جمعه ۲۳ آذر ۱۴۰۳ - 2024 December 13 - ۱۰ جمادی الثانی ۱۴۴۶
۰۱ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۰:۰۵
واکنش شاعرانه؛

تسلیت شاعرانه برای بدرقه رئیس جمهور / سهم تو شد آخر شهادت سید ابراهیم

شعر و قصیده‌هایی از شاعران انقلابی در سوگ شهادت آیت الله رئیسی
کد خبر: ۶۹۹۹۰۰

تسلیت شاعرانه برای بدرقه رئیس جمهور / سهم تو شد آخر شهادت سید ابراهیم

به گزارش ایران اکونومیست به نقل از  خبرگزاری شعر ایران-تارنا: شاعران کشورمان، در پی شهادت رئیس‌جمهور فقید و مجاهد جمهوری اسلامی ایران و همراهانش اشعاری سروده‌اند و واکنش خود را به این حادثه غم انگیز نشان دادند.

علیرضا قزوه

 

در ما قیامت کن قیامت سید ابراهیم

 

ای صاحب جود و کرامت سید ابراهیم

 

ما را خبر از خویش بی خود کرده اما تو

 

اما تو راحت باش راحت سید ابراهیم

 

تو شاد از دیدار با ما مردم دلتنگ

 

ما خسته از دنیای غربت سید ابراهیم

 

از ابتدا هم تو شهید زنده ای بودی

 

سهم تو شد آخر شهادت سید ابراهیم

 

دیدار با تو بار دیگر آرزوی ماست

 

دیدار ما روز قیامت سید ابراهیم

 

 

سعید بیابانکی

 

«خیال می‌کنم این بغض ناگهان شعر است

 

همین یقین فروخفته در گمان شعر است

 

همین که اشک مرا و تو را درآورده‌است

 

همین، همین دو سه تا تکه استخوان شعر است

 

همین که می‌رود از دست شهر، دست به دست

 

همین شقایق بی‌نام و بی‌نشان شعر است»

 

نغمه مستشار نظامی

 

با عناد و ناجوانمردی و با تحریم ما

دشمنت هرگز نخواهد دید ترس و بیم ما

 

 

«تا شهادت با ولایت» راه و رسم کوثری‌ست

مادر سادات فرمود این روش تعلیم ما

 

 

زخم بر زخم است آری، داغ بر داغ است آه

آری اما عاقبت غم می‌شود تسلیم ما

 

 

می‌رسد مردی که بار آسمان بر دوش اوست

می‌کند دنیا بهاری جاودان تقدیم ما

 

 

روز میلاد علی موسی الرضا جان سال‌هاست

روز پرواز کبوتر بوده در تقویم ما

 

 

در میان کوه‌های کشورت آسوده‌ای

آه، ابراهیم، ابراهیم، ابراهیم ما

 

رضا یزدانی

 

هرچه صدا کردیم: "ابراهیم! "

اسم تو حتی برنگشت از کوه

آنقدر روحت بی‌قراری کرد

جسم تو حتی برنگشت از کوه

 

اردیبهشت اردی‌جهنم شد

هر صفحه‌ی تقویم را سوزاند

این بار آتش سرد شد اما

وقتی که ابراهیم را سوزاند

 

گشتیم دنبال پر و بالت

گفتند دیگر وا نخواهد شد

جز بالگرد سوخته چیزی

پیدا نشد، پیدا نخواهد شد

 

تو کوه دردی بودی و رفتی

ای کوه درد! ای کاش برگردی

آن بالگرد ای کاش برگردد

با بالگرد ای کاش برگردی

 

چشم انتظار دیدنت گشتند

حتی شهیدان خدایی هم

آن سو "بهشتی" بی‌قرار تو

آن سوتر انگاری "رجایی" هم

 

این ملت دردآشنا، دیروز

در شادی و غم انتخابت کرد

ای انتخاب مردم ایران!

حالا خدا هم انتخابت کرد

 

حسن زرنقی

 

ماییم و پی حادثه ای دربه دری ها

هر لحظه خبر می رسد از بی خبری ها

 

دل طاقت این داغ جگرسوز ندارد

برگرد و رهامان کن از این خون جگری ها

 

برگرد که ما خاطره ی خوب نداریم

از آن شب تاریک و از آن بی پدری

 

هم صحبت ما بودی و هرگز نشنیدی

اخبار وطن را فقط از دور و بری ها

 

در سیل بلاها عوض کاخ نشینی

دیدیم تو را خاک نشین با کپری ها

 

دیدیم صفای تو و صافی تو، وقتی

خون بود دل ملتی از حیله گری ها

 

خدیجه حلیمی

 

خبر داغِ سنگین و درد و غم آورد

عظیم آن چنان که خبر هم کم آورد

 

خبر در رسانه بر این موج باران

قراری گرفت و به دیده نم آورد

 

خبر داغ بر دل نشسته در این صبح

خبر گریه شد با خودش ماتم آورد

 

دریغا دمی بعد چشم انتظاری

دمادم دمار از هر آدم، دم آورد

 

که خدمت چه باشد؟ به هر سو دویدن!

برای دلم آیه‌ی محکم آورد

 

شهادت… ولادت… خوشا این سعادت

خبر با ورودش چنین مرهم آورد

 

محمدمهدی عبداللهی

 

بیا و چاره‌ای ای جان برای هجران کن

بیا و خلوت شب را ستاره‌باران کن

 

در آسمان غزل خیزِ یا کریمانت

شکوه پرزدنی نذر بی‌قراران کن

 

سفیر جاده تکریم عاشقان برخیز!

