به گزارش ایران اکونومیست، دوران هشت سال دفاع مقدس، روایت آزادمردان و مجاهدانی است که از جان خود برای دفاع از کشور گذشتند و در تاریخ ماندگار شدند. جنگ تحمیلی در ۳۱ شهریور سال ۱۳۵۹ زمانی آغاز شد که مردم ایران مراحل ابتدایی انقلاب اسلامی را در تمام زمینههای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی تجربه میکردند، در آن زمان هیچ پیشینهای برای ساخت آثار موسیقایی مرتبط با دفاع مقدس وجود نداشت.
همزمان با آغاز دفاع مقدس برخی از شعرا و هنرمندان موسیقی سعی کردند با ساخت آثاری همچون سرودهای حماسی ضمن تقویت روحیه رزمندگان، روایت ایثارگریها و مجاهدتهای آنان با زبان موسیقایی، مردم را با این جریان همراه کنند و گونه جدیدی از موسیقی شکل گرفت که اعلام همدردی و تسلیت به خانوادههای شهدا از دیگر کارکردهای این موسیقی بود.
احمدعلی راغب (۱۲ اردیبهشت ۱۳۲۳ – ۱۸ آذر ۱۳۹۹) آهنگساز و نوازنده سازهای تار، سهتار و عود، از چهرههای اصلی موسیقی انقلاب و دفاع مقدس است که همزمان با جنگ تحمیلی آثار بسیاری را در این حوزه ساخت و با سلاح موسیقی در جبهه فرهنگ و هنر با دشمن مبارزه کرد.
وی از دوران طفولیت فراگیری موسیقی را با ساز دهنی شروع کرد و سپس جذب ساز سنتور شد. راغب در این دوره قطعات گیلانی را با اشعاری از سرودههای خود به زبان گیلکی اجرا میکرد که باعث شهرتش در بندر انزلی شده بود. وی سال ۱۳۴۲ پس از اخذ دیپلم به عنوان معلم در آموزش و پرورش رشت مشغول خدمت شد و همزمان وارد گروه ارکستر رادیو شد که در این چارچوب هفتهای یک تصنیف همراه با شعر برای خوانندگان رادیو گیلان آماده میکرد.
زنده یاد راغب همچنین ماهی دو بار به تهران میآمد و نزد علی اکبر سرخوش به فراگیری تار میپرداخت تا در زمینه بداههنوازی نیز تجربه کسب کند و پس از هشت سال همکاری با رادیو و تلویزیون گیلان و ساختن چهل قطعه موسیقی با کلام و بدون کلام در سال ۱۳۵۰ بود که جهت ادامه تحصیل به تهران منتقل شد و به عنوان معلم در وزارت آموزش و پرورش خدمتش را ادامه داد. وی پس از چندی در ارکستر سازهای ایرانی مفتاح که زیر نظر مهدی مفتاح فعالیت میکرد به عنوان آهنگساز و نوازنده عود مشغول کار شد و آهنگهایی نیز برای خوانندگان معروف آن زمان ساخت و قطعات فولکور گیلانی بدون کلام را که در دوران جوانی خلق کرده بود با همین ارکستر اجرا و ضبط کرد.
راغب پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷، با تلاش فراوان و با همکاری جمعی برخی از هنرمندان، گروههایی را جمعآوری کرد و مشغول ساخت سرودهای انقلابی شد. مشکل پیش روی او و معدود آهنگسازان دیگری که عزم همراهی با تغییرات را داشتند، دسترسی نداشتن به نمونه و الگو بود. وی تصمیم گرفت تا از شعارهای مردمی که از بطن کوچه و خیابان میجوشد، برای ساخت موسیقی الهام بگیرد. ذخیره موسیقی فولکلور و آیینی نواحی مختلف ایران که احمدعلی راغب از جوانی دلمشغول فراگیری و ثبت آنها بود، در این مقطع به کمک او آمد و جنس موسیقی او را از دیگر آهنگسازان متمایز کرد. این میتوانست بهترین الگو برای سرود انقلابی در پیوند با باورهای عمیق بومی و مذهبی مردم باشد.
