هر بازیگری حاضر نمی شود ریسک گریم های سنگین را بپذیرد. خصوصا وقتی قرار باشد از چهره اصلی خودش فاصله بگیرد و ترکیب صورتش به شکل نه چندان جذاب- و حتی گاهی وحشتناک- به هم بریزد.
کد خبر: ۷۸۸۹۷
ایران اکونومیست-شما
برای بازی در دو سریال «ابله» و «سقوط یک فرشته» گریم های سنگین را تجربه
کرده اید. اما در مورد «ابله» آیا این حجم از گریم برای بازی در نقش
پرپر، مادر مهرداد، تاثیری در پیشبرد خط اصلی قصه داشته یا نه؟
به
هر حال، از نگاه بازیگری لباس و گریم در ساخت و ساز شخصیت قطعا تاثیر
دارد و غیر از این نمی تواند باشد. وقتی قرار است من نقش یک زن تازه به
دوران رسیده را در سریالی مثل «ابله» بازی کنم و قرار است بینی عمل کرده
داشته باشم، خب طبعا نمی توانم بروم و بینی ام را برای بازی در آن کار خص
عمل کنم.
بنابراین، در راستای شخصیتی که در فیلمنامه وجود دارد و
درواقع کارگردان می خواهد که به آن شکل پرداخت بشود، باید یک چیزهایی به
شخصیت اضافه بشود، از جمله آکسسواری که داریم مثل طلا و جواهر. قرار بود
بود روی صورتم بینی ای وجود داشته باشد که مشخصا چندین بار عمل شده. خب
طبیعتا آن شکل بینی که آقای اسکندری برای من ساختند- و از نظر من بسیار
هنرمندانه هم بود، چون قطعه گذاشتن همیشه و همه جای دنیا کار سختی است-
باعث شد من بتوانم برای آن شخصیت یک صدا طراحی کنم؛ صدایی که از داخل بینی
ام بیرون بیاید. پس درواقع، گریم در شکل گیری کل رفتارهای شخصیت، گفتارش،
شکل گویشش، عملکردش و زوایای دیگرش موثر است.
با
توجه به اینکه پروسه گریم های سنگین خیلی وقت گیر و بعضا خسته کننده است،
به نظرتان این مساله باعث نمی شود بازیگر تحت فشار روانی قرار بگیرد،
کلافه بشود و زمان اجرا کم بیاورد؟
به هر حال این هم از سختی های
کار بازیگری است. این کار همان قدر که جذابیت دارد و همه دلشان می خواهد
بازیگر بشوند، باید پذیرفت این سختی ها را هم دارد. اما من آن دو ساعتی که
زیر گریم بودم، تصور می کردم آرام آرام تبدیل می شوم به شخصیتی که قرار
بود بازی کنم. فکر می کردم حالا این تغییر ظاهری باید بیاید وارد جریان
زندگی نقش بشود و چیزهایی را در من تغییر بدهد.
من آن دو ساعت و
نیم- یا بیشتر، نزدیک به سه ساعت- را این جوری برای خودم پر می کردم. فکر
می کنم هرکسی هر بازیگری در آن زمان برای خودش یک راهی پیدا و طراحی می
کند که حوصله اش سر نرود و خسته نشود. به هرحال داشتن گریم سنگین روی صورت
از جمله قطعه یا هر چیز دیگری، دست و پای بازیگر را کمی می بندد. در سخت
بودنش بحثی نیست؛ در این حد که اگر بخواهید در طول اجرا چای هم بخورید،
ممکن است بخارش باعث خراب شدن گریم بشود. به همین خاطر، من خودم باید یک
چیزهایی را رعایت می کردم. مشقت های گریم سنگین را می گذارم به پای علاقه
مندی هایم.
به جز موردی که به آن
اشاره کردید، به نظرتان گریم سنگین باعث نمی شود بازیگر هنگام اجرا و
انتقال حس به بیننده دچار دردسر بشود و نتواند آن طور که باید و شاید حسش
را از طریق اجزای صورت به مخاطب منتقل کند؟
طبعا قبل از
شروع فیلمبرداری، با قطعه آزمایشی تمرین می کنیم تا بفهمیم تا چه حد می
توانیم صورتمان را تغییر بدهیم یا اینکه چقدر جا داریم با میمیک صورتمان
بازی کنیم. بنابراین، همه این موارد از قبل با قطعه آزمایشی چک می شود.
با این حساب از تجربه گریم های سنگین لذت می برید.
من
اصولا با طرحی که طراح گریم برایم می زند، ارتباط برقرار می کنم. دلیلش
هم این است که فکر می کنم به هر حال در راستای بهترشدن کارم است. قبلا هم
گفتم من نمی توانم برای بازی در یک نقش سه بار دماغم را عمل کنم، ولی می
توانم از طراح گریم کمک بگیرم تا چیزی را به شخصیتی که قرار است نقشش را
بازی کنم، اضافه کنم. من این طوری نگاه می کنم.
بازیگران
زن ایرانی معمولا کمتر حاضر می شوند ریسک کنند و زیر بار گریم های سنگین
بروند. اما شما «در سقوط یک فرشته» گریمی داشتید که چهره اصلی خودتان را
به کل غیرقابل شناسایی کرده بود. چه انگیزه ای باعث می شود دست به چنین
ریسکی بزنید؟
البته گریمی را نمی پذیرند که قرار باشد
زشتشان کند. ببینید مساله تجربه کردن نقشی است که کمتر برای بازیگر زن
ایرانی نوشته می شود و امکان اجرایش هم کمتر پیش می آید، مثل نقشی که من
در «سقوط یک فرشته» داشتم. پس چرا باید از قبول پروتز دندانی که من را زشت
می کند، پرهیز کنم؟ به عنوان یک بازیگر، این موضوع بستگی دارد به نگاه من
به بازیگری.
آیا بازیگری برای من یعنی زیبابودن و فقط در نقش های
زیبا ظاهر شدن یا بازیگری یعنی بازی کردن در هر نقشی، در هر وضعیتی و هر
چیزی که من را به عنوان بازیگر به چالش بازیگری بکشد؛ اینکه ببینم می
توانم این نقش را ایفا کنم یا نه. ولی این را هم می دانم که خیلی ها از
این جور گریم ها خوششان نمی آید، اما به هر حال انتخاب آنهاست؛ من انتخاب
خودم را دارم. به نظرتان این فرم گریم، بازیگر را به سمت تیپ سازی نمی کشاند؟
اگر
در فیلمنامه آمده باشد یا کارگردان از بازیگر بخواهد که به جای رفت به
سمت شخصیت، به سمت تیپ برود و تیپ سازی کند، خب با توجه به خواست فیلمنامه
و تشخیص کارگردان، بازیگر می رود به آن سمت و اشکالی هم ندارد. در طول
تاریخ سینما و تئاتر، بارها دیده ایم تیپ های بسیار موفقی بوده اند که
هنوز هم از آنها یاد می کنیم. تیپ سازی عیب نیست؛ ولی اگر کارگردان و
بازیگر به این نتیجه برسند در یک نقش و متن خاص باید به سمت شخصیت سازی
رفت، گریم سنگین نمی تواند عاملی باشد برای اینکه حتما به سمت تیپ سازی
برویم. می شود هر گریمی داشت و در هر راستایی به شخصیت نزدیک شد.
در
کل فکر می کنید استفاده از گریم های سنگین در سریال های معاصر چه لزومی
دارد؟ خصوصا در مواقعی که هیچ کارکرد دراماتیکی ندارد و ویژگی خاصی به نقش
اضافه نمی کند.
این سوال را باید از طراحان گریم بپرسید. من
در مورد خودم و گریم های سنگینی که داشتم می توانم بگویم مثلا از صورت
من، به دلیل فرم چشم هایم، گردی صورت و حتی بینی ام، چهره منفی در نمی
آید. در «سقوط یک فرشته» ما مجبور بودیم این ترکیب گرد را به هم بزنیم و
تنها راهش این بود که در جایی از صورت یک جور کشیدگی ایجاد کنیم یا در
مورد «ابله» همان طور که گفتم، یک چیزی باید اضافه می شد تا با صورت
آشنایی که تماشاگر از من می شناسد، متفاوت می بود.