ایران اکونومیست- عطار نیشابوری یکی از عارفان و شاعران بلند آوازه ایرانی است محمدرضا شفیعی کدکنی در مقدمهای که بر منطقالطیر نوشتهاست اشاره میکند «شخصیت عطار در «ابر ابهام» است و اطلاعات ما حتی دربارهٔ سنایی، که یک قرن قبل عطار میزیسته، بسیار بیشتر از اطلاعاتی است که از عطار در دست داریم. تنها میدانیم که او در نیمهٔ دوم قرن شش و ربع اول قرن هفتم میزیستهاست، زادگاه او نیشابور و نام او، آنگونه که عطار گاهی در اشعارش به همنامی خود با پیامبر اسلام اشاره میکند، محمد بودهاست.»
عوفی در لبالالباب خود از او با عنوان «الأجل فریدالدین افتخار الافاضل ابوحامدِ ابوبکر العطار النیشابوری سالک جادهٔ حقیقت و ساکن سجادهٔ طریقت» یاد می کند و درباره عطار می گوید نام او «محمّد»، لقبش «فریدالدّین» و کنیهاش «ابوحامد» بود و در شعرهایش بیشتر عطّار و گاهی نیز فرید تخلص کرده است. بنا به روایت قدیمیترین کاتب دیوان اشعارش، نام پدر عطّار محمود و بنا به روایتی دیگری از تذکره نویسان قدیم ابراهیم بن اسحاق بود،نام یوسف نیز برای پدر عطار ذکر شدهاست در کدکن، زیارتگاهی به نام «پیرِ زِرًوَند» دیده می شود که مورد احترام اهالی است و اهالی بر این باور هستند که این مزارِ «شیخ ابراهیم» پدر عطار است.
با این که در نیشابوری بودن عطار هیچ شکی نیست اما انتساب او به کدکن که از قرای قدیم نیشابور بوده در هالهای از ابهام است این انتساب احتمالاً از جانب حیدریان زاوه بودهاست که به دنبال پشتوانهای برای مکتب خود میگشتهاند و میخواستهاند عطار را از پیروان قطبالدین حیدر نشان دهند درحالی که بسیاری از پژوهشگران بر این عقیدهاند که عطار مرید شخص خاصی نبودهاست و برخی هم به خلاف این مسئله اعتقاد دارند.از جمله در کتاب مجمع الفصاء تألیف رضاقلی خان هدایت آمدهاست: «شیخ الاصفیا شیخ فریدالدّین محمّد و ابوطالب کنیه او بود و جناب شیخ مجدالدّین بغدادی که از خلفای شیخ نجمالدّین کبری است وی را تربیت کرد. جناب شیخ از اکابر این طبقه است و در عُلو حالِ وی کسی را مجال سخن نیست. در هفت شهر عشق عطّار که در عرفان معروف است از وی چنین نقل شدهاست: نخستین «جستجو و طلب» است، باید در راه مقصود کوشید-دوم مقام «عشق» است که بیدرنگ باید به راه وصال گام نهاد. سوم «معرفت» است که هر کس به قدر شایستگی خود راهی برمیگزیند. چهارم «استغنا» است که مرد عارف باید از جهان و جهانیان بینیاز باشد. پنجم مقام «توحید» است که همه چیز در وحدت خدا مشاهده میشود. ششم مقام «حیرت» است که انسان در مییابد که دانستههای او بسیار اندک و محدود است. هفتم مقام «فنا» است که تمام شهوات و خودپرستیهای آدمی از او زائل میشود و میرود تا به حق واصل شود و در واقع از این فنا به بقا میرسد.
شیخ محمود شبستری به تقریبی در گلشن راز می گوید:
«مرا از عاشقی خود عار ناید که در صد قرن چون عطّار ناید و تا نپنداری که این دو بزرگ نه سخنی بی تحقیق گفتهاند. زیرا که شیخ فریدالدین محمّد به ابتدا مانند آبای معظم خود صاحب ثروت و مِکنت و جامع فضائل و حاوی خصائل و در حکمت الهی و طبیعی بینظیر و همتا و عطّارخانههای نیشابور همگی متعلّق به جناب شیخ بوده و خود در دواخانهٔ خاصه همه روزه بیماران را معالجه می کرده و اغلب را دوا از دواخانهٔ خود میداده و استاد شیخ در این علم و عمل شیخ مجدالدّین بغدادی حکیم خاصهٔ خوارزم شاه قطبالدین محمّد بوده و بعد از فراغت از معالجات شیخ به نظم مثنویات میپرداخته… .»
