پیمان شوهانی مدرس ادبیات خاطر نشان کرد: اگر دیوان حافظ را بگشاییم و نگاهی به غزلیات او بیندازیم عبارتی که بارها در شعر حافظ با آن رو به رو می شویم "شراب و درد نوشی" است.
کد خبر: ۸۹۶۲۹
او با اشاره به 20 مهر روز بزرگداشت حافظ شیرازی، گفت: حافظ شاعر توانمندی است که با رشحه قلمش توانست به نیکی نقاب را از رخ اندیشه برگشاید و سَر زلف سخن را به کِلک سِحر حلال خود شانه زند.
شوهانی اظهار کرد: شاید سوالی که در این جا مطرح باشد و ذهن هر خوانندهای را در خوانشِ ابیات دیوان به کنکاش و چالش بکشاند این است که آیا حافظ آدمی را به "میخواری" و "لاابالیگری" دعوت میکند خاصه دیوانی که از دیرباز مورد تقدیس و تکریم مردم ایرانزمین بوده است!؟ چه آنان که در وادی حافظشناسی برای رسیدن به کنه و ماهیت تمام ابعاد و زوایای ذهن و زبان حافظ گام برمیدارند و چه هر انسانی که صرفا برای لذت بردن از شعر و شاعری روی به غزلیاتی میآورد که زبان ناطقه در وصف شوق آن نالان است.
او یادآوری کرد: در دین مبین اسلام و در قرآن کریم آیات ۲۱۹ سوره بقره و ۹۰ و ۹۱ سوره مائده از خمر و شرابخواری با لفظ رجس و پلیدی نام برده شده و باید از آن "فَاجْتَنِبُوه" کرد. عطار نیز در داستان شیخ پارسا و دختر ترسا به پلیدی خمر اشاره میکند. آن جا که شیخ پیرانهسرش عشق جوانی به سر میافتد و معتکفنشین کوی خورشیدوش زیباروی ترسا میشود و از چهار شروط "سجده در برابر بت، قرآن و مصحف را سوزاندن، زنار بربستن و خمر نوشیدن " برای به دست آوردن دل صنم رومی میپذیرد که تنها شراب نوشد:
شیخ گفتا خمر کردم اختیار
با سه دیگر ندارم هیچ کار
پس شیخ صنعان را به دیر مغان میبرند و به دست شاهزاده زنارپوش به او شراب مینوشانند و پیر پس از سر کشیدن خمر به خواست خود سه شرط دیگر را نیز انجام میدهد و عطار به زیبایی هر چه تمامتر انحطاط ایمان شیخ را بدین گونه به رشته تحریر میکشد:
بس کسا کز خمر ترک دین کند
بیشکی امالخبایث این کند
شوهانی اظهار کرد: از دیرباز تاکنون میان حافظپژوهان و دوستداران او بر سر کیفیت و چگونگی این "می" و "میخوارگی" بحثهای دور و درازی بوده که گاهی اوقات با تعصب خاصی همراه بوده است و برخی جنس شراب او را ادبی و کنایی و فرازمینی و آسمانی میدانند و در زاویه مقابل برخی ماهیت خمرش را زمینی و از جنس قصیده "مادر میِ" شاعر روشنضمیر ادبیات پارسی، رودکی، محسوب میکنند.
این مدرس ادبیات دانشگاه افزود: اگرچه حافظ بارها در دیوان غزلیاتش از بادهنوشی و شرابخواری نام میبرد، با واکاوی ابیات غزلیاتش و در نظر گرفتن تمام جنبههای نقدشناسی و جامعهای که در آن مستی "بهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنند" و حافظی که در چنین اجتماعی زیست داشته است درمییابیم که پیر فرزانه شیراز شراب را سلاح مبارزه خود در برابر تزویر و ریا برمیگزیند و با آن به مقابله با خرقهای میپردازد که صد بت باشدش در آستین و خدا نیز از این خرقه آلوده به روی و ریا بیزار است.
