محمد علی طالبی کارگردان «گل پامچال» در گفت و گویی از دلایل محبوبیت این سریال, علت ساخته نشدن بخش دوم آن و همچنین حضور کمرنگش در تلویزیون در این سال ها سوالاتی پرسیده شد.
کد خبر: ۸۸۹۵۶
چهره سبزه و چشمان جستجوگر و اشکبار دختری رنج کشیده و سختی دیده جنوبی که دستاری مشکی به سر پیچیده است و در هفتههای دفاع مقدس در قالب کلیپ و میان برنامه پخش میشود، یادآور لیلای «گل پامچال» است؛ شخصیت اصلی سریالی که 24 سال پیش مخاطبان زیادی را پای جعبه جادویی نشاند.
محمدعلی طالبی، کارگردان «گل پامچال» میگوید، آن موقع کشورهای همسایه و عربی، آنتنهایشان را رو به ایران میچرخاندند تا «گل پامچال» را ببینند، اما حالا اتفاق برعکس شده است و مردم ما آنتنهایشان را به طرف ماهوارهها میچرخانند.
طالبی «گل پامچال» را سال ۱۳۷۰ ساخت و این مجموعه از شبکه یک به روی آنتن رفت. این مجموعه که یکی از محبوبترین سریالهای دههی 70 است زندگی دختری به نام لیلا را به تصویر میکشید که پس از بمباران شدید محل زندگیاش در جنوب کشور و کشته شدن تمامی اهالی آن، به پیرمردی پناه میبرد و از او برای یافتن خواهرش که در شمال کشور زندگی میکنند کمک میگیرد.
«گل پامچال» با چه ذهنیتی ساخته شد؟
در گفتوگویی با محمدعلی طالبی - کارگردان «گل پامچال» - از دلایل محبوبیت این سریال، علت ساخته نشدن فاز دوم آن و همچنین حضور کمرنگش در تلویزیون در این سالهاسوالاتی پرسیده شد. گفتوگویی که فاجعه منا و کشته شدن جمعی از هموطنانمان، انتشار آن را چند روزی به تاخیر انداخت.
طالبی یادآور شد: هفت ماه پس از جنگ، کارهای تحقیقاتی و نگارش گل پامچال شروع شد. سه، چهار ماه پس از آن که جنگ تمام شد، به منطقه جنگی خرمشهر و آبادان رفتم. خرمشهر با خاک یکسان شده بود و بخشهای زیادی از آبادان هم خراب بود، ساختمانهایش ریخته بودند و حتی بسیاری از جاها مینگذاری شده بود. با این حال ما به آنجا رفتیم، یکسری کارهای تحقیقاتی و مقدماتی را انجام دادیم، محل را بازبینی کردیم و پس از آن که برگشتیم، با آقای کامبوزیا پرتوی بر روی فیلمنامه گفتوگو کردیم و این فیلمنامه را کار کردیم.
وی دربارهی محبوبیت «گل پامچال» توضیح داد: به دلیل اینکه در آن تاریخ اساسا سریالها یا فیلمهای جنگی که ساخته میشد، یکسویه بود، یعنی فقط نشان میدادند که سربازان در حال جنگ هستند، «گل پامچال» در این میان متفاوت بود؛ البته شرایط جامعه هم طوری بود که برای اینکه فضایی ایجاد کند که مردم روحیه سلحشوری داشته باشند و باید چنین فیلمهایی ساخته میشد. اما «گل پامچال» به مساله جنگ، پشت جبهه و مشکلاتی که برای بچهها و خانوادهها و مردم به وجود میآید، مقاومتشان و سختیهایی که از جنگ کشیدند و رنجهایی که بردند، پرداخت. این سریال به طور غیرمستقیم به گونهای مطرح کرد که جنگ به ما تحمیل شده است و ما صلحطلب هستیم. با این ذهنیت «گل پامچال» را ساختیم؛ به خاطر اینکه مردم درگیر جنگ بودند و در هر خانوادهای عزیزی را از دست داده بودند.