با شکلگیری مجدد فعالیتها در رادیو، علیرغم محدودیتهای موجود، حضور شخصیتهایی نظیر مجید حدادعادل در رادیو و حمایتهای او، دلگرم کننده بود. تلاشهای احمدعلی راغب ادامه یافت که این تلاشها در کنار دوستی صمیمانه و همکاری با شعرایی نظیر مهرداد اوستا، محمود شاهرخی، مشفق کاشانی، حمید سبزواری، محمدعلی معلم و …، به ساخت سرودهایی همچون «خوش آمدی امام ما»، «بانگ آزادی» (الله اکبر، خمینی رهبر)، «شهیدمفتح»، «شهیدمطهر»، «آمریکا آمریکا ننگ به نیرنگ تو»، «راه رجا»، «نغمه توحید»، «نغمه اتحاد»، «بابا خون داد»، «همشاگردی سلام» و … انجامید.
زنده یاد راغب همزمان با آغاز جنگ ایران و عراق، ساخت سرودهایی پیرامون جنگ را آغاز کرد که سرود «این پیروزی خجسته باد» پیرامون فتح خرمشهر، «ظفر مبارک»، «جنگ، جنگ تا پیروزی»، «خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار» و سرودهای بسیار دیگری در زمره آنهاست. مطابق با آمار موجود در آرشیوهای صداو سیما بیش از ۱۴۰۰ قطعه موسیقی از زنده یاد راغب به ثبت رسیده است و او را در بین دوستان و همکاران به «مرد هزار آهنگ» مشهور کرده است.
ریاست مرکز موسیقی سازمان صدا و سیما، مدیریت تولید موسیقی مراکز و استانهای سازمان صدا و سیما، عضو شورای عالی موسیقی سازمان صداو سیما و عضویت در شورای عالی نظارت و ارزشیابی شبکههای رادیویی و تلویزیونی از جمله فعالیتهایی است که این آهنگساز فقید در عرصه مدیریتی است، زنده یاد راغب سال ۱۳۸۲ به دلیل خلق ترانهها و سرودهای ماندگار انقلاب موفق به دریافت مدرک درجه یک هنری معادل دکترا در رشته آهنگسازی شد و در بیست و هشتمین جشنواره موسیقی فجر از این آهنگساز فقید تجلیل شد.
کتاب «بانگ آزادی» خاطرات شفاهی زنده یاد احمدعلی راغب آهنگساز، نوازنده و نویسنده و یکی از چهرههای اصلی موسیقی انقلاب با نگارش محسن صفایی فرد و مصاحبه مهدی چیت ساز و مرتضی قاضی به همت واحد تاریخ شفاهی دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی منتشر شده است.
این کتاب، زندگی و فعالیتهای احمدعلی راغب به عنوان یکی از چهرههای اصلی موسیقی انقلاب را از دوران کودکی و نوجوانی در بندر انزلی و بعدها حضور در تهران را در هفت فصل روایت کرده است. فصل پایانی «بانگ آزادی» به تصاویر و اسناد مرتبط با فعالیتهای احمدعلی راغب اختصاص دارد.
زندهیاد راغب در این کتاب در بیان خاطراتش درباره آغاز جنگ تحمیلی که وی در آن مدت در رادیو مشغول به کار بود، چنین روایت کرده است: «روز ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ ساعت دو و نیم بعد از ظهر بود، داشتیم اثری را تمرین میکردیم که قرار بود همان شب ضبطش کنیم. یکباره ویراژ جت جنگی در ارتفاع کم، بالای میدان ارگ، صدای عجیبی ایجاد کرد و ساختمان تکان خورد. از همان وقت به ما گفتند فعلاً تعطیل کنید و بروید. پرسیدیم مگر چه شده؟ گفتند هواپیماهای جنگی عراق حمله کردهاند و فرودگاه مهرآباد را زدهاند، ما سردرگم بودیم و نمیدانستیم بمانیم یا دست از کار بکشیم و برویم؛ تا اینکه آقای حدادعادل تماس گرفتند و گفتند بچههای قسمت موسیقی و ارکسترها را بفرستید بروند. از چند نفر اسم بردند و گفتند که بمانند، از جمله من و سبزواری. تقریباً پنج شش دقیقه بعد، همه مدیران برنامههای صدا و سیما سوار ماشین شدند و برای تشکیل شورای ویژه جنگ به جام جم رفتند.
