دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 2024 April 29 - ۱۹ شوال ۱۴۴۵
۲۲ خرداد ۱۴۰۲ - ۱۲:۴۳

ماجرای شک فرماندهان به یک شهید در «سیدلَری»

«عملیات نزدیک است و بچه‌های تدارکات کیسه‌های حنا را توزیع می‌کنند. تعدادی از بچه‌ها حناها را خیس می‌کنند تا قبل از عملیات بین رزمنده‌ها پخش کنند. سر به سر هم می‌گذارند و با شوخی و خنده، حنا سر و دست هم می‌مالند. حنابندان کردن یک طرف ماجرا است و شستن آن، لب آب یخ رودخانه، ماجرای دیگری دارد!»
کد خبر: ۶۲۳۷۹۳

به گزارش ایران اکونومیست، کتاب «سیدلَری» زندگینامه دو شهید دفاع مقدس به نام‌های سیدمحمد و سیدعلی هاشمی را روایت می‌کند که نسبت پدر و فرزندی داشته‌اند.

سیدمحمد هاشمی پیرمرد ترک‌زبان و اهل روستای گرگین بیجار، بعد از شهادت پسرش سیدعلی از اولین شهدای پاسدار کردستان کشاورزی را رها کرده و به همراه همسرش مریم و دیگر فرزندانش راهی قم می‌شود. بعد از سکونت در قم در پایگاه بسیج «طفلان مسلم» نیروگاه قم عضو و به جبهه اعزام می‌شود. حضورش در جبهه باعث دلگرمی رزمنده‌ها بود.

سیدمحمدهاشمی در میان رزمندگان، به صبوری، خنده‌رویی و عبادت و خوشرویی زبانزد بود. در تمام مدت حضور در جبهه حرفی از فرزند شهیدش نمی‌زد و در پاسخ به سوالِ اهل کجایی می‌گفت: «سیدلَردَنم» یعنی از سادات هستم. وقتی احوالش را جویا می‌شدند می‌گفت: «قربان اولوم» یعنی فدای تو بشوم.

آنقدر تودار و کم حرف است که فرماندهان به او مشکوک می‌شوند و برای شناسایی هویت واقعی سید او را در قم و در زمان مرخصی تعقیب می‌کنند تا مطمئن بشوند نفوذی دشمن نیست.

در بخشی‌از این کتاب می‌خوانیم:«عملیات نزدیک است و بچه‌های تدارکات کیسه‌های حنا را توزیع می‌کنند. تعدادی از بچه‌ها حناها را خیس می‌کنند تا قبل از عملیات بین رزمنده‌ها پخش کنند. سر به سر هم می‌گذارند و با شوخی و خنده، حنا سر و دست هم می‌مالند. حنابندی یک طرف ماجرا است و شستن آن، لب آب یخ رودخانه، ماجرای دیگری دارد!»

این سید در جزیره مجنون مجروح و به شهادت می‌رسد و به خاطر عقب‌نشینی رزمندگان از منطقه پیکرش مهمان جزیره مجنون می‌شود و بعد از ۱۳ سال و ۵ ماه پیکرش بازمی‌گردد.

این کتاب در ۱۴۰ صفحه و قیمت ۶۱ هزار تومان عرضه شده است.

 

نظر شما در این رابطه چیست
آخرین اخبار