پنجشنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۳ - 2024 December 12 - ۹ جمادی الثانی ۱۴۴۶
۲۱ دی ۱۳۹۴ - ۱۰:۰۹

آزیتا حاجیان از زندگی شخصی و اولین معجزه زندگی اش می گوید !+ عکس

آزیتا خانم می گوید: «برای مادر شدن عجله داشتم. دوست داشتم خیلی زود فرزندم به دنیا بیاید و این حس آسمانی را لمس کنم.
کد خبر: ۹۷۱۲۱
آزیتا خانم می گوید: «برای مادر شدن عجله داشتم. دوست داشتم خیلی زود فرزندم به دنیا بیاید و این حس آسمانی را لمس کنم.»
شاید او از همان اول خوب فهمیده بود که برای لمس این حس آسمانی احتیاج به دو بال دارد. بال های او خیلی زود سر و کله شان پیدا شد. بیست و سه سالش بود که مهراوه اولین بال پرواز شد. هر چند که تا آمدن ملیکا هفت سال صبر کرد اما در این مدت حسابی مشق پرواز را یاد گرفت.
او این روزها در کنار دخترش که آن را اولین معجزه زندگی اش می داند، تجربه تازه و شیرینی را در جعبه جادویی، پست سر می گذارد، تجربه ای که این روزها، این مادر و دختر را به چهره های شماره یک تلویزیون بدل کرده است. با ما همراه شوید تاس ری به این دنیای شیرین بزنید.
یک خانواده هنری، دخترانی تحصیلکرده که توسط آزیتا حاجیان و محمدرضا شریفی نیا، رشد و پرورش یافتند. هر کدام از این اعضای خانواده در ذهن تک تک ما ایرانی ها با نقش آفرینی های شان، نقش بسته اند و هک شده اند...
پدر و مادری هنرمند و دخترانی که در مکتب آنها بزرگ شدند – مهراوه و ملیکا – در یک دهه اخیر بارها با این خانواده، به بهانه های مختلف گفتگوهایی انجام دادیم و آنها هم همیشه لطف شان شامل حال ما شد و این بار به بهانه «کیمیا» در آخرین روزهای فصل پاییز پای صحبت های دو بانوی هنرمند ایران زمین، خانم ها آزیتا حاجیان و مهراوه شریفی نیا به بهانه پخش طولانی ترین سریال تلویزیون «کیمیا» نشستیم. با تشکر ویژه از این دو بانوی بزرگوار و هنرمند.

برای مادر شدن عجله داشتم
بیست و دو سالم بود که پای سفره عقد نشستم. آن زمان مصادف شده بود با پیروزی انقلاب و ازدواج کردن دختر و پسرها در سن پایین و شرایط ساده حسابی باب شده بود. به همین خاطر من هم وقتی حرف ازدواجم به میان آمد تصمیم گرفتم با کمترین تجملات زندگی مشترکم را شروع کنم. حتی یادم هست که برخلاف میل مادرم، حاضر به برگزاری مراسم عروسی هم نشدم. خیلی دوست داشتم که بعد از ازدواج، زودتر مادر بشوم و یک سال بعد هم به این آرزویم رسیدم و اولین معجزه زندگی ام مهراوه به دنیا آمد.


وقتی مهراوه فسقلی بود

وقتی مهراوه را برای اولین بار، در آغوشم گذاشتند، باورم نمی شد این فسقلی دو کیلو و هفتصد گرمی دخترم است. او با همان چشمان زیبا و درخشانش، خیلی زود جای خودش را در دلم باز کرد.
نگهداری از مهراوه برای من که در آن زمان کم تجربه بودم راحت نبود. به همین خاطر، مادرم در نگهداری از او کمکم می کرد و من هم آهسته آهسته با دنیای زیبای مادری انس می گرفتم اما هفت سال بعد وقتی ملیکا به دنیا آمد شرایط ما هم در نوع خودش تغییر کرده بود.
من دیگر یک زن سی ساله بودم که تجربه بزرگ کردن یک فرزند را داشتم و شرایط اقتصادی مان هم از قبل بهتر شده بود، به همین خاطر ملیکا در قیاس با مهراوه در رفاه بیشتری بزرگ شد.

من و مهراوه همدیگر را نقد می کردیم

من و مهراوه، هر دو، قدر فرصتی که در اختیارمان قرار گرفته بود را به خوبی می دانستیم. به همین خاطر می خواستیم از حضور همدیگر بهترین بهره را ببریم و تا آنجا که امکانش وجود دارد، در حین بازی همدیگر را رتوش کنیم. من به خوبی می دانستم که دخترم دیگر به سنی رسیده که اگر ایرادی در بازی من ببیند آن را گوشزد می کند. به هر حال این همبازی شدن باعث می شد فشار کار، کمترین تاثیر را روی من بگذارد و روحم آرامش بیشتری داشته باشد.

دختران متفاوت من

مهراوه و ملیکا با وجود شباهت هایی که به هم دارند، اما متفاوت از یکدیگرند. هر کدام از آنها، سهم خودشان را در ژن برده اند، از این جهت مهراوه دختری آرام و تودارتر است و ملیکا در قیاس با او، برونگرا و هیجانی تر به شمار می رود.

مهراوه، در دوران کودکی اش به شدت مستقل و حرف گوش کن بود. اصلا یادم نمی آید سر مسائل تحصیلی او به مشکل برخورده باشم. همیشه بدون حاشیه در گوشه ای می نشست و درسش را می خواند. در نهایت هم نمره بیست می گرفت اما ملیکا حسابی شیطون و بازیگوش بود و در چهارچوب قوانین مدرسه نمی گنجید.

