سطحی عالی از شئون علمی و مهارتی قرار گیرد. روشن است که بدون این جامع‌نگری اعطای جایزه ادبی ۱۱۰ سکه‌ای به اثری که در یک بخش از آثار دیگر به صورت نسبی بهتر است اما در قیاس با تاریخ ادبیات داستانی ایران یا آنچه از ادبیات مطلوب و معیارهای اندیشیده شده می‌دانیم، در سطح بسیار پایین‌تری باشد منطقی نیست. دوره زمانی سالیانه دوره زمانی دقیقی نیست و به شدت در معرض نسبی‌بودگی قرار دارد. چرا که ممکن است در یک سال مثلا در بخش پژوهش و نقد ادبی چندین اثر متوسط یا خوب حضور داشته باشند و در سالی دیگر حتی یک اثر درخور وجود نداشته باشد.

امتداد یافتگی جشنواره‌های ادبی به واسطه تاثیرگذاری آن‌ها

به نظر شما ممکن است نویسندگان آثار خود را به ترتیبی تالیف کنند که مورد قبول جایزه جلال باشد؟

البته یکی از اهداف جشنواره های ادبی می‌تواند در صورت کمالی همین باشد. آنچه از آن به عنوان جریان‌سازی ادبی به واسطه جشنواره‌های ادبی یاد می‌شود همین است. یعنی امتداد یافتگی جشنواره‌های ادبی به واسطه تاثیرگذاری مستقیم یا غیرمستقیم آن‌ها بر جمع‌های تولید کننده آثار ادبی.

جایزه‌ای می‌تواند چنان امتداد یافتگی را رقم زند که لوازم ترکیبی تاثیرگذاری را فراهم کند

اما لوازمی برای این رخداد نیاز است. نکته اصلی آن است که جایزه‌ای می‌تواند چنان امتداد یافتگی را رقم زند که لوازم ترکیبی تاثیرگذاری را فراهم کند. جایزه‌ای که اصول روشنی داشته باشد. این اصول را تبئین کند و به درستی قادر به تطبیق آن‌ها بر آثار داستانی باشد. جایزه ادبی اگر مذبذب باشد قادر به تثبیت جریان جمعی مشخص در میان مخاطبان خود نخواهد بود. جایزه‌ای که نتواند تبئین دقیق و درستی از خواست خود داشته باشد قادر به جریان‌سازی نخواهد بود. در صورتی که جایزه سلایق ادبی جمعی از داوران را بازتاب دهد، امید نویسندگان به برگزیده شده اثر خود در جایزه را به احتمال ترکیب داوران احاله خواهد داد.

ادبیات از تمامی جشنواره ها و جوایز ادبی بالاتر است

به نظر شما نویسندگان، شاعران و مترجمان بهتر است بدون توجه به جامعه تولید محتوا کنند؟ یا بهتر است جامعه مخاطب خود را در نظر بگیرند؟

همان‌طور که مخاطب‌گرایی صرف موجب زوال ادبیات خواهد شد، نوشتن برای جشنواره‌های ادبی نیز پرتگاه انحطاط ادبیات خواهد بود

البته ادبیات بدون مخاطب خواهد مُرد. این امری قطعی است. جامعه ادبی در این زمینه بی‌رحم عمل خواهد کرد و برخی نویسندگان و آثار ادبی را به حاشیه می‌راند و به حیات ادبی آن‌ها خاتمه می‌دهد. البته قضاوت جامعه مخاطب یا جامعه ادبی با وجود صراحت لزوما عالمانه نیست. جشنواره‌ها و جوایز ادبی دقیقا در این مرحله وارد عمل می‌شوند. یعنی پلی علمی و قابل اعتماد میان مخاطبان و آثار ادبی هستند. از سویی به دامن مخاطب‌گرایی نمی‌افتند و از سوی دیگر موازین علمی را رعایت می‌کنند.

از نظر بنده همان‌طور که مخاطب‌گرایی صرف موجب زوال ادبیات خواهد شد، اهتمام نویسنده و نوشتن برای جوایز و جشنواره‌های ادبی نیز لغزشگاه و پرتگاه انحطاط ادبیات خواهد بود. ادبیات به معنای واقعی کلمه از تمامی جشنواره‌ها و جوایز ادبی بالاتر است. شما به آثار برجسته ادبی دنیا نگاه کنید. اینکه به مرحله‌ای رسیده‌اند که اگر جایزه ادبی هم نگیرند از اعتبار نمی‌افتند. آنچه در غایت نهایی باید در جامعه ادبی کشور جا بیفتد عزت نفس ادبی، کمال گرایی، خداباوری و استقلال است. اینکه نویسنده وامدار کسی یا جایی نباشد و آینده ادبی خود را به خواست و تمایل این جایزه و آن جایزه گره نزند.