من و چند نفر منتظر ماندیم که ببینیم چه میشود. تا آن زمان اصلاً نمیدانستیم شورای ویژه چه معنایی دارد و قرار است چه چیزهایی آنجا مطرح شود. تا آن مقطع ما اصلاً جنگی نداشتیم که توی آرشیوها چیزی به نام موسیقی جنگ داشته باشیم. گیج گیج بودم.»
در بخش دیگری از خاطرات این آهنگساز فقید آمده است: «آن روز همه بچهها رفتند و ما منتظر ماندیم آقای حداد برای تشکیل جلسه بیایند، هشت نُه شب بود که دوستان با آقای حدادعادل آمدند. با ایشان رفتیم و در دفترشان نشستیم. خیلی هیجان زده بودند، طوری که حتی نمیتوانستند با طمانینه صحبت کنند. رنگ و رویشان پریده بود و بسیار عصبی بودند. این طور صحبت را آغاز کردند که ما باید همه برنامههای تولید را کنار بگذاریم و فقط به موسیقی جنگ بپردازیم. تکلیف موسیقی مشخص است؛ باید کوبندهترین ریتمها در آن به کار برود، شعرهای همین موسیقیهایی که الان کمی پُرتحرک و حماسی هستند و ریتم کوبندهای دارند، باید عوض شود. ما الان فقط یک دشمن داریم، اگر قبلاً نمیدانستیم دشمن کجاست، الان دیگر دشمن را به چشم میبینیم و مستقیم با آن سروکار داریم. حتی شما میتوانید اسم اسلحهها را در شعرهایتان بیاورید.
با خودم گفتم اینها روی این موسیقی اسم گذاشتهاند و حتی شناسنامه هم برایش ساختهاند! به صراحت عنوان موسیقی جنگ را مطرح میکنند، در حالی که ما هنوز اصلاً نمیدانیم باید چه کار کنیم! بعد آقای حداد ادامه داد، دیگر نباید از ریتمهایی که آرامشبخش باشد و با گوش دادن به آن، احساس لطافت و تسکین به مردم دست بدهد، استفاده کنید. اصلاً باید مردم را عصبانی کنید! آقای سبزواری! شما باید احساسات مردم را جریحهدار کنید، چون الان دیگر به مملکت حمله شده است. درست است که انقلاب پیروز شده است و همه سر جای خودشان هستند و کارشان را بر مبنای سیاست انقلاب ادامه میدهند، ولی این جنگ ناخواسته به ما تحمیل میشود و باید جلویش را بگیریم. موسیقی خیلی میتواند کاربرد داشته باشد. اصلاً ما باید برنامهریزی کنیم که بعضی کانالها فقط سرودهای جنگ پخش کنند.
سبزواری در پاسخ گفت ما قبلاً چنین قضیهای نداشتهایم. البته ما جنگ را در اشعارمان داشتهایم، ولی دشمنمان داخلی بود. اینکه دشمنی از کشور دیگری وارد خاک ما شود، مسئله جدیدی است. ما فرصتی لازم داریم تا اشعاری دربارهاش آماده کنیم. در ادامه گفتم تا شعری سروده نشود، ما نمیدانیم با چه مقولهای روبه رو هستیم. اشعار میتواند به ما سمت و سو بدهد و نوع موسیقی را هم مشخص کند.
