به گزار ایران اکونومیست، موسی اسوار متولد سوم مرداد سال ۱۳۳۲ است، مترجمی نامآشنا در حوزه زبان عربی که وسواس بسیار در ویراستاری دارد؛ «ماسه و کف و خدایان زمین»، «پیامبر و باغ پیامبر»، «عیسی پسر انسان»، «ستارهها در دست»، «تا سبز شوم از عشق»، «کتاب تا هر وقت که برگردیم»، «از سرود باران تا مزامیر گل سرخ»، «اگر باران نیستی نازنین، درخت باش»، «سایههایی بر پنجره»، «درخت نخل و همسایهها»، «درختها و قتل مرزوق» و «ادبیات و تاریخنگاری آن» از جمله آثاری است که از موسی اسوار منتشر شده؛ مترجمی که امسال هفتادودوساله میشود.
آبتین گلکار، مترجم و عضو وابستۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی موسی اسوار را استاد بیبدیل ادبیات عرب خوانده و درباره او نوشته است: «استادی بیبدیل در عرصهای که با شگفتی باید گفت شمار کارشناسان فعال و خبرهاش در زمانۀ ما چندان زیاد نیست: زبان و ادبیات عرب. تسلط کمنظیر بر هر دو زبان فارسی و عربی، در کنار آشنایی با زبانهای اروپایی، ذوق و قریحۀ ادبی، موشکافی و وسواس علمی باعث شده است که این عضو پیوستۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی از سرآمدان فرهنگی ایران در روزگار فعلی باشد. اعطای جایزۀ «مترجم برتر» در چهاردهمین جشنوارۀ بینالمللی فارابی در همین روزهای اخیر قدردانی ناچیزی است بابت خدماتی که او از طریق ترجمه و ویرایش و آموزش به زبان و ادب ما رسانده است.
گسترۀ موضوعی و زمانی ترجمههای اسوار بسیار متنوع است و از شعر کلاسیک متنبّی (سدۀ چهارم هجری) تا عاشقانههای نِزار قبّانی و دیگر پیشگامان شعر امروز عرب، از رمانهای نویسندگان مشهوری چون جِبران خلیل جِبران و محمود درویش تا نویسندگان کمترشناختهای همچون غائب طعمه فرمان عراقی، از ادبیات و تاریخنگاری آن طه حسَین تا تاریخ تشریع در اسلام سید موسی صدر را در برمیگیرد.
بارزترین ویژگی نوشتههای اسوار شاید دقت او در پاکیزهنویسی، انتخاب دقیق واژهها و بیان روشن و گویای مقصود باشد که ریشه در سالها تجربۀ او در فن ویرایش دارد. او گذشته از ویرایش آثار مهمی همچون ترجمههای عبدالمحمد آیتی، که خود در این عرصه از نوادر بود، در زمینۀ آموزش و ترویج ویرایش نیز خدمات فراوانی انجام داده و از جمله در شورای عالی ویرایش سازمان صداوسیما در تدوین و اجرای شیوهنامههای مؤثر و نظم دادن و سامان بخشیدن به متون تولیدی این نهاد نقش مؤثری ایفا کرده است. همین دقت و توجه به نکات ریز نگارشی یکی از عوامل مهم قوت و رسایی نوشتههای اسوار، چه در ترجمه و چه در تألیف، است. ناشران آثارش از پیگیری و وسواس او در چندبارهخوانی متن کتاب، تا متنی پیراسته و بیاشکال به دست خواننده برسد، خاطرهها دارند.
ویژگی دیگر ترجمههای اسوار دوری از دامی است که سر راه بسیاری از مترجمان زبان عربی قرار میگیرد: وسوسۀ استفاده از واژههای عربی متن اصلی که به چشم خوانندۀ ایرانی آشنا مینمایند و سادهترین معادل موجود به نظر میرسند. بر خلاف بسیاری از مترجمان متون عربی، شمار واژههای این زبان در ترجمههای اسوار زیاد نیست و چهبسا او هنگام نوشتن یا حتی ویرایش، بهسبب دانش گسترده و تسلط بر کلام عرب و برای افزایش دقت سخن، بیشتر از واژههای عربی کمک بگیرد تا هنگام ترجمه.
