به گزارش ایران اکونومیست٬ پرویز صادقی از همرزمان قدیمی سپهبد شهید علی صیادشیرازی در خاطرهای با اشاره به ترجمه انگلیسی قرآن توسط این شهید روایت میکند: با توجه به اینکه از ستواندومی تا پیروزی انقلاب من و شهید صیاد همیشه چه در جمع خانوادگی و چه مسائل جانبی با هم بودیم. شاید بعضیها از زندگی گذشته ایشان چندان اطلاعی نداشته باشند. من در رابطه با ۱۵ تا ۱۶ سالی که با هم بودیم. شاید در هفته جمعهای نبود که به صورت خانوادگی در کنار هم نباشیم. واقعاً برای من یک برادر خوب بود چرا که نصایحی که به ما میکرد واقعاً اثرگذار بود.
این موضوعی را که تعریف میکنم مربوط به سالهای ۱۳۴۸ یا ۱۳۴۹ میشود. وقتی شهید صیاد وارد خانه ما میشد اگر نزدیک ظهر بود، اول میگفت برویم نماز جماعت و به صورت خانوادگی به نماز میایستادیم و به امامت ایشان نماز جماعت میخواندیم. ایشان یک ضبط صوت یک جلد کتاب قرآن و یک کتاب انگلیسی داشت و در آن زمان مشغول ترجمه قرآن به زبان انگلیسی بود و عشق عجیبی به این کار داشت.
همچنین از نظر ورزیدگی شهید صیاد بد نیست مثالی بزنم؛ در رابطه با جنگ سرنیزه. تازه «ستواندوم » شده بودیم. ایشان چند ماهی زودتر از من درجه ستوان دومی گرفته بود و به لشکر تبریز منتقل شده بود. بعداً من نیز به لشکر تبریز منتقل شدم. با اینکه او ستواندوم یک ساله بود ولی در لشکر معروف شده بود و قضیه به این صورت بود که روزی تیمسار یوسفی فرمانده لشکر در حین بازدید آموزش یگانها میبیند که واحد شهید صیاد شیرازی دارند جنگ سرنیزه کار میکنند.
«بیلچر»هایی (نوعی صندلی) در آن زمان وجود داشت و صیاد حرکات جنگ سرنیزه را چنان با حرارت و روی بیلچر انجام میداد که در یک حرکت سخمه کوتاه یک دفعه بیلچر با آن ضخامتی که داشت میشکند و صیاد که در آن زمان معاون آتشبار بود به دستور فرمانده لشکر استاد جنگ سرنیزه در سطح لشکر معرفی میشود. اساتید جنگ سرنیزه لشکر با هر درجهای میبایست آموزش جنگ سرنیزه را به شیوه آموزشی صیاد شیرازی یاد میگرفتند.