به گزارش ایران اکونومیست، سردار علی فضلی درباره شهید سید حسین میررضی از رزمندگان لشکر ۱۰ سیدالشهدا(ع) روایت میکند: شهید میررضی در مدیریت جبهههای حق علیه باطل کارآمدی بالایی داشت و در دفاع مقدّس همواره مورد اعتماد امام (ره) بود. ایشان با وجود آگاهی به مسائل سیاسی هرگز در این مسیر خلاف تدبیر رهبری عمل نکرد. او انسانی فهیم، بصیر و بسیار دلسوز بود و ابداع روشهای دفاعی جدید، حضور در میادین خط مقدم و شب های عملیات از مهمترین برنامه های شهید میررضی برای ثبت وقایع دفاع از میهن اسلامی بود که همیشه بر آنها مداومت می کرد. شهید سید حسین میررضی در سال ۱۳۶۵ از طریق سپاه به سفر حج شرفیاب شد و با روحیه عالی به صحنه های جنگ اعزام شد. درجبهه یکی از همرزمان ایشان پرسید: «حاجی شما
شهید سید حسین میررضی پنج سال متوالی در جبههها بود و هفت بار مجروح شد ولی برای رسیدن به اهداف خود که همان استواری انقلاب اسلامی بود هرگز از پای ننشست. در عملیات «کربلای ۵» در شرق بصره رزمندگان وقتی میخواستند به طرف دشمن یورش ببرند همرزمان به ایشان گفتند که شما به خط مقدم نروید، او گفت: «نمی شود من بچههای مردم را به خط مقدم بفرستم و خودم در عقب جبهه بمانم. حداقل باید ببینم که آتش دشمن چقدر است؟» یکی از رزمندگان به نام آقای حسینی میگوید: «وقتی سید میررضی جلو رفت، ما سریع خودمان را به او رساندیم. من پیکر مطهر ایشان را به آغوش کشیدم و گفتم حاجی التماس دعا و او گفت: من از شما التماس دعا دارم مگر من چه کسی هستم که شما از من التماس دعا داشته باشید؟»
باقری از دیگر همرزمان شهید سید حسین میررضی با اشاره دیدار رزمندگان با امام خمینی(ره) در ماه مبارک رمضان روایت میکند: «شب نوزدهم ماه مبارک رمضان بود که حسین به سراغ من آمد و گفت: «دوست داری با هم به ملاقات امام (ره) برویم؟» دلم پر می کشید برای دیدن امام. اما من کارمند سپاه نبودم و بدون کارت، این کار، امکان پذیر نبود.
گفتم: «من که کارت ندارم!» سید حسین گفت: «کاریات نباشد.» مرا با اصرار راهی کرد. جلوی درب بیت امام، کارت سپاهش را به من داد و گفت: «برو.» تازه فهمیدم نقشهاش چه بوده. کارت را نگرفتم. نمیتوانستم قبول کنم که من بروم امام را زیارت کنم و او پشت در بماند.
همان لحظه یکی از دوستانش را دیدیم. او میررضی را شناخت. وقتی موضوع را فهمید، گفت: «من مأمور حراست بیت هستم، بیایید برویم.» با هماهنگی او، توانستیم هر دو نفرمان با یک کارت، به دیدار اماممان مشرف شویم. بعد از نماز جماعت، بر سر سفره افطاری نشستیم و شهیدان سید حسین میررضی و غلامرضا کیانپور، مقداری از غذا را به عنوان تبرّک به منزل بردند. میخواستند خانواده شان هم از طعام سفره فرزند زهرا (س) تناول کنند.
مراسم که تمام شد، سریع به خانه بازگشتیم. سید، یک ساعتی را کنار همسر و فرزندانش ماند و بعد به سپاه برگشت تا مراسم شب احیا را با سپاهیان بگذراند. سید در ایام مرخصی زیاد در خانه نمیماند و بیشتر در دفتر کار در سپاه بود. یکبار وقتی علت را پرسیدم، گفت: «نمیخواهم فرزندانم به من وابسته شوند، چون جدایی ازشان برایم خیلی سخت میشود.»