دوشنبه ۲۶ آذر ۱۴۰۳ - 2024 December 16 - ۱۳ جمادی الثانی ۱۴۴۶
۱۹ فروردين ۱۳۹۶ - ۱۰:۴۳
کار هنری یعنی قدم زدن با مخاطب

پاکدل: اجازه نداریم تماشاگر را تحقیر کنیم

نویسنده و کارگردان نمایش «کابوس حضرت اشرف» که بهمن و اسفندماه سال ۹۵ در تماشاخانه ایرانشهر به صحنه رفت، معتقد است که یک اثر نمایشی نباید مخاطب را تحقیر کند و اطلاعات خود را به رخ او بکشد.
کد خبر: ۱۵۲۵۸۶
به گزارش ایران اکونومیست؛  عوامل نمایش «کابوس حضرت اشرف» در قالب نشستی درباره بازی ها و بخش اجرایی این اثر نمایشی صحبت کردند. در بخش اول این نشست حسین پاکدل، حمیدرضا نعیمی، کاوه آهنین جان و محمدصادق ملک در خصوص چگونگی شکل گیری اتمسفر یکدست و فضایی صادق در کلیت نمایش «کابوس حضرت اشرف» سخن گفتند.

در بخش دوم این نشست نیز با حضور ماریا حاجیها گریمور «کابوس حضرت اشرف» درباره این بخش از اجرا و همچنین دغدغه مندی عوامل یک نمایش برای پرداختن به موضوع یا موضوعات مطرح شده در یک اثر، نقطه نظرات خود را ارائه دادند.

در ذیل بخش دوم نشست نمایش «کابوس حضر اشرف» آمده است:

* خانم حاجیها درباره اینکه چگونه شخصیت پردازی با گریم شکل می گیرد و نگاه خودتان به عنوان گریمور در این زمینه صحبت کنید.

ماریا حاجیها: بازی های بازیگران نمایش «کابوس حضرت اشرف» بسیار به گریم کمک می کرد. وقتی در تمرین ها بازی ها را دیدم به این باور رسیدم که نمایش «کابوس حضرت اشرف» خیلی خوب می شود. شخصیت پردازی های درستی که بازیگران داشتند باعث شد تا کار گریم نیز راحت تر شود.

حسین پاکدل: بخش گریم نمایش «کابوس حضرت اشرف» بخش خیلی مهمی بود و گریم نقش مهمی در این نمایش داشت. با ماریا حاجیها چند تجربه همکاری داشتیم و او در «یک صبح ناگهان» با معرفت پای آن کار ایستاد و در نمایش «کابوس حضرت اشرف» همه داشته های خود اعم از صبوری، تجربه، دانش و تخصص را به همراه آورد و ما را مهمان شرایطی کاملا بسامان کرد. کار گریم ماریا حاجیها باعث شد نمایش جلوه کند. اگر هر کدام از بازیگران گریم دیگری داشتند، شاید اینگونه روی صحنه جلوه گر نمی شدند. به نظر من ماریا حاجیها تنها چهره و ظاهر بچه ها را گریم نکرد بلکه درون بازیگران را هم گریم کرد.

حمیدرضا نعیمی: من سؤالی از خانم حاجیها دارم. چند سالی است مقوله گریم در تئاتر خیلی جدی شده است و این امر باعث شده که گریم ما یک راه افراط و تفریط را پیش بگیرد. گروه ها می خواهند با عکس های عجیب و غریب از گریم بازیگران مخاطب را جذب کنند. شما به عنوان یک گریمور صاحب نگاه و مؤلف برای نمایش «سقراط» جایزه گریم را دریافت کردید در حالیکه هیچ گریم عجیبی انجام ندادید و کار شما بسیار ساده و معمولی جلوه می کرد. گریم در نمایش «کابوس حضرت اشرف» نیز گریم پررنگی است ولی اصلا من را پس نزد زیرا در ذهن من اینگونه است که گریم ها باید اینگونه می بود.

نباید گریم و طراحی صحنه دیده شود یعنی مخاطب و هنرمند نباید گریم را ببیند بلکه باید احساس کند شخصیت درآمده است
حاجیها: کار گریم به سبک کار هر گریموری بر می گردد. معتقدم در کار گریم و طراحی صحنه که تخصص ام بوده، نباید گریم و طراحی صحنه دیده شود یعنی مخاطب و هنرمند نباید گریم را ببیند بلکه باید احساس کند شخصیت درآمده است.

محمدصادق ملک: به عنوان یک بازیگر در حدود ۳۰ اجرای عمومی حضور داشتم و با گریمورهای بسیاری همکاری کردیم ولی در خصوص کاراکتر به مشکل خوردیم. معمولا طراحان در تمرین ها حضور پیدا نمی کنند ولی طراحان موفق کسانی هستند که در طول تمرین ها حضور دارند. یکی از بزرگترین ویژگی های خانم حاجیها این است که در تمرین ها حضور پیدا کرده و با حوصله و دقت نگاه تمرین ها را نگاه می کند.

مهمترین ویژگی خانم حاجیها این است که وقتی پیشنهاد می دهد، پیشنهادش برای کاراکتر است نه برای کار خودش. برای همین است که من با هیچکدام از پیشنهاداتش به مشکل نمی خورم. وقتی پیشنهادی می دهد که باعث پخته تر شدن کاراکتر می شود، من با میل و اشتیاق می پذیرم. وقتی پیشنهادی باعث ملموس تر و دیده تر شدن کاراکتر می شود، باید آن را پذیرفت و خانم حاجیها این ویژگی را دارد و پیشنهاداتش به پخته تر شدن کاراکتر بسیار کمک می کند.

حاجیها: من معتقدم که بازیگر را نباید اذیت کرد. وقتی بازیگر با پیشنهاد من ارتباط برقرار و آن را حس کند، کار گریم نتیجه می دهد.

کاوه آهنین جان: یکی از مواردی که به این نکته که گریم نباید دیده شود مربوط است، گریمی است که روی شخصیت های شاه ها در نمایش «کابوس حضرت اشرف» انجام شد که من ایفاگر آن شخصیت ها بودم. تحلیل درستی که بین ما و خانم حاجیها وجود داشت این بود که اشتراکاتی بین شاه ها وجود دارد که در ظاهرشان هم کاملا مشخص است و دلیلی نداشت حتما برای یک شاه سبیل بگذاریم و برای دیگری سبیل نداشته باشیم و یا کارهای دیگر.

شاید انجام این کارها زحمت کار گریم را بیشتر می کرد ولی نتیجه ای که حاصل می شد قاعدتا نتیجه موفق به دست آمده در اجرای نمایش «کابوس حضرت اشرف» نمی شد. در لباس هم همین اتفاق افتاد و خانم سوده شرحی با کوچکترین تغییرات و المان های ساده شخصیت ها را برای مخاطب قابل درک کرد.

آقای احمدرضا درویش بعد از تماشای نمایش «کابوس حضرت اشرف» گفت که در نمایش، ما دیگر در شخصیت شاه های نمایش به خصوص محمدرضا پهلوی فیزیک بازیگر را نمی دیدیم. من این اتفاق را خیلی دوست داشتم. بنابراین هم گریم، هم لباس و هم تلاش بازیگر در شکل گیری درست یک شخصیت بر صحنه نمایش خیلی مهم است.

حاجیها: به نظر من تلاش بازیگر در این زمینه بسیار مهم است.

آهنین جان: در شخصیت پردازی، اغراق در گریم گاهی باعث دیده شدن گریم می شود و در نتیجه بازیگر نیز به زور می خواهد شخصیت را روی صحنه نشان دهد.