البته در درونم احساس میکردم که آن نوع موسیقی که قبلاً ایدهاش را از موسیقیهای آیینی، مقامی و محلی میگرفتم؛ یعنی موسیقیهایی که راجع به مراثی و تعزیهخوانی بودند، دیگر کاربرد پیدا نمیکنند. برای خودم تجزیه و تحلیل میکردم که باید موسیقی ایرانی با حرفها، ساختارها و سازبندی جدید استفاده شود. با خودم میگفتم احتمالاً کمتر باید از تار و تنبور استفاده کنیم و در عوض سازهای بادی و کوبهای خیلی به کار میآیند. همه چیز ما باید ریتمدار باشد؛ چون ریتم در ذهن، نظم ایجاد میکند. تا این حد تأثیرگذار است که ریتم، تفکر انسان را، هر چه که باشد، بدون اینکه دست خودش باشد، با خود منطبق میکند.
اصلاً انگار خودتان هستید که این انطباق را در خود ایجاد میکنید. اگر موسیقی ریتم سنگین و ملایمی داشته باشد، احساس میکنید باید یک جا لَم بدهید و گوش دهید، اما بعضی وقتها با گوش دادن به آهنگی ریتمیک، حس میکنید نیاز دارید در حال دویدن، فکر و اندیشهای را تجزیه و تحلیل کنید. فکر میکردم نوع ملودیهای ما باید کاملاً ایرانی باشد، اما موسیقی باید جوری باشد که به لحاظ سازبندی بتوانیم از سازهای بادی غربی هم استفاده کنیم. مشخص بود سازهای بادی ایرانی مثل نی و سازهای مضرابی کاربردی ندارند، اما سازهای کوبهای نظیر، طبل، طبل بزرگ، طبل ریز، سایدرُم، سنج و امثال اینها میتوانند در ایجاد تصور تعرض به دشمن نقش داشته باشند.»
موسیقی جنگ
در بخشی از خاطرات راغب درباره شکلگیری موسیقی جنگ بیان شده است: «با شروع جنگ وارد فضای موسیقایی دیگری شدیم. برای اولین بار بود که واژههای «تک» و «پاتک» را میشنیدم و پیش از آن جایی دربارهاش نخوانده بودم. این لغات، تازه وارد ادبیات و مطبوعات و گفت و گوهای رسانهای ما شده بودند. هیچ اطلاعی از آنها نداشتیم و نمیدانستیم که تک، چه شکلی و پاتک چگونه است و در چه مواقعی و چگونه انجام میگیرند. حتی یک بار به شوخی به آقای حدادعادل گفتم یکی دو ماه برای ما دوره آموزشی برگزار کنید تا این سلاحها را بشناسیم. ممکن بود در سرودهایمان اسم اسلحهای بیاید و من آن را سلاح سردی مثل قداره تصور کنم، در حالی که روی تانک سوار بشود و اصلاً سلاح گرم باشد. یعنی موسیقی من باید با فضای این واژهها همگون میبود.
در روزهای آغازین جنگ، اثری ساخته شد که در شعرش اسامی خمسه خمسه و کاتیوشا به کار رفته بود، در حالی که من اصلاً نمیدانستم این سلاحها چه هستند و چه کاری انجام میدهند. ما هر ماشین جنگی متحرکی را تانک میدانستیم، در صورتی که بعضی از آنها نفربر یا حتی توپ بودند. برای ساخت هر موسیقی، فیلم سلاحها را میدیدیم و با آنها آشنا میشدیم.
محتوای سرودهای تولیدیمان به طور کلی تقاضای کمک از مردم بود که به کمک هم بیایند و با همکاری و همدلی و همفکری، دشمن بعثی را از مرزها بیرون کنند. اولین حمله موشکی ایران به بغداد، به بانک ملی بغداد، رافدِین بود که ساختمان بانک را تخریب کرد. سرودی هم به این مناسبت ساخته شد. با این مضمون که این بار بانک رافدین شما را تخریب کردیم، دفعه بعد کاخ صدام را با موشکهایمان میزنیم.»