در منابع دیگر نظیر مرصاد العباد اثر نجمالدّین رازی و نفحاتالأُنس اثر عبدالرحمن جامی نیز نسبت تربیت معنوی عطار به شیخ مجدالدین بغدادی رسانده شدهاست. «تا جایی که عرفای بزرگی از جمله رضی الدین علی لالای غزنوی (متوفی ۶۴۲ یا ۶۴۳) و نجم رازی (متوفی ۶۴۵) و شیخ فریدالدین عطار نیشابوری، از مریدان و تربیت یافتگان او شیخ مجدالدین بغدادی بودند.»
در برخی منابع دیگر شیخ نجمالدین کبری مشهور به شیخ ولی، تراش را مربی و مرشد معنوی شیخ فریدالدین عطار نیشابوری خواندهاند دکتر زرین کوب نیز مینویسد: «عطار از آنچه در آن ایام در مکتب خانهها آموخته میشد بهره میگرفت، خط و حساب و قرآن با مایهای از شعر و ادب و عصر»
عطار، علاوه بر اینها به حرفه پدرش (عطاری) نیز روی آورد و پس از مدتی سرآمد دارو سازان شهر شد و به مداوای بیماران پرداخت. در همان حال اوقات فراغتش را صرف مطالعه کتابهای صوفیه و اشتغال به تمرین در شعر و شاعری میکرد.
عطار در طلب مشایخ و اولیا سفرهای زیادی به مناطقی مثل ری، کوفه، مصر، دمشق، مکه، هندوستان و ترکستان کرد و سرانجام در نیشابور رحل اقامت افکند.وی از شاگردان و مریدان شیخ مجدالدین بغدادی و شیخ نجم الدین کبری بوده است.
بدون شک عطار شخصیت والایی داشته است،هرگز شاعری مداح و قصیده سرا نبود،خود را به خاطر جیفه پست دنیوی به دولتمردان و قدرتمندان عصر خود نزدیک نکرد. بلکه اعمال و رفتار آنان را نیز به باد انتقاد گرفت.
دکتر عبدالحسین زرین کوب نیز مینویسد: «عطار تحت تاثیر تمایلات زاهدانه خویش و به اقتضای معمول عصر، به شعر و وعظ و تحقیق گرایش یافت و برخلاف بسیاری از شاعران به دربارهای عصر و مجالس اعیان ولایت هم علاقهای نشان نداد. داروخانه برایش از دربار فرمانروایان جالبتر بود»
خودش چنین میگوید:
به عمر خویش مدح کس نگفتــم دری از بهر دنیا من نسفتـــــــم
عموم ارباب تذکرهنویسان به عظمت مقام عطار در عرفان و بلندای مرتبه او در شاعری، اعتراف می کنند.در خلوت انزوای او در مسجد و خانه، چیزی جز اندیشه خدا راه نداشته است. تمام علاقه عطار به گردآوری قصص قرآنی، احادیث دینی و حکایات آموزنده که در مثنویها و آثار دیگر وی مشخص است، نیز نشان دهنده شخصیت والا و بلند مرتبه عطار دارد.
مولوی درباره عطار و سنایی گفته است:
عطار روح و سنایی دو چشم او ما از پی سنایی و عطار میرویم
و در جای دیگری سروده است:
هفت شهر عشق را عطار گشت ما هنوز اندر خم یک کوچهایم
مقصود مولوی از هفت شهر عشق، هفت وادی است که عطار در منطق الطیر خود آنها را شرح داده است.عطار نقش و تأثیر بسیاری بر بزرگان زمان خود و پس از خود داشته است. مولانا از بزرگترین و مهمترین شاعران و عارفان، علاقهمند به عطار بود حتی برخی از اشعار عطار را نیز در کتاب مثنوی خود شرح داده است.
عطار شاعری است که شیفته عرفان و تصوف است. کلام عطار ساده و گیراست. او با سوز و گداز سخن می گوید اگر چه در فن شاعری به پای استادانی چون سنایی نمی رسد وقتی سادگی گفتار او با دل سوختگی همراه می شود بسیار تأثیرگذار است.عطار در مثنوی «منطق الطیر» با بیان رموز عرفان، سالک این راه را قدم به قدم تا مقصود می برد.در سرودن غزل های عرفانی نیز بسیار توانا است و اندیشه ژرف او به بهترین شکل در این اشعار نشان داده شده است.
عطار برای بیان مقصود خود از همه چیز از جمله تمثیلات و حکایت هایی که حیوانات قهرمان آن هستند بهره مند شده است بدون شک وی سرمایه های عرفانی شعر فارسی را - که سنایی آغازگر آن است- به کمال رساند. به راستی می توان گفت عطار راه را برای کسانی چون مولوی باز کرده است.