وی تصریح کرد: حافظ هرگز در پی ترغیب و تحریض آدمی به شرابخواری و بادهنوشی نیست بلکه مبارزی روشنفکر و آگاه است که پیر میخانه در سحرگاه جام جهانبینش داده و بدین جام جهانبین که قلبشناس است سره را از ناسره تمیز میدهد. پس بدین خاطر خرقه تزویری کسانی را که این همه قلب و دغل در کار داور میکنند نه تنها قابل تکریم نمیداند بلکه آن را مستوجب آتش میداند. در دیوان حافظ سخن از "میخوارگی" و ستایش "لاابالیگری" و بدمستی نیست بلکه تقابل و پیکاری "سیاسی اجتماعی" است. از منظر حافظ کسی که به نوشیدن شراب و میخواری بپردازد برتر از انسانی است که با تظاهر به دینداری قرآن را دام تزویری برای فریب عوام قرار میدهد:
حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی
دام تزویر مکن چون دگران قرآن را.
و بر در میخانه رفتن را کار یکرنگان راستین میداند نه زاهدان خودفروشی که با تظاهر و فریبکاری باطن و حقیقت خود را از دیگران پنهان میدارند و حافظ آنان را به کوی میفروشان راه نمیدهد.
شوهانی بیان کرد: حافظ در روزگاری میزیسته است که میتوان آن عصر را ریاکارترین جامعه اعصار گذشته نام نهاد و حافظ چنان با این متظاهران تزویری سر جنگ و جدل دارد که بادهنوشی را که قبیحترین فعل ممکن است بهتر و برتر از زهدفروشی و عمل ریایی آنان به شمار میآورد:
بادهنوشی که در او روی و ریایی نبود
بهتر از زهدفروشی که در او روی و ریاست.
او تاکید کرد: حافظ هرگز موافق با شرابخواری نیست و سر کشیدن آن را به کسی توصیه نمیکند بلکه با تقابل بادهنوشی و زهدفروشی به دنبال به تصویر کشیدن فعل زشت و مذموم ریا و تزویر است؛ تزویری که حافظ گناه آن را نابخشودنیتر و بزرگتر از خمر و امالخبائث میداند و اوج این تقابل را زمانی به پرده ابصار میکشد که بیان میدارد فقیه مدرسه مست بوده است و در حالت مستی و راستی فتوا داده: گرچه "می" حرام است و از محرمات محسوب میشود، از مال اوقاف بهتر است:
فقیه مدرسه دی مست بود و فتوی داد
که می حرام ولی به ز مال اوقاف است.
برای همین حافظ دلنگران پشمینهپوش تندخو و شیخ تزویرکاری است که بویی از عشق نبردهاند و ریاضت نفس بیهوده میکشند. در حالی که افسار خرد و نفس مطمئنه آنان در دست نمرودِ نفسِ اماره آنان اسیر و در بند است و حافظ ترس از آن دارد که در هول سَحرگه حشر تسبیح ریایی و نان به ظاهر حلال اوقاف آنان در برابر شراب حرام خواجه دستگیر و راهبر نباشد:
ترسم که صرفهای نبرد روز بازخواست
نان حلال شیخ ز آب حرام ما.
و:
ترسم که روز حشر عنان بر عنان رود
تسبیح شیخ و خرقه رند شرابخوار.
این مدرس ادبیات توضیح داد: در شریعت حافظ گناهی برتر از مردمآزاری نیست:
مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن
که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست.
بدین خاطر شاعر دلنازک ما ترجیح میدهد به شرابنوشی دست یازد اما در پی رنجاندن و آزردهخاطر کردن دیگران نباشد:
به یکی جرعه که آزار کسش در پی نیست
زحمتی میکشم از مردم نادان که مپرس.
شوهانی گفت: ترکشهای طعن حافظ تمام ریاکاران را دربرمیگیرد و سر سازش و تسامح و تساهل با کسی و هراسی از پست و القابهای نامی اجتماع ندارد. این عناوین خواه زاهد ظاهرپرستی باشد که به عُجب و عیبجویی از دیگران گرفتار است و از سِر درون پرده بیخبر است:
راز درون پرده ز رندان مست پرس
کاین حال نیست زاهد عالیمقام را.
یا صوفیِ دجالْ فعلِ ملحدْ شکلی باشد که سر حقه میگشاید و دام مینهد و فلک حقهباز را نیز مقهور خرقه ریایی خود میکند و حافظ بدو توصیه میکند:
صوفی گلی بچین و مرقع به خار بخش
وین زهد خشک را به می خوشگوار بخش.
یا محتسبی از جنس امیر مبارزالدین محمّد باشد که شیخ شده است و فسق و فجور خود را از یاد برده و در میخانه را بسته و به جای آن در خانه تزویر و ریا را گشوده است و خود پنهانی به پای خم نشسته است. حافظ تأکید مؤکد دارد که زنهار و مباد این که با این محتسب شهر به پای خم بنشینی زیرا بعد از شرابخواری نه تنها سبوی تو را میشکند و سنگ در جامت زند بلکه مورد لطف غضبش نیز قرارت میدهد:
باده با محتسب شهر ننوشی زنهار
بخورد بادهات و سنگ به جام اندازد.
و خواه قاضی شهر باشد که حافظ صبحدم احوال او و شرب الیهودش را ز پیر میفروش پرسیده است اما در جواب شنیده است که:
گفتا نه گفتنی است سخن گرچه محرمی
درکش زبان و پرده نگه دار و می بنوش.
او ادامه داد: حافظ چنان نفس آزادهای دارد که در این جامعه سراپا تزویرکار خود را نیز مبرا از ریا نمیداند و خرقهپوشی خود را غایت دینداری به شمار نمیآورد بلکه بر آن عقیده است که خرقه ریایی خود را چو پردهای بر سر صد عیب نهان خود پوشانده است و غایت این کرامت نفس و همت بالابلند خواجه ما که زیر این چرخ کبود ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد و رها است زمانی مشخص میشود که با این که پالوده و پیراسته از هر نقص و کاستی است اما ملامتوارگونه خود را همردیف با شیخ، مفتی و محتسب ریارکاری میداند که سعی در فریب دیگران دارند:
می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چون نیک بنگری همه تزویر میکنند.
درباره این که حافظ که بیان میدارد:
من و انکار شراب این چه حکایت باشد؟
غالبا این قدرم عقل و کفایت باشد
و از این که رفیقی گفته است "حافظ ار مست بود جای شکایت باشد" از غصه نخفته است باید بیان داشت که حافظ بنده پیر مغانی است که ز جهل او را رهانده است و در خرابات مغان نور خدا را مشاهده میکند اما با تفکّری ملامتیوار خود را در معرض شماتت جامعه قرار میدهد و میفرماید:
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافری است رنجیدن.
و در این فضای آلوده از تزویر که "آتش زهد ریا خرمن دین خواهد سوخت" حافظ عاشق دردیکشی است که اندر بند مال و جاه نیست و ز عالی مشرب بودنش بر صدر نمینشیند و جام می میگیرد و از اهل ریا دور میشود و خرقه خود را با باده تطهیر میکند تا عُجب خانقاهی دامن او را نیز دربرنگیرد:
ساقی بیار آبی از چشمه خرابات
تا خرقهها بشوییم از عُجب خانقاهی.
و قلندروار بر در میکدهای معتکف میشود که در آن جا افسر شاهنشاهی را داد و ستد میکنند:
بر در میکده رندان قلندر باشند
که ستانند و دهند افسر شاهنشاهی.
شوهانی اظهار کرد: پس بدین خاطر خرقه خود (من نوعی یعنی حافظ به نمایندگی از تمام آدمیان سخن میراند) را خالی از خلل نمیبیند و در روز بازخواست چه زنارهایی که به دغا و حیله از زیر این خرقه عوامفریب نگشایند:
حافظ این خرقه که داری تو ببینی فردا
که چه زنار ز زیرش به دغا بگشایند.
اما اگر زاهد ریاکار به این سِر رهنمون نشود بر او حرجی نیست چون مشکل عشق نه در حوصله دانش اوست:
زاهد ار راه به رندی نبرد معذور است
عشق کاری است که موقوف هدایت باشد