ملک: سریالی با بودجه ای عظیم درباره تاریخ معاصر ساخته شده و در آن سعی شده گریم ها رئالیستی و واقعی باشند ولی ابدا حس خوبی به آدم نمی دهد. من همیشه دوست داشتم اسامی شنیده شده در تاریخ انقلاب اسلامی را اعم از کسانی که داوری مثبت یا منفی در قبال شان وجود داشته، ببینم ولی وقتی در این سریال همان کاراکتر را می دیدم به دلیل اینکه تلاش اضافه، کاراکتر را بی خاصیت کرده، اصلا دوست ندارم آن را نگاه کنم.

ولی در نمایش «کابوس حضرت اشرف» که روی صحنه تئاتر شکل می گیرد و خیلی کار سخت تر است، آنقدر گریم ها به خوبی شکل گرفت که شخصیت ها برای مخاطب بسیار جذاب شدند. در حالیکه گریم ها نه به سمت معادل سازی یا زیباسازی کاراکترها رفت و نه زشت و کریه کردن آن ها.

* در نمایش «کابوس حضرت اشرف» بدن بازیگران بسیار کارآیی داشت و حتی برخی مواقع به تصویر کشیدن آکسسوآرهای مختلف را هم بر عهده داشتند. حرکات در این اثر بسیار نمایشی بود و با یک چرخش بازیگر، دوره ای زمانی تغییر می کرد یا بازیگری از جوانی به پیری می رسید یا از موقعیتی وارد موقعیتی دیگر می شد. این شیوه اجرا از ابتدا مدنظر شما بود یا در کاری گروهی شکل گرفت؟

پاکدل: ساختمان یک اثر به شکل غیر زنده روی کاغذ می آید و بر مبنای آن شکل و شمایل یک اثر هنری را خلق می کنیم. ما وفادار به چارچوب اولیه بودیم و همه اینها با جزییات در متن نوشته شده بود. این شیوه ها مبتنی بر آیین های نمایش های سنتی ایرانی مانند تعزیه و نقالی بود ...

هر بازیگری بخصوص بازیگر خلاقی که کار خود را تألیف می کند، به شکل اجرایی نمایش کمک می کند. کاراکترهای متن مرده اند و بازیگران هستند که این کاراکترها را جان می بخشند و اگر هر بازیگر دیگری جای کاوه آهنین جان یا محمدصادق ملک یا دیگر بازیگران نمایش «کابوس حضرت اشرف» بودند، کاراکترها شکل دیگری می شدند
* در صحنه ای که لباس های شاه در مقابل چشمان مخاطب تعویض می شود تداعی کننده شیوه اجرای نمایش تخته حوضی بود.

پاکدل: وقتی این ظرفیت ها هست چرا به شکل مدرن از آنها استفاده نکنیم. قرار نیست این ظرفیت ها فقط در جشنواره آیینی و سنتی استفاده شود و بعد به مدت ۲ سال وارد گنجینه شوند تا بعدها مورد استفاده قرار گیرند. نکته قابل توجه دیگر این است که هر بازیگری بخصوص بازیگر خلاقی که کار خود را تألیف می کند، به شکل اجرایی نمایش کمک می کند. کاراکترهای متن مرده اند و بازیگران هستند که این کاراکترها را جان می بخشند و اگر هر بازیگر دیگری جای کاوه آهنین جان یا محمدصادق ملک یا دیگر بازیگران نمایش «کابوس حضرت اشرف» بودند، کاراکترها شکل دیگری می شدند.

هر بازیگری با خود جهانی را به همراه می آورد. ما بازیگری داشتیم که نتوانست به این درک برسد که بتواند وارد جهان کاراکتر شود و در نتیجه در تمرین ها از گروه جدا شد.

* آیا دست بازیگران تا این حد باز بوده که خود وارد موقعیت کاراکتر بشوند یا شما بازیگران را به موقعیت مدنظر خودتان هدایت کردید؟

پاکدل: طبیعتا هر کدام از بازیگران نقشی را که نوشته شده به بهترین شکل عرضه می کنند. در نمایش قبلی ما نقشی داشتیم که فکر می کردیم خیلی نقش خوبی است ولی نشد و دموکراسی بیش از حد در کار قبلی لطمه زد. تجربه بازیگران، خلاقیت و فیزیک آنها کمک می کند تا نقشی جلوه کند یا خفه شود. وقتی می بینم فلان بازیگر با تمام انرژی و خلاقیت کار می کند، من هم سر ذوق می آیم تا بخش هایی از آن را تراش دهم.

در این نمایش شانس آوردم که با تیمی بسیار باگذشت، پایدار و با تحمل کار کنم. بعضی مواقع می فهمیدم که چون نمی توانستم آن چشم انداز غایی را در لحظه نشان دهم، بازیگر اذیت می شود ولی خواهش می کردم تا پایداری کند. در نهایت به این وحدت رسیدیم و خوبی کار این است که تمام آن گذشته و اتفاقات تبدیل به خاطره ای لذتبخش می شوند. ممکن است بازیگری در زمان تمرین ها اذیت شده باشد ولی در زمان اجرا، آنها تبدیل به ذات کار می شود. تعامل با هم است که باعث می شود شخصیتی جلوه کند و دیده شود.

* شما متنی را می نویسید که دغدغه شخصی نویسنده و کارگردان است. آیا لازم است که دغدغه شخصی نویسنده و کارگردان در خصوص موضوع یا اتفاق یا تاریخ خاصی تبدیل به دغدغه بازیگران و عوامل دیگر نمایش هم بشود یا نه؟

پاکدل: طبیعتا ما به عنوان هنرمند در ۲ شرایط یک اثر را می نویسیم؛ اول اینکه بتوانیم تجربه شخصی را تبدیل به تجربه جمعی کنیم تا برای دیگران هم به عنوان یک انسان قابل استفاده و ملموس باشد. دوم اینکه تجربه رخ داده بر یک جامعه انسانی نظیر جامعه خودمان یا جوامع دیگر را تجزیه و تحلیل کرده و تبدیل به یک درام کنیم. هنرمندان دیگر هم دغدغه انسانی دارند ولی بعضی مواقع با نگاه شان همسان است و گاهی هم نیست.

هر کدام از بازیگران جهان بینی و تعلقات ذهنی خود را دارند. ممکن است گاهی متنی به آنها پیشنهاد شود ولی نپذیرند و بگویند که دغدغه شان نیست. من هم به عنوان نویسنده و کارگردان می دانم که به چه بازیگری پیشنهاد دهم زیرا بر مبنای نوع بازی و نگاهی که به پدیده های اجتماعی دارد، او را انتخاب می کنم.

برخی بازیگران هستند که خودشان می آیند و پیشنهاد بازی و همکاری می دهند. من اصولا از کسانی که خودشان می آیند و می گویند که پای کار می ایستند، می‌ترسم چون آنها اولین نفراتی هستند که آدم را تنها می گذارند.

کار نمایش به صورت حرفه ای و جدی، کار بسیار سختی است. اصلا کار ساده ای نیست. در ذات این کار تعهد آرتیستیک نهفته است.

نویسنده پیشنهاد و دعوت کننده به جهانی است که نوشته است و وظیفه کارگردان قانع کردن بازیگر و عوامل برای ساختن جهان نویسنده است. اینکه کارگردان های ما چگونه عوامل خود را قانع می کنند ماجرایی است که در تئاتر ما جای بحث دارد
ملک: نویسنده پیشنهاددهنده و دعوت کننده به جهانی است که نوشته و وظیفه کارگردان قانع کردن بازیگر و عوامل برای ساختن جهان نویسنده. اینکه کارگردان های ما چگونه عوامل خود را قانع می کنند ماجرایی است که در تئاتر ما جای بحث دارد. هوش و درایت و اشراف درباره جهان مدنظر، در این ماجرا بسیار تأثیرگذار است. البته وقتی نویسنده و کارگردان یک نفر است، شکل کار فرق می کند.