فعالیت اسوار در سالهای اخیر بیشتر معطوف به ترجمۀ رمانهای عربی از نویسندگان معاصر شده است. رماننویسانی مانند عبدالرحمان مُنیف یا غائب طعمه فرمان شاید در ایران و کشورهای غیرعربی آن شهرت جبران خلیل جبران و محمود درویش را نداشته باشند، ولی در ادبیات عرب چهرههایی شناخته و شاخص به شمار میآیند و رمانهایشان چه بسا از لحاظ توصیف آنچه در قرن بیستم بر جهان سوم رفته است برای خوانندگان ایرانی ملموستر و آموزندهتر باشد. جایگاه و ارزش واقعی ادبیات معاصر عرب تا کنون در میان جامعۀ کتابخوان ایرانی مغفول مانده و معمولاً در قیاس با ادبیات غربی همیشه در ردهای پایینتر ارزیابی شده است، در حالی که فضا، شخصیتها، مشکلات، دغدغهها و مسائلی که در آثار نویسندگان امروز جهان عرب میبینیم اغلب به تجربیات زیستۀ ما بسیار نزدیکتر است و حتی بسیاری از اوقات از نظر ارزشهای ادبی و هنری نیز چیزی کم از نمونههای غربی ندارند. خوشبختانه در سالهای اخیر شاهدیم که ادبیات معاصر عرب، در میان مترجمان و خوانندگان، با اقبال فزایندهای روبهروست و امیدواریم مترجمان جوانتر نیز از الگوی موسی اسوار درس گیرند و همان ریزبینی و دقت نظر او را در کتابهای خود به کار گیرند.»
امید طبیبزاده، پژوهشگر و استاد زبان و ادبیات فارسی نیز با اشاره به بزرگداشت موسی اسوار که همزمان با نمایشگاه کتاب برگزار شد، نوشته است: «چندی پیش در نشست فرهنگی «از تیسفون تا بغداد؛ گفتوگوهای فرهنگی ایران و عراق» که به تکریم استاد موسی اسوار اختصاص داشت، بنده هم افتخار داشتم تا چند کلمهای دربارهٔ آثار و خدمات گرانقدر ایشان به فرهنگ ایران و زبان فارسی سخن بگویم. چون در جایگاه سخنرانان نشسته بودم، میتوانستم مرد جاافتاده و بسیار آراستهای را در ردیف جلو در میان حضار ببینم که بعداً دانستم معاون رئیس اتحادیه ناشران عراق است. او گرچه احتمالاً فارسی نمیدانست، با دقت تمام به سخنان سخنرانان گوش میداد تا شاید نکتهای از آن میان دریابد. وقتی نوبت به خود استاد اسوار رسید، به احترام میهمان گرامی جلسه، سخنانش را با خیرمقدم کوتاهی به عربی آغاز کرد که باعث مسرت و امتنان بسیار وی شد. استاد اسوار در بخشهای پایانی سخنانش ابتدا دوسه بیتی از قصیدهٔ معروف متنبی در بارهٔ شیراز را خواند (همان که مطلعش چنین است: «فدی لک من یقصر عن مداکا/ فلا ملک إذن إِلا فداکا») و بنده دیدم که میهمان جلسه هم به شوق آمد و زیر لب شعر را قرائت کرد. بعد استاد چند بیتی از قصیدهٔ عربی و معروف سعدی را درباره حمله مغول به بغداد قرائت کرد (همان که میفرماید «حبست بجفنی المدامع لا تجری// فلما طغی الماء استطال علی السکر») که این بار هم میهمان جلسه با ایشان همنوا شد و آهسته و زیر لب شعر را خواند؛ و اما اوج حیرتم مربوط به زمانی بود که استاد اسوار برای گشایش خاطر حضار چند بیتی از یکی از فارسیات بامزهٔ ابونواس را قرائت کرد (آنکه میگوید: «یا نرجسی وبهاری / بده مرا یکباری...») و بنده دیدم که رئیس اتحایه ناشران عراق حتی بخشهایی از آن را هم از بر بود و میخواند! این حد از آراستگی و متانت و فضل و حضور ذهن همواره برایم غبطه برانگیز و لذتبخش بوده است.
با خود اندیشیدم که او خیلی جوانتر از من نیست، پس هیچ بعید نیست که وقتی من از پشت سنگرهای خودمان به سمت عراقیها تیر میانداختم، او هم از پشت خاکریزهای خودشان به سمت ما تیر میانداخته است. و احساس کردم چه خوشاقبال بودهام که آن روزها تمام تیرهایم به خطا رفته، و چه خوشاقبالتر هستیم اینک که به یمن متنبی و سعدی و ابونواس، بجای گلوله و نفرت، شعر و لبخند بینمان رد و بدل میشود... درمورد گذشته چه میتوانم گفت جز افسوس افسوس! و در مورد حال چه باید گفت جز اینکه تا باد چنین باد!»