دوباره با عَلَمت، عشق را نمایان کن

 

امید فتنه‌گران ناامید می‌گردد

دوباره خواب برانداز را پریشان کن

 

به نامِ نامی یا صاحبَ الزّمان برخیز

به رنگ پرچم ایران دوباره توفان کن

 

تبر به دوش تو باشد، سلام ابراهیم!

بیا و آتش ویرانه را گلستان کن

 

شب ولادت خورشید، مضطرب بودیم

به یک اشاره مرا راهیِ خراسان کن

 

 

میان بغض نفس‌گیر انتظار، ای دوست

نگاهِ یوسفی‌ات را به سوی کنعان کن

 

 

قسم به صبح کرامت، ظهور نزدیک است

سلام ویژه خود را نثار باران کن

 

فاطمه زاهدمقدم

 

تو را چگونه در این مِه به ماه بسپارم

به کوه و دَره به این کوره‌راه بسپارم

 

شبی بلند به صبحی که آشناست رسید

مخواه چشم به صبحی سیاه بسپارم

 

مخواه باز هم این آسمانِ شب‌زده را

به ابرِ اشک به بارانِ آه بسپارم

 

مگر که شاه خراسان به داد ما برسد

مگر که درد گدا را به شاه بسپارم

 

بیاکه پیکر بی‌جان و بی‌پناه تو را

به صبح روشن این بارگاه بسپارم

 

یوسف شیردِژَم

 

پیداست چقدر محترم بودی تو

پیداست چقدر مغتنم بودی تو

عمریست که در خدمت ایران بودی

عمریست که خادم حرم بودی تو

 

محمدعلی بیابانی

 

ای نسل تو فاطمی، تبارت علوی

این شرط وفا نبود، بی ما بروی

مهمان رضا شدی! مبارک باشد

ای خادم آستان قدس رضوی!

 

محمداحسان افتخاری‌پور

 

هرچند شهادت هنر مردان است

اما خبر رفتنشان سوزان است

هر لحظه عبادت تو خدمت بود و

محراب شهادت تو هم میدان است!

 

سارا رمضانی

 

ای خادم عشق موسم پرواز است!

پایان تو نیست، تازه این آغاز است

در لحظه ی زیبای شهادت انگار

آغوش رضاست روبرویت باز است

 

حامد حجتی

 

نبینم آنکه صدای تو در حصار بیفتد

عبای خاکی‌ات ای مرد یک کنار بیفتد

کنار نام تو ای سید ِسترگ ِزمانه

چه خوب شد که شهادت به‌افتخار بیفتد

نه خستگی به تو روی آورد نه عجز و تباهی

هر آنچه هست در اینجا به اختیار بیفتد؛

که نان به سفره مردم رسیده باشد و هر روز

در این زمین‌وزمان دست‌ها به کار بیفتد

درست لحظه بارانی دو چشم تو دردی است

که پای کودک آن دورها به خار بیفتد

تو را به آتش و مه در سوادِ کوه کشیدند

مباد آنکه خلیلِ نجیب از اعتبار بیفتد

نشسته‌ای به فراسوی جمعه‌های توسل

که چشم‌هات به جولان آن سوار بیفتد

محمدرضا طهماسبی

 

به آسمان زد و چون نور بی‌نهایت شد

پرنده پر زد از این خاکدان و راحت شد

کسی که پاک و شهیدانه زندگی می‌کرد

عجیب نیست اگر لایق شهادت شد

 

 

همیشه نام تو سبز است سیّدابراهیم

هر آن کجا ز جهاد آیه‌ای تلاوت شد

همیشه نام تو چون شهد بر زبان جاری‌ست

به هر کجا ز تلاش و جهاد صحبت شد

 

 

فقیه، جامۀ سربازی وطن، تن کرد

و مست جام میِ طاعت و اطاعت شد

شهید راه وطن گشت سیّدابراهیم

جهاد کرد و در آخر شهید خدمت شد

 

 

غلام بارگه آستان قدس رضا

شب ولادت او راهی زیارت شد

شهادت آمد و دستش گرفت و با خود برد

دعای خادم خوان رضا اجابت شد

 

عبدالکریم خاضعی نیا

 

مثل بهشتی سیدی مظلوم بودی

 

دلسوز رنج مردم محروم بودی

 

با آن همه گمنامی و تبلیغ دشمن

 

تو با خدا نورانی و معلوم بودی

 

با اتهام پایمردی، استقامت

 

در دادگاه دشمنان محکوم بودی

 

ای یار بی همتای رهبر در اطاعت

 

تو با امامت، مثل یک مأموم بودی

 

عشق حسین ابن علی در سینه ات بود

 

تو داغدار حنجر معصوم بودی

 

قلب تو آماج هجوم فتنه ها بود

 

با استخوانی درد، در حلقوم، بودی

 

با رفتنت ای مرد میدان جانمان سوخت

 

چون خارج از کبرِ بدِ مرسوم بودی

 

یار فلسطین بودی و همراه غزه

 

تو دشمن هر صهیونیست شوم بودی

 

هرگز نبودی تشنه ی قدرت، رئیسی

 

‌تو یاور مرد و زن مظلوم بودی‌

آخرین اخبار