بعد از 25 سال کنار هم قرار گرفتیم

«کیمیا» اولین تجربه بازی مشترک من و مهراوه نیست. من و او بیست و پنج سال قبل در فیلم سینمایی «دزد عروسک ها»، کنار هم قرار گرفتیم. هر چند که آن زمان مهراوه دختربچه کوچکی بود و با این روزهایش تفاوت زیادی داشت. به هر حال وقتی موضوع بازی با دخترم در «کیمیا» مطرح شد، از آن استقبال کردم چون می دانستم بخش زیادی از فیلم در خارج از تهران فیلمبرداری می شود و حضور مهراوه برایم غنیمتی به شمار می رود.

به هر حال ما چهار ماه با هم آبادان بودیم و از این جهت مشکل دوری از خانواده را نداشتیم. در سریال های اینچنینی که بازیگر از خانواده خود دور است، به لحاظ عاطفی با مشکل روبرو می شود و نوعی خلأ احساسی در درونش شکل می گیرد؛ ولی خب خوشبختانه با حضور دخترم، من از این مشکلات دور بودم.

می خواستم در کیمیا بازی نکنم!
اولین بار که با سناریو مواجه شدم به رغم این که بسیار جذاب بود چون می خواستم سفر بروم جواب منفی دادم. البته اولین بار که صحبت شد گفتند به عنوان انتخاب بازیگر و بازیگردان با گروه همکاری داشته باشم. بعد گفتند شما را برای نقش اصلی در نظر گرفته ایم؛ گفتم بازی و بازیگردانی نمی کنم ولی برای انتخاب بازیگر به شما کمک می کنم. اما خب بعد از این مذاکرات، سفری برایم پیش آمد. یادم است در فردای روزی که برگشتم آقای جواد افشار کارگردان کیمیا با من تماس گرفت، گفتند کار ساخت سریال به تعویق افتاده است و یک بار دیگر از من دعوت کردند. این بار، دیگر جواب مثبت دادم. در همان هنگام به من اطلاع دادند که مهراوه را برای نقش «کیمیا» انتخاب کردند.

«مهری» نماد مادرهای ایرانی است

نقشی که در این سریال بازی کردم، نماد تمام مادران ایرانی است. ما در این سریال، جنگ را با تمام سلول های بدن مان تجربه کردیم. ما با این که در دوره جنگ تهران بودیم ولی رنجی که مردم در دوران جنگ برده بودند را با تمام وجود احساس کردیم اما وقتی پای مان روی زمین خرمشهر بود، حال مان بد می شد وقتی که حس می کردیم هموطنان مان چه چیزهایی ار از سر گذراندند که ما خوابش را هم نمی دیدیم. برای خود من، همه مادران دنیا نماد هستند، نماد طبیعت، دربرگیرندگی، پناه دادن و خدمت دادن. «مهری» نماد تمام مادران ایران است. حالا شما می توانید بگویید نماد صبر مردم وطن است؛ می تواند باشد.
استقبال، خستگی را از تن مان درآورد
تنها چیزی که باعث می شود خستگی روزی بیش از دوازده ساعت کار در سریال کیمیا از تن مان خارج شود، استقبال مردم از این سریال است. اگر مردم از این سریال راضی باشند، ما هم دل مان خوش می شود که تلاش های مان بیخود نبوده است.

حضور من در کلاس های نقاشی ملیکا
ملیکا، این روزها علاوه بر کارهای سینمایی اش، سرگرم اداره آموزشگاه نقاشی است. او سال هاست که به موازات کار بازیگری، به نقاشی می پردازد و انصافا هم در این زمینه، عملکرد قابل قبولی دارد. حضور او در عرصه نقاشی من را ترغیب کرد تا به کلاس های او بروم و تصمیم بگیرم نقاشی بیاموزم.

دلم برای نقشم در ساعت شنی تنگ می شود

از بین نقش های مختلفی که بازی کردم، دلم برای نقشم در مجموعه «ساعت شنی» تنگ شده! در آنجا نقش زنی را داشتم که خود را به دلیل برخی مسائل به صورت مرد درآورده بود. من آن کار را بسیار پسندیدم.

کارنامه ای درخشان با سیمرغ بلورین

آزیتا حاجیان، لیسانس رشته بازیگری و کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر دارد. فعالیت هنری اش را از سال 1354 با تئاتر آغاز کرد آزیتا خانم سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن را در هفدهمین جشنواره بین المللی فیلم فجر برای فیلم «روبان قرمز» به کارگردانی «ابراهیم حاتمی کیا» به دست آورد.

کارنامه سینمایی وی بسیار خوش آب و رنگ است. فیلم هایی دیدنی به مانند «دزد عروسک ها، سفر جادویی، اوینار، هنرپیشه، دایان باخ، راز گل شب بود، راه افتخار، آدم برفی، ابر و آفتاب، روبان قرمز، موج مرده، معادله، شمعی در باد، باغ فردوس - پنج بعدازظهر، محیا، دیوار، خواب زمستانی، دل شکسته، تاکسی نارنجی، کیمیا و خاک، آینه های نشکن» و ... همچنین مجموعه های دیدنی تلویزیونی از جمله آپارتمان، آوای فاخته، امام علی (ع)، دبیرستان خضرا، دومین انفجار، سفر سبز، ساعت شنی، ثریا و ...

«آزیتا حاجیان» در ماه زیبای «دی» به دنیا آمده است.






















آخرین اخبار