مسیر ساده کار این است که کارگردان سعی می کند پیشنهاد نویسنده را معرفی کند. بهترین شکل معرفی نیز از نظر من این است که شما فقط پیشنهاددهنده باشید و اجازه دهید آدم ها دریافت های خود را به اشتراک بگذارند. این اتفاق پایه اصلی ماجرا می شود و همه چیز را شکل می دهد.

ما کارگردان هایی داریم که به ویژه در نسل جدید، این وظیفه اصلی را فراموش کرده اند. بازیگر می تواند از هیچ چیزی آگاهی نداشته باشد و اینجاست که کارگردان باید بداند که چگونه کار کند و عوامل را چگونه قانع کند. فرآیند اتفاق بزرگ هنری که درباره کارگردان می افتد در حال حاضر در تئاتر ما حذف شده است. به همین خاطر می بینیم که بازیگران در برخی نمایش ها درک و اشرافی نسبت به کاری که می کنند، ندارند. این هنر کارگردان است که چگونه عوامل خود را قانع کند. اینکه دغدغه مشترکی نیز وجود داشته باشد، یک امتیاز است.

مهم این است که کارگردان با چه روش و منشی عوامل را قانع کند که دغدغه او را بپذیرند. بازیگر اگر آن دغدغه را هم نداشته باشد وقتی توسط کارگردان قانع می شود برای شکل دادن آن دغدغه فکر می کند و به مرور دغدغه مند می شود. وقتی فرایند فکر کردن شکل بگیرد، نقاط مشترک نیز شکل می گیرد.

آهنین جان: بی دغدغه کسی فعلی را بخصوص در تئاتر انجام نمی دهد. در تئاتر دغدغه های متعددی نظیر به شهرت رسیدن، مادیات، حتی دغدغه های روشنگری و آگاهی بخشی و فرهنگی وجود دارد. من اساسا از ابتدای فعالیتم کم کار بودم و در این چند سال اخیر خیلی بیشتر گزیده کار شده ام. آخرین بار که بازی کردم نیز متن آقای پاکدل بود که با کارگردانی محمد حاتمی در سالن ناظرزاده کرمانی اجرا کردیم.

هنرمندان تئاتر به دلیل تجارب و نتایجی که اتفاق می افتد، نظر خوبی نسبت به کارهای تاریخی ندارند زیرا در پشت صحنه وحدانیت اتفاق نمی افتد، انتخاب های کارگردان خوب نیست و اشراف لازم و کافی را هم نسبت به موضوع ندارد. در نتیجه اثر تبدیل به کاری کسالت بار می شود که غیر جذاب است و اشتباه‌های زیادی هم دارد. در سابقه تئاتر ما کارهای تاریخی درخشانی وجود ندارد.

من که تاریخ را دوست دارم در مواجهه با متن «کابوس حضرت اشرف» دغدغه ام چندین برابر شد زیرا به مرور در تمرین ها متوجه نتیجه مثبت این اتفاق شدم. جدا از ارادتی که به شخص آقای پاکدل و هنرشان دارم، اتفاقی که در متن برای خود من افتاد این بود که متوجه شدم نسبت به تاریخ معاصر و بخصوص شخصیت قوام، اطلاعات کمی دارم. یعنی این دغدغه ضرب در دغدغه های دیگرم نظیر بازیگری شد.

از این رو به کنکاش کردن در تاریخ معاصر مشغول شدم. چه چیزی بهتر از این می تواند وجود داشته باشد که در مقابل بازیگری که دغدغه بازیگری دارد، دریچه ای باز شود تا احساس کند که دسترسی به اطلاعاتی پیدا کرده که پیش از این نداشته است.

ما در جامعه به دلیل نداشتن آگاهی نسبت به تاریخ معاصر مدام تاوان می دهیم. خوشبختانه در بازخورد نمایش «کابوس حضرت اشرف» از دید مخاطبان، تجربیات خوبی وجود داشت و حتی در جوان ترین مخاطب که از شاگردان خودم نیز هست، حسی برای تکاپو و کسب اطلاعات درباره تاریخ معاصر ایران ایجاد شده است؛ چه اتفاقی از این بهتر. تجربیات و دغدغه های این چنینی است که زندگی امروز را به فردا می رساند و زندگی را لذتبخش می کند.

* بسیاری مواقع شاهد هستیم که کارگردان یا بازیگران برخی نمایش ها، روی صحنه حرف هایی را می زدند که به آن باور ندارند. از این رو بحث دغدغه و دغدغه مندی عوامل یک نمایش مطرح شد. آقای پاکدل شما تا چه حدی با شخصیت های سیاسی تاریخ معاصر که به آنها می پردازید، زندگی می کنید؟ به عنوان نمونه شخصیت قوام.

ما به عنوان هنرمند جدای از اینکه یک رویاپردازی و نگاه ایده آلیستی به پدیده ها داریم، در عین حال واقع گراترین آدم هایی هستیم که زیست می کنیم
پاکدل: ضرورتی ندارد که با این شخصیت ها زندگی کرده باشیم زیرا آنها در ما زندگی می کنند و ما ادامه آنها هستیم. برادر قوام بزرگترین خیانت را به ایران کرد و رشوه گرفت و ایران را به زیر قیمومیت انگلستان برد. این تحقیری که یک ملت شد، همچنان با ما هست. ما به عنوان هنرمند جدای از اینکه یک رویاپردازی و نگاه ایده آلیستی به پدیده ها داریم، در عین حال واقع گراترین آدم هایی هستیم که زیست می کنیم. یک سیاستمدار، اقتصاددان و پزشک نمی تواند مبتنی بر رویا و خیال تصمیم بگیرد ولی ما این امتیاز را داریم که خیال مان را به بازی بگیریم اما در عین حال از آدم های واقعیت گرا و باهوش و با روح بلند خوش مان می آید.

این آدم ها بستر درام می شوند و جهان را رو به جلو می برند. این منش است و شاید بنده به عنوان حسین پاکدل از یکسری رفتارهای شخصیتی قوام خوشم نیاید ولی از این فرد خوشم می آید و برایم جذاب است که درباره او بنویسم.

* برخی آثار هستند که کارگردان و بازیگران نمایش روی صحنه حرفی را می زنند که به آن باور ندارند و در نتیجه مخاطب نیز آنها و موضوع را نمی پذیرد. در تئاتر «کابوس حضرت اشرف» اتفاقی رخ داد که قابل توجه است؛ مخاطب وقت خود را بیهوده صرف نکرد. برخلاف اطلاعات اشتباهی که در برخی آثار تاریخ معاصر به مخاطب ارائه می شود، در این نمایش اطلاعات بدون قضاوت به مخاطب منتقل می شود و مخاطب نیز ارتباط خوبی با نمایش برقرار می کند.

پاکدل: تماشاگر برای تماشای هر نمایشی یا با گارد باز وارد سالن می شود یا گارد بسته. نمایش باید مخاطب را به یک تعادل برساند. مخاطب وقتی به تماشای نمایش تاریخی می آید، گاردش بسته تر است و زمانی می توان این گارد را باز کرد که نخواهیم خود، کار و اطلاعات را به رخ مخاطب بکشیم. تماشاگر از اینکه بخواهیم تحقیرش کنیم خوشش نمی آید. در مواقعی به تماشاگر بر می خورد که اطلاعات را به رخ او بکشیم ولی وقتی همپای مخاطب به کشف و شهود بپردازیم، او هم  همراه می شود. ما زمانی می توانیم در کار هنری موفق شویم که قله ها و قلعه های بسته مخاطب را فتح کنیم و با هم وارد یک سفر شویم. همه کارهای هنری قدم زدن با تماشاگر است، یک سفر اودیسه وار.