به اثر جایزه می‌دهند و کاری به موثر ندارند

جایزه جلال و برگزیدگان آن به نظر شما تا چه اندازه با جامعه ارتباط برقرار کرده است؟ آیا آثاری که در این جایزه انتخاب می‌شود، مورد قبول جامعه هم هست؟

پاسخ این سوال ها را باید از آمار بدست آورد. آیا برگزیده شده یا نامزد شدن در این جایزه قادر است شمارگان چاپ یک اثر را به شکل معنی داری بالا ببرد؟

آن‌قدر که جامعه ادبی به نویسنده برگزیده جلال اقبال می‌کند به اثر برگزیده اقبالی ندارد

البته به این نیز توجه داشته باشید که یک اندماجی (نسبت پنهانِ حاصل از تحلیل مفهوم واحد ذهنی به دو مفهوم مرتبط توسط عقل) میان اثر و نویسنده وجود دارد. بعضا متولیان جایزه جلال گفته و می‌گویند که به اثر جایزه می‌دهند و کاری به موثر یا مولف یا محقق ندارند. این حرف از جهتی درست و از جهتی نادرست است. بلکه به میزانی که عنوان برگزیده جایزه جلال با نویسنده باقی می‌ماند با اثر برگزیده باقی نمی‌ماند. این به آن معنی است که نویسنده با وصف برگزیده جایزه جلال در جامعه ادبی به حیات خود ادامه می‌دهد و حرفش ضریب پیدا می‌کند. به تعبیری آن‌قدر که جامعه ادبی به نویسنده برگزیده جلال اقبال می‌کند به اثر برگزیده اقبالی ندارد. این خود محل دقت و تامل است و ظرایفی از آن قابل برداشت و تحلیل است که جای خود را می‌خواهد.

فقدان تجربۀ مستمرِ مباشرِ عمیقِ نوآورانه در زیست داستان‌نویسانه

آیا شما در نتیجه سال‌ها همکاری با جایزه جلال، اثری در این حوزه تالیف کردید؟

در طول سال گذشته مجموعه نقدی با نام «جمال و جلال رمان» که در برگیرنده نقد ۵ اثر نامزد در جایزه جلال ال‌احمد است توسط بنده تولید شد و مراحل انتشار را سپری می‌کند. بنابر این برای گزاره‌هایی که درباره وضعیت داستان بلند و رمان در جایزه جلال عرض می‌کنم پشتوانه پژوهشی بالغ بر ۷۰۰ صفحه‌ای وجود دارد. برخی از این آسیب‌ها بدین قرارند:

فقدان جریان نقد و غلبۀ شبه‌نقد از دیگر آسیب‌های پیرامونی است که خط‌مشی نویسنده و درنتیجه داستان‌های بلند و رمان‌ها را تحت‌تأثیر و سوگیری ناصواب خود قرار می‌دهد

ازجمله مهم‌ترین خلأ‌ها و آسیب‌های داستان‌های بلند فقدان تجربۀ مستمرِ مباشرِ عمیقِ نوآورانه در زیست داستان‌نویسانه است. از عقب‌ماندگی‌های ادبیات داستانی، خاصه در شاخۀ داستان بلند نسبت به خاطره، سبک زندگی متداول نویسندگان و ذهنی‌نویسی و تجربه‌های غیرمستقیم است. نویسندگان عموما شخصیت‌ها، رخدادها، موقعیت‌ها و ژانری را برای نوشتن انتخاب می‌کنند که تجربۀ مستقیم و ژرف و مستمری دربارۀ آن نداشته‌اند؛ چه‌بسا این خلأ تجربی با میزان کافی جمع‌آوری اطلاعات میدانی و کتابخانه‌ای نیز مرتفع نشده است.