اولین سرود جنگ
راغب آهنگساز و نوازنده فقید در بخش دیگری از خاطرات خود در کتاب «بانگ آزادی» درباره ساخت اولین سرود جنگ چنین روایت کرده است: «اواسط مهر بود که شروع به ساخت سرودهایمان کردیم. اولین شعری که آقای سبزواری برای کار به من دادند منجر به تولید سرود «نهنگ دریاها» برای نیروی دریایی شد. رسانههای ما روی نیروی دریایی خیلی مانور میدادند. گفته میشد که نیروی دریایی از قوت لازم برخوردار است اما باید تجهیزش کنیم. ما وظیفه داشتیم روحیهشان را با کارهای موسیقایی و هنری ارتقا بدهیم، چون آنها باید از سرحدات دریایی و چاههای نفت ایران محافظت میکردند. خلاصه اولین آهنگی که در جنگ ساختم، برای نیروی دریایی بود.
از قضا زمانی که شروع به ساخت این آهنگ کردم، با غرق شدن ناوچه پیکان مصادف شد. این شعر، هم خیلی محزون و هم خیلی کوبنده بود. دو جای شعر هم از کلمه «پیکان» استفاده شده بود. پیکان هم اسم آن ناوچه بود و هم لفظ پیکان با ایهام به کار رفته بود. به تعبیری در آن شعر گفته شده بود که ما با پیکان زهرآگین خود سینه شما را نشانه گرفتهایم.
این شعر بحر عروضی خاصی داشت. نمیدانم آقای سبزواری از کجا این ایدهها را پیدا میکرد. این نبوغ در ایشان بود و میدانست باید با هر کس با چه زبانی حرف زد. این شعر در هیچ کدام از بحور عروضیای که قبلاً کار کرده بودم، نمینشست. مانده بودم برای آن چه ریتمی به کار بگیرم. تصور کنید مثلاً برای کلمات «ای به لُجِّه خلیج» که وزنش در موسیقی چیزی مثل «دام/ بابام/ بابام/ بابام» است، اصلاً بحر عروضی وجود ندارد. هر چه که شما وزن مفتعل و فعول و اوزان این چنینی را در نظر بگیرید، در هیچ بحر عروضیای قرار نمیگیرد؛ چون بحر عروضی باید ریتم موسیقی را تشکیل بدهد. این شعر بحر عروضی سالمی ندارد، ولی همین طوری هم با همین ریتم قشنگ و بسیار کوبنده است.
در نغمات خانقای کُردی، از این قبیل ریتمها وجود دارد و آنها به زبان خودشان روی این ریتمها آواز میخوانند. اما در فارسی طور دیگری است و کلمات به شکل دیگری کش و قوس پیدا میکنند. گویی کسی به من دیکته میکرد که آن ملودی باید این طور روی کلمات قرار بگیرد. کلمات هر میزان، باید در همان میزان تمام میشدند و به کلمات میزانهای بعدی ربط پیدا نمیکردند و میبایست جدا از هم و مقطع میبودند. هر کلمه باید معنای خودش را خیلی صریح انتقال میداد. پیش از آن خیلی در ادبیات فارسی تعمق و تفکر کرده بودم که چه سبکی از موسیقی با ادبیات جنگی تطابق دارد. اما هیچ وقت به پاسخ نرسیده بودم. شعر آقای سبزواری مرا به جواب رساند.
وقتی اولین اثر را آماده کردم، با آن دوستی که مسئول هماهنگی موسیقی بود، تماس گرفتم و گفتم فردا ساعت دو بعداز ظهر به اعضای ارکستر سازهای ملی بگویید بیایند. لازم است آقای مجتبی میرزاده حتماً باشند. آهنگی را آماده کردهام و دارم برای ضبط میآورم.
در آن مقطع فضا طوری بود که وقتی از ما چند نفر، کسی اثری را برای ضبط میآورد، میگفتند مشکلی نیست، بروید ضبط کنید. روند متداول این بود که بعد از ضبط باید کمیته شورا سرودمان را بررسی میکرد که کلمات درست خوانده شده باشند و ملودی در شأن شعر باشد؛ اما در آن ایام گویی ما چند نفر کارت سفید داشتیم.