وی در ادامه درباره تشدید جنگ و لزوم ساخت سریالی با محتوای «گل پامچال» گفت: آن زمان بسیاری از خانوادهها آواره شدند، حتی شهری مثل تهران که با خرمشهر فاصله داشت، دائما موشک باران میشد؛ بنابراین کل شهرهای کشور درگیر فضای جنگ بودند و نیاز به این بود که فیلم یا سریالی را ببینند که برگرفته از زندگی خودشان است و آن را لمس میکردند. همچنین این دختربچه و آن مادری که در شمال بود را درک میکردند. این سریال به تمام مشکلات یک کودک و نوجوان را از جایی که راه میافتد، آواره میشود در چادرها زندگی میکند، به شهر میرود و گرفتار مسائل شهری میشود و بعد به روستا میرود و در آنجا مورد مهر و عطوفت یک خانوادهای قرار میگیرد، پرداخته است. فکر میکنم این موارد باعث شد که سریال «گل پامچال» بارها و بارها از تلویزیون و همین طور شبکههای ماهوارهای همچنان پخش میشود.
من با این کودکان همدردی می کنم
محمدعلی طالبی در اغلب آثارش نگاه عاطفی و انسانی به کودکان داشته و این ویژگی در فیلمهای دیگرش از جمله «چکمه»، «تیک تاک» و «کیسه برنج» مشهود است.
وی در این زمینه دربارهی چگونگی شکلگیری کاراکتر لیلا در «گل پامچال» که تاثیرگذار واقع شد، توضیح داد: بازیگر لیلا خود کودک 10، 11 سالهای بود که در خرمشهر زندگی میکرد و همه زندگیشان بر اثر جنگ خراب شده بود و به تهران کوچ کرده بودند. این ویژگی را میشد در خودش، خانوادهاش و اطرافیانش دید. این نگاه عاطفی و انسانی بعدها در «چکمه»، «تیک تاک»، «کیسه برنج» و فیلمهای دیگری که تبعات بعدی جنگ و مشکلات و مسائل اجتماعی آن را مطرح میکرد، ادامه یافت. به هر حال توجه ما در جامعه به این نوع بچههاست و الان هم خیلی از کودکان و نوجوانان مشکلاتی دارند و ما خیلی دلمان میخواهد آنها را بسازیم. کما اینکه فیلم نامهای به نام «پادو» درباره بچههای کار نوشتم که آن را تصویب هم کردند، اما متاسفانه هنوز امکان ساخت از نظر بودجه وجود ندارد.
طالبی یادآور شد: در کارهایم نگاه به این افراد فرودست جامعه که تعداد آنها هم زیاد است وجود دارد. بعضی از این بچهها در جنگ آسیب دیدند، بعضی از آنها به دلیل شرایط اجتماعی و اختلاف طبقاتی که الان واقعا وجود دارد، آسیب میبینند. من با این کودکان احساس همدردی میکنم و کم و بیش به آنها میپردازم
«گل پامچال» هنوز در انبار خانهام خاک میخورد
وی با بیان اینکه قرار بود ادامه سریال «گل پامچال» ساخته شود یادآورشد: من ادامه سریال «گل پامچال» را نوشته بودم و هنوز هم در انبارخانه من خاک میخورد. ولی در آن برهه یادم است در شورایی در تلویزیون وجود داشت که بعدها هم سکان سینما را در چهار، پنج سال پیش در دست گرفت، فیلمنامههای من را که درباره بازسازی بعد از جنگ بود رد کردند و نگذاشتند آن را ادامه بدهم.
تلویزیون سادهانگارانه به فیلم سازی نگاه میکرد
گارگردان «گل پامچال» گفت: 13 قسمت بعدی «گل پامچال» هم نوشته شده و ادامه اینکه لیلا بزرگ میشود، در رودبار زلزله میآید و بعد مشکلات بازسازی جنگ و پیدا شدن برادرش پیش می آید همه نوشته شده بود که متاسفانه شورا آن را رد کرد و ساخته نشد. پس از آن هم خیلی تلاش کردم با تلویزیون همکاریهایی داشته باشم که موفق نشدم. چون تلویزیون خیلی سادهانگارانه به فیلمسازی نگاه میکرد و یک جوری کانالیزه کرده بود که با یک سری گروه و تهیهکنندگان خاصی که میشناسند همکاری کنم. کما اینکه غیر از من فیلمسازهای دیگری که فیلمها و سریالهای موفقی ساختند، مثل آقای کیومرث پوراحمد که سریال زیبای «قصههای مجید» را ساخت هم موفق نشد با تلویزیون کار کند و بسیاری از بچههایی که بهترین سریالها را در تلویزیون ساخته بودند، دیگر موفق نشدند که در تلویزیون کار کنند.