فقدان جریان نقد و غلبۀ شبه‌نقد از دیگر آسیب‌های پیرامونی است که خط‌مشی نویسنده و در نتیجه داستان‌های بلند و رمان‌ها را تحت‌تأثیر و سوگیری ناصواب خود قرار می‌دهد. فضای ادبیات داستانی معاصر به‌وضوح از خلأ نقد مبنامحور دینی آگاهِ ساختارمندِ منصف و شجاع رنج می‌برد. در مقابل، وفور گفته‌ها و نوشته‌های توصیفی و دل‌جویانه، الحاق و انضمام برداشت‌های سلیقگی از متن داستان، برجسته‌سازی مضامین غیرمؤثر و غیرنمایشی از متن و تأثیر بده‌بستان‌های فرامتن بر نقد ادبی، ذائقۀ نویسندگان را به نقد تغییر می‌دهد.

تنهابودگیِ نظری و مهارتی نویسندگان در طول تولید داستان

ازجمله آسیب‌های دیگر متن‌ها حاکمیت پیش‌فرض‌ها و پیش‌داشته‌ها بر جهانِ زیستی و جهان داستانی است. در طول چند دهه پس از پیروزی انقلاب اسلامی و انفتاح فضای جدید برای ظهور آرمان‌ها و اندیشه‌های انقلاب اسلامی، همچنان ادبیات داستانی دچار نوعی خودسانسوری در پرداخت به مضامین دینی، آرمان‌گرایی، شخصیت‌های قدسی و رویکرد متعهدانه است. این پیش‌فرض خود آمیخته با تجربۀ تحقیر آثار داستانیِ متعهد ازسوی جریان روشن‌فکری و ازسوی دیگر، شبهات نظری دربارۀ عدم‌امکان روایت دینی یا ورود شخصیت‌های قدسی به داستان است.

به‌رغم آنکه داستان آفرینشی فردی است، بسیاری از نواقص داستان‌های بلند و رمان‌ها در مرحلۀ پیشاتولید و بازنویسی با نقد و نظر نویسندگان و منتقدان قابل‌اصلاح است

آسیب دیگر تنهاماندگی و تنهابودگیِ نظری و مهارتی نویسندگان در طول تولید داستان است. به‌رغم آنکه داستان آفرینشی فردی است، به نظر می‌رسد بسیاری از نواقص و کاستی‌ها و ناتوانی‌های رواییِ داستان‌های بلند و رمان‌ها در مرحلۀ پیشاتولید و بازنویسی با نقد و نظر نویسندگان و منتقدان صاحب‌رأی قابل‌اصلاح است. این مباشرت و مشارکت هم ازسویی ندانستن‌ها را برطرف می‌کند و هم نتوانستن‌ها را مرتفع می‌سازد. داستان‌هایی که از این مرحله عبور نکرده‌اند، قادر به اشتراک‌گذاری مضامین خود با مخاطب نیستند.

فرم‌زدگی از دیگر آسیب‌های داستان‌های بلند در گونه‌های مختلف است. ریشۀ فرم‌زدگی را باید در شناخت داستان و ابزارها و عناصر و ارکان آن دانست. به نظر می‌رسد مراکز و مجامع ‌آموزشی داستان، ذهنیت نسلِ کنونی نویسندگان ادبیات داستانی را که نوعا برخاسته از یکی یا چند دورۀ ‌آموزشی این‌چنینی‌اند، از تکنیک‌های داستانی انباشته و روح و مغز داستان را فروگذارده‌اند. انباشتگیِ آثار داستانی از تکنیکی همچون «بازگشت به گذشته» (فلاش‌بک) و بی‌اطلاعی از چیستی این تکنیک و کارایی و کارآمدی و معناسازی آن برای داستان، خود به چالشی برای داستان‌گویی تبدیل شده است.

آسیب جدی دیگر ناتوانی در قصه‌گویی به‌عنوان ستونِ فقرات رمان و داستان بلند است. انباشتگی فرم‌ها و ابزارها داستان را از کار اصلی خود، یعنی داستان‌گویی، باز داشته است. داستان‌ها نوعاً تُنُک، منقطع، غیرجذاب و تکراری‌اند. با وجود آنکه برخی داستان‌ها واجد برجستگی‌های زبانی و خاصه نثر و لحن یا توانایی‌های حرفه‌ای در ابزارهایی همچون توصیف و فضاسازی هستند، عنصر مقوم داستان، یعنی قصۀ داستان را فروگذارده‌اند. این بدان معناست که شاهد وارونگی اولویت‌ها هستیم.

متفکران با داستان‌نویسی بیگانه‌اند

آسیب دیگر انقطاع نسبی داستانِ بلند و رمان با مبانی فکری و معرفتی است. تعداد اندکی از داستان‌نویسان مخاطب نقدها و پژوهش‌های ادبی و تعداد کمی از آن‌ها پیگیر مطالعات معارفی و فلسفی و حکمی یا تاریخی هستند. ازاین‌حیث، ادبیات داستانی ما نه‌تنها تولیدکننده، بلکه مصرف‌کنندۀ مناسبی برای فکر تولیدشده در تاریخ فرهنگ و ادب ایران، خاصه اندیشه و خاستگاه انقلاب اسلامی، نیست. متفکران با داستان‌نویسی بیگانه‌اند و داستان‌نویسان نوعا با تفکر میانه‌ای ندارند. این مهجوریتِ تفکر به ساختارهای داستانی و شخصیت‌های داستانی نیز راه یافته است؛ چنان‌که یا اساسا شخصیت‌ها بهره‌ای از عمقِ فکری و تحلیلی ندارند یا درگیر در شبهات خودند و همچون غریقی در دریای شک‌وتردید غوطه می‌خورند.

ادبیات داستانی ما نه‌تنها تولیدکننده، بلکه مصرف‌کنندۀ مناسبی برای فکر تولیدشده در تاریخ فرهنگ و ادب ایران، خاصه اندیشه و خاستگاه انقلاب اسلامی، نیست

از آسیب‌های فرایند تولید، تسلط ژانرهای غالب در فضای ادبیات داستانی، خاصه ادبیات داستانیِ متعهد است. تأسیس جشنواره‌ها و رویکردهای حمایتی‌تبلیغی موجب شده است نویسندگان به‌ضرورت برای رشد در فضای ادبیات و رعایت اولویت‌های درخواستی، از فضای زیستیِ خود فاصله بگیرند و درنتیجه، جهان داستانی را به تصویر بکشند که به‌لحاظ زمانی یا مکانی یا موقعیتی یا حتی گفتمانی با آن فاصله دارند. این رویکرد موجب شده تا ادبیات داستانی در بسیاری موارد ادبیاتی تأخیری باشد؛ بدین معنا که به‌جای پرداخت به اکنونِ جامعه و دغدغه‌های آن، به موضوعات تاریخی علاقه نشان دهد و تا تاریخی‌شدن موضوعاتِ کنونی برای روایت آن‌ها به انتظار بنشیند!

آسیب دیگر به لوازم عدم‌حرفه‌ای‌نویسی در حوزۀ داستان بازمی‌گردد. حرفه‌ای‌نویسی نوعی زیستِ قلمی و فکری و تجربی و سبک زندگی است که به دلایلی در فضای ادبیات داستانیِ کنونی کم‌یاب است؛ از جملۀ این لوازم، تکاثر در تولید آثار داستانی و بازه‌های زمانی غیرمتناسب و اندک برای نوشتن داستان، خاصه رمان به‌عنوان شکوهمندترین قالب و دیریاب‌ترین و عمیق و پیچیده‌ترین آن‌هاست. اشتهار و اشتهایِ تولید داستانِ بلند در بازه‌های زمانی کوتاه، عملاً امکان بازنویسی‌های مجدد و تأمین لوازم علمی و عملیِ رمان را برای نویسنده محدود می‌سازد.

ظهور طیفی از نویسندگان که دانش‌آموختۀ حوزه‌های مهم علوم انسانی‌اند و می‌کوشند پل ارتباطی میان داستان و علوم انسانیِ اسلامی را برقرار سازند، از فرصت‌های ادبیات انقلاب اسلامی است. باید به آزمون‌وخطا دراین‌باره تن داد و آن را مدیریت کرد.

با تولید هزاران اثر در حوزۀ خاطره‌نگاری و حرکت خاطره‌نگاران به‌سمت کاربستِ ابزارهای داستانی، زمینه برای الحاق تجربۀ خاطره‌نگاری به داستان فراهم آمده است.

تولید آثار داستانیِ متعدد و متنوع، مصالح مناسبی برای مطالعات نظریِ پسینی دربارۀ ادبیات داستانی فراهم آورده است. اکنون دست پژوهشگران برای تولید نظریه دراین‌باره از هر زمانی پُرتر است.

آخرین اخبار