سه‌شنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۳ - 2025 February 04 - ۴ شعبان ۱۴۴۶
۱۶ بهمن ۱۴۰۳ - ۱۵:۳۲

رسول صدرعاملی؛ آن اتفاق خوب برای او رخ می‌دهد؟

«زیبا صدایم کن» بزنگاهی مهم برای برهه کنونی حیات سینمایی رسول صدرعاملی است. یا به‌مانند «گل‌های داوودی» و «دختری با کفش‌های کتانی» وی را در دوره سوم کارگردانی‌اش، با یک دگردیسی ساختارگرایانه مواجه می‌کند و یا به مانند دوسوم کارنامه این فیلمساز، به یک اثر معمولی منتهی می‌شود که در مقام درجا زدن عنوان «کارگردان سینمای اجتماعی» عمل می‌کند.
کد خبر: ۷۷۹۷۴۴

به گزارش خبرنگار سینمایی ایران اکونومیست، رسول صدرعاملی یکی از کارگردانان نسل سوم سینمای ایران است که خیلی زود توانست به سبک خاص و مستقل خود در فیلمسازی برسد. کارگردانی که حیات سینمایی ۴۳ ساله او، در ۳ دوره تعریف می‌شود.

صدرعاملی از سال ۶۱ وارد سینمای حرفه‌ای شد. نخستین ساخته او «رهایی» شباهت چندانی به سینمای آشنای این سال‌های او ندارد. بیشتر تحت‌تاثیر جو حاکم بر جامعه و نبودتنوع گونه‌ای در سینمای کشور بود و البته که آورده‌ای هم برای او نداشت.

رسول صدرعاملی؛ آن اتفاق خوب برای او رخ می‌دهد؟ فیلم «گل‌های داوودی»

دوره اول: ملودرام‌های خانوادگی

دومین ساخته کارنامه او به مهمترین فیلم دوره اول فیلمسازی او تبدیل شد. «گل‌های داوودی» به جریان خزنده ملودرام‌سازی پس از انقلاب، کمک بسیاری کرد. درامی خانوادگی با انگاره‌های اجتماعی که به‌خوبی توانست چندین سرشاخه داستانی ملتهب را به موازات یکدیگر روایت کند. فیلم به خوبی صدا کرد و نام صدرعاملی را بر سر زبان‌ها انداخت.

«پائیزان»، نمونه متکامل «گل‌های داوودی» بود که نقاط ضعف کمتری داشت و باورپذیری بیشتری را در مخاطب ایجاد می‌کرد

«پائیزان»، نمونه متکامل «گل‌های داوودی» بود که نقاط ضعف کمتری داشت و باورپذیری بیشتری را در مخاطب ایجاد می‌کرد. با این فیلم، صدرعاملی به کرسی مقتدرتری در سینمای دهه ۶۰ کشور تکیه زد. جایی که نسل فیلمسازان پس از انقلاب، عموما سینمای اجتماعی را با درونمایه‌های جنگی بازتاب می‌دادند و برخی دیگر نیز گرایش اجباری به سینمای کودک پیدا کرده بودند.

صدرعاملی در چنین برهه‌ای، تمرکز عجیبی بر ملودرام‌های خانوادگی و اجتماعی داشت و توانست با ۲ ساخته «گل‌های داوودی» و «پائیزان»، به بازتعریف حدیث‌نفسی اخلاق‌گرا در سینمای پس از انقلاب ایران برسد که برای طیف گسترده‌ای از مخاطبان دلنشین بود.

«قربانی» سومین ساخته صدرعاملی با چنین فرمولی بود که هیچ‌گاه نتوانست موفقیت ۲ فیلم قبلی کارگردان را تکرار کند. شاید سرخوردگی ناشی از عدم‌استقبال از این فیلم بود که صدرعاملی، به فکر سوژه دیگری افتاد. سوژه‌ای که این‌بار یک پسر ۱۲ ساله، قهرمان اثرش شد. «سمفونی تهران» نیز اثر شلخته‌ای بود که کارگردان را به فکر تغییرات گسترده‌تری در قاموس سینمایی خود انداخت. تغییراتی که وی را به حیات دوم فیلمسازی رهنمون کرد.