وقتی اثر را اجرا کردیم، دیدم همه میگویند این ارکستر برای ریتم و ملودی این سرود مناسبت نیست. این سرود گویی به صورت تار و تنبوری به هم وصله شده است. من ناراحت بودم. هر چه «آکسان» (تکیه روی صدا، تاکید روی برخی اصوات، ضربات و آکوردها) و «نقطه اِستِکاتو» (نقطه استکاتو که بر زیر یا روی یک نت موسیقی قرار میگیرد، مفهوم اجرای یک نیمه از نت و سکوت نیم دیگر را میرساند. در این حالت، نتها مُقطع و کوبنده به گوش میرسد.) میگذاشتم و هر کاری میکردم که سرود به صورت مقطع و کوتاه اجرا شود، باز هم وصلهای از آب درمیآمد. بنابراین با دوستان صحبت کردم و از آنها نظر خواستم. گفتند این سرود باید در ارکستر مجلسی ضبط شود.
ارکستر مجلسی، قبل از انقلاب از سال ۱۳۴۷ یا ۱۳۴۸ در تلویزیون به سرپرستی آقای محمد بیگلریپور تأسیس شده بود. ایشان پس از انقلاب برای موسیقی انقلاب و مخصوصاً موسیقی دفاع مقدس خیلی زحمت کشیدند. بسیاری از آثار مرا هم با ارکستر خودشان اجرا کردند. این ارکستر در آن زمان سازهای زهی و بادی را به صورت کامل داشت. در آن مقطع به دلیل نوع کارهایی که برای مراسم رسمی اجرا میکردند، ساختار ارکستر ایشان تقریباً غربی بود؛ یعنی با اجرای کلاسیک غربی آماده شده بود و همه یاد گرفته بودند که چگونه باید اجرا کنند. بنا به گفته دوستان به ایشان زنگ زدیم. آقای بیگلری آمدند و ضبط آزمایشی از اجرای ارکستر خودمان را در حضور ایشان انجام دادیم. ایشان بعد از دیدن اجرا گفتند راست میگویند؛ این را باید با ارکستر من اجرا کنید. بعد به شوخی گفتند شما دیگر باید ارکستر خودتان را رها کنید. الان جنگ شده و این ارکستر دیگر به درد این کارها نمیخورد. محمد گلریز را هم خواننده سرود در نظر گرفته بودم، چون از قبل صدایش را میشناختم.
اغلب نوازندههای ارکستر مجلسی، نوازندههای مجربی بودند. مدرک تحصیلیشان را از خارج گرفته و موسیقی را به صورت علمی خوانده بودند. در همنوازی و اونیسون هم بینظیر بودند. تنها سازی که به آنها اضافه کردیم، تیمپانی (از آلات کوبهای پوستی که نوع ابتدایی آن را در ایران قدیم، کوس و در زبان عربی طبل نامند) و سایدرام (طبل کوچک که یک طرف آن پوست کشیده شده و با دو چوب نواخته میشود) بود. نوازنده تیمپانی بایستی دو جا سنج میزد که یکی در شروع شعر و یکی هم در خاتمهاش بود.
شعر با تعبیر «ای به لُجِّه خلیج» شروع میشد. من معنی کلمه «لُجِّه» را نمیدانستم! از سبزواری پرسیدم و ایشان گفتند لُجِّه به معنی موج است. چون این اولین اثر ارکستر مجلسی بود که از تلویزیون آمدند برای ما اجرا کردند و اولین سرود جنگ جا افتاد؛ حال و هوای خاصی ایجاد کرد. با تولید این سرود خیلی از دوستان فهمیدند که موسیقی جنگ واقعیت دارد.»
براین اساس سرود «نهنگ دریاها» نخستین اثر موسیقایی در حوزه دفاع مقدس بود که در ادامه آثار حماسی دیگری منتشر و در تاریخ موسیقی دفاع مقدس ماندگار شدند. برای شنیدن سرود «نهنگ دریاها» با شعری از حمید سبزواری، آهنگسازی و تنظیم احمدعلی راغب و خوانندگی محمد گلریز اینجا مراجعه کنید.