تماشاگر از اینکه بخواهیم تحقیرش کنیم خوش اش نمی آید. در مواقعی به تماشاگر بر می خورد که اطلاعات را به رخ اش بکشیم ولی وقتی همپای مخاطب به کشف و شهود بپردازیم، همراه می شود
گاهی با پایان یک نمایش این سفر برای مخاطب آغاز می شود. ما تلاش کردیم که اینگونه باشد و نخواستیم که اطلاعات مان را به رخ مخاطب بکشیم. برخی آثار صحنه را تبدیل به منبر کرده اند و بر این باورند که هر چه من می گویم درست است.

ما نخواستیم در نمایش «کابوس حضرت اشرف» کسی را تحقیر یا قدسی کنیم و واقعیتی را که بر جامعه ایران طی ۸۰ سال گذشته است در بازه ای زمانی به مخاطب نشان دادیم.

آهنین جان: اتفاق خیلی بدی افتاده است و تماشاگر هر از گاهی با اشتیاق به سراغ نمایش می آید ولی اهالی نمایش کاری می کنند که تماشاگر مجددا قهر کند و برود. برخی با دانش خود مخاطب را جذب می کنند و برخی با بی دانشی مخاطب را فراری می دهند و سالن ها خالی می شود. نظارتی در این بخش وجود ندارد و من دیده ام شاگردی را که وسط ترم آموزش اش نیامد و ۲ ماه بعد در سالنی خصوصی به واسطه توانایی پرداخت پول، نمایشی را اجرا کرد. چون پشت اینگونه کار دغدغه وجود ندارد، متنی را انتخاب کرده که اصلا نمی داند برای چه قرار است آن را به صحنه ببرد. برخی بدون هیچ دغدغه موضوعی و هیچ ایده اجرایی تنها یک متن را انتخاب می کنند و به صحنه می برند. با این کار در درجه اول به خود آسیب می زنند که بدون مخاطب اثری را اجرا می کنند و در درجه دوم آسیبی جدی تر می زنند و باعث می شوند که مخاطب دیگر به گروه و حتی هنرمندان با سابقه تئاتر هم اعتماد نکند.

اگر این روند ادامه پیدا کند بعید می شود که یک نمایش با هر اسم و هنرمندی بتواند با استقبال مخاطب به صحنه برود و با ادامه این اتفاق، ضربه ای اساسی به بدنه نمایش خواهد خورد. از سوی مرکز هنرهای نمایشی و خانه تئاتر نظارتی جدی روی این روند وجود ندارد که چه کسی با چه دغدغه ای قصد انجام کاری را دارد. ورودی آنقدر باز است که هر کسی دلش بخواهد نمایشی را در سالن های خصوصی تولید و اجرا می کند.

اگر قرار است کسی در سالن های خصوصی کار کند باید بدانیم چه کسی است.

پاکدل: ساماندهی صنفی وجود ندارد.

ملک: زمانی اعلام موضع اتفاق می افتد و تکلیف ما مشخص می شود اما حالا در این خصوص سکوت وجود دارد. متولیان فرهنگی می گویند که چرا هنرمندان و اهالی فرهنگ در این عرصه فعال نیستید و ما گرفتار فقر فرهنگی هستیم. سؤال من این است که این متولیان فرهنگی وقتی نمایش «کابوس حضرت اشرف» بدون هیچ تبلیغاتی و با موضوعی کاملا فرهنگی در جذب مخاطب موفق بود و اجرا شد، کجا بودند و چرا هیچکدام حتی برای تماشای این اثر اقدام نکردند.

این متولیان فرهنگی حتی برای تبلیغات نمایش در سطح شهر نیز حمایتی نکردند. این سکوت در قبال یک کار خوب و یک کار ناموفق یکسان است و در نتیجه حضور این متولیان برای من بی خاصیت می شود. همین اتفاق در خصوص کار صنفی نیز رخ داده است. آیا کسی که با پول سالنی خصوصی را در اختیار می گیرد و اثری را اجرا می کند، درجه بندی می شود؟ صنف ما نه هیچ حرکتی را تکذیب و نه تأیید می کند. همچنین حمایت فرهنگی از سوی متولیان فرهنگی وجود ندارد.
آخرین اخبار