وی در ادامه با اعتقاد بر اینکه فضای تلویزیون یک فضای کاملا بسته است، یادآور شد: تلویزیون فضایی ایجاد کرده که کاملا خودش را بسته و با تعدادی تهیهکننده، نمیگذارد که ما فیلم سازها بیاییم و کارهای درخشانی بسازیم.
بارها به تلویزیون آمدیم و رفتیم اما ...
طالبی در بخش دیگری از گفتوگوی خود عنوان کرد: همین حالا من کتابی دارم که نویسنده آن حبیب احمدزاده است. «شطرنج و روز قیامت» مربوط به دوران جنگ است. کتاب شاهکاری که مطمئنم مدیریت تلویزیون در سطحی نیست که بپذیرد آن را در تلویزیون سریال کنم. بارها به تلویزیون آمدیم و رفتیم، حتی کارهایی را به من پیشنهاد دادند و من دوست داشتم کار کنم، ولی در مرحله پیش تولید اینها متوقف شدند. اینها دست تهیهکنندگانی است که فقط مسائلشان مالی است و هیچ اندیشهای برای اینکه کار فرهنگی کنند و سریال جذاب بسازند، ندارند. برای همین تلویزیون ایران کاملا در برابر تلویزیونهایی مثل تلویزین ترکیه و شبکههای ماهوارهای کاملا شکست خورده است. مردم تلویزیون ایران را خیلی به ندرت میبینند، مگر اینکه ماهواره نداشته باشند. اگر ماهواره داشته باشند ترجیح میدهند ماهواره ببینند و دلیلش هم این است که تلویزیون اجازه نمیدهد فیلمسازان درخشان بیایند و کار کنند. عدهای تهیهکننده خودشان را بستهاند و فقط اندیشه مالی دارند و پول میشمارند و در این سالها میلیاردر شدهاند.
پیشنهاد طالبی به تلویزیون برای ساخت سریال جدید
این کارگردان سپس گفت: همین جا اعلام میکنم که حاضرم کتاب آقای حبیب احمدزاده را که درباره هشت سال جنگیدن یک نوجوان است که در سختترین شرایط مبارزه کرده و قصهاش را به صورت کتاب نوشته، را برای تلویزیون سریال کنم ولی میدانم مدیریت تلویزیون به هزار و یک دلیل قبول نخواهد کرد اگر آنها پیشنهاد دهند که من این سریال را بسازم با کمال میل این کار را خواهم کرد.
کارگردان «گل پامچال» در پاسخ به اینکه آیا دربارهی ساخت این کتاب پیشنهادی به تلویزیون دادهاید؟ توضیح داد: شاید این قصه به تلویزیون رفته و برگشت خورده است. اما من همین الان اعلام میکنم این کتاب را میخواهم سریال کنم. این کتاب به شانزدهمین چاپ رسیده است. حداقل یک مدیر که در تلویزیون است و برنامهریزی میکند برای تلویزیون باید آن را خوانده باشد. این کتاب راجع به آزادسازی خرمشهر است، راجع به اتفاقات و شرایط دشوار رزمندگان و اتفاقا راجع به بسیجیها هم است که جنگیدهاند. اما همین کتاب را نمیشود در تلویزیون ساخت
کاستهایی که از موسیقی «گل پامچال» فروش رفت
این کارگردان در ادامه درباره موسیقی «گل پامچال» که توسط محمدرضا علیقلی ساخته شد، گفت: ایشان یک سال بر روی موسیقی «گل پامچال» کار کرد از تمهای جنوبی و همچنین شمالی استفاده کرده بود. یک موسیقی تاثیرگذار ساخته بود که بخشهایی از آن خیلی شاد بود مثل موسیقی تیتراژ. یا بخشهایی که آوازهای گروه کر بود که «گل پامچال» را میخواندند. این مجموعه خیلی جذاب واقع شد و در مردم خیلی رشد کرد و خیلی علاقهمندی به آن نشان داده شد؛ به گونهای که شاید از پرفروشترین کاستهایی بود که در آن دوره عرضه شد و البته پول آن هم به جیب افرادی رفت که نه خود آقای علیقلی بود، نه خود من و نه تهیهکنندگان. این موسیقی همه جای کشور پخش شد. همه آن را شنیدند و هنوز هم که هنوز است گاهی پخش میشود و حتی من شنیدم این سریال در دورهای درتلویزیون اناچکی (NHk) ژاپن هم نمایش داده شده است؛ یعنی کاری که آنها با اوشین خودشان برای ما کردند، ما هم با گل پامچال برای آنها انجام دادیم.
درباره معتمدآریا، داوود رشیدی و ...
طالبی درباره بازیگران محبوب این سریال نیز گفت: در «گل پامچال» یکی از بهترین نقشها را فاطمه معتمد آریا داشت که واقعا حضور فوقالعادهای داشت؛ البته ایشان قبل از آن هم در تلویزیون کار کرده بودند ولی اینکه به این شکل در تلویزیون کار کنند فکر میکنم اولین بار بود که آمدند و کارشان بسیار جذاب بود و بر مردم هم اثر گذاشت. آقای داود رشیدی عمو رحیم «گل پامچال» بودند. آقای رضا بابک نقش شوهر کاراکتر خانم معتمد آریا را بازی میکرد که در جنگ پایش آسیب دیده بود افرادی از جمله آقای ملک مطیعی که نقش پدربزرگ را بازی میکرد. سه دختر نوجوان هم بودند که خیلی زیبا بازی کردند. محمود بصیری و تعداد زیادی از هنرپیشههای دیگر که مجموعه آنها در کنار نابازیگران قرار گرفتند. کاری که دراین سریال انجام دادم این بود که بازیگران را با نابازیگران تلفیق کردم و کنار هم قرار دادم و از مجموعه اینها توانسته بودم بازیهای موفقی بگیرم.
دوست نداشتم «گل پامچال» دوبله شود
وی در پاسخ به اینکه اگر «گل پامچال» الان ساخته میشد، چه تغییراتی داشت؟ عنوان کرد: صد درصد خیلی تغییر میکرد. اولا که امکاناتی که الان وجود دارد آن موقع برای ما وجود نداشت. از نظر داستانی هم میشد چیزهای دیگری با تحقیقات بیشتر گنجاند. در مورد این بچهها و جنگ میشد کار را قویتری کرد و ریزه کاریهای بیشتری را از زندگی بچههایی که آواره شدند یا مشکلات داشتند مطرح کرد. ما میتوانستیم خود جبهه جنگ را هم داشته باشیم. اینها میتوانست اضافه شود ضمن اینکه من دوست داشتم گل پامچال را با صدای سر صحنه بگیریم اما آن موقع دوبله شد ولی کمابیش قصه ما قصه محکمی بود و برای مردم جذاب بود و توانسته بود ارتباط برقرار کنند.
محمد علی طالبی در پایان گفتوگوی خود اظهار کرد: من در آن دوره کار را دوست داشتم آدمها را دوست داشتم اما رنج میبردم میدیدم که این همه آدم در جنگ کشته میشوند و خب این یک احساس وظیفه در آدم ایجاد میکند. علاوه بر آن یک نگاه عاطفی؛ به گونهای دلم میخواست خودم در جبهه شرکت کنم ولی به خودم گفتم تواناییهای من لازم است که در این قصه متمرکز شود؛ یعنی اگر قرار است من برای جنگ کار کنم، برای مردم کشورم که زیر این بمبارانها آسیب دیدند، کار کنم از تخصص و تواناییهایی خودم استفاده می کنم؛ بنابراین تصمیم گرفتم که فیلم بسازم، سریال بسازم و بیشترین تفکری که پشت «گل پامچال» بود احساس وظیفه بود.