رسول صدرعاملی؛ آن اتفاق خوب برای او رخ می‌دهد؟ فیلم «دختری با کفش‌های کتانی»

دوره دوم: چرخش قهرمان به سمت دختران نوجوان

تحولات نیمه دوم دهه ۷۰ و گشایش‌هایی که برای سینمای کشور رقم خورد، صدرعاملی را به «دختری با کفش‌های کتانی» رساند. اثری متفاوت در کارنامه این کارگردان که به واسطه کنش‌مندی‌های هوشمندانه و عقلانی نوجوان دختر، وی را تا اندازه قهرمان بالا کشید. «دختری با کفش‌های کتانی» از دریچه دیگر، نوعی تابوشکنی و تصورزدایی از یک نوجوان دختر در جامعه ایرانی نیز بود. فیلم به‌شدت با استقبال مخاطبان و منتقدان مواجه شد و صدرعاملی را به این فکر انداخت تا با ساخت یک تریلوژی با محوریت مواجهه دختران نوجوان با زیست جدید اجتماعی‌شان، اتفاق‌های خوب دهه ۶۰ را برای خود تکرار کند.

«من ترانه ۱۵ سال دارم» صراحت‌لهجه بیشتری به‌نسبت اثر قبلی کارگردان داشت و شجاعت تصمیم‌گیری‌های فردی قهرمانش را می‌ستود. «ترانه» همچنین نماد قابل‌اتکایی در حیات نوین دختران ایرانی در مسیر تابوشکنی بود

همین اتفاق هم افتاد و «من ترانه ۱۵ سال دارم» به نقطه اوج کارنامه صدرعاملی تبدیل شد. این فیلم، صراحت‌لهجه بیشتری به‌نسبت اثر قبلی کارگردان داشت و شجاعت تصمیم‌گیری‌های فردی قهرمانش را می‌ستود. «ترانه» نماد قابل‌اتکایی در حیات نوین دختران ایرانی در مسیر تابوشکنی بود و به‌خوبی توانست تعاریف سنتی و غیرواقعی این گروه سنی را در زیست جدید کشور بزداید.

میزان اسقبالی که از این دو فیلم شد، صدرعاملی را به «دیشب باباتو دیدم آیدا» رساند. فیلمی که در اکوسیستم همین حیات نوین تعریف می‌شد اما جنس دغدغه‌مندی آن کمرنگ‌تر از دو ساخته قبلی بود و دنیای قهرمان داستان را به حوادثی بی‌ربط از مسائل وی گره زد که چندان در پارادایم حیات پیشروی کارگردان در دوره دوم فیلمسازی وی تعریف نمی‌شد. فیلم اگرچه با استقبال به‌مراتب کمتری مواجه شد اما سبب شد تا صدرعاملی باز هم از این مدل پرداخت قهرمانانه فاصله گرفته و به فیلم‌های جدیدی در کارنامه‌اش برسد.

حاصل این اتفاق، ساخت ۴ فیلم در ۳ سال بود: «هر شب تنهایی»، «شب»، «زندگی با چشمان بسته» و «در انتظار معجزه» حاصل این دوران است که آورده‌ای حرفه‌ای برای صدرعاملی به همراه نداشت و تنها موقعیت وی را در مقام یک فیلمساز اجتماعی تثبیت کرد.

رسول صدرعاملی؛ آن اتفاق خوب برای او رخ می‌دهد؟ فیلم «زیبا صدایم کن»

دوره سوم: بازگشت به سمت دختران

۸ سال پس از «در انتظار معجزه»، صدرعاملی به حیات دختران نوجوان و جوان بازگشت. «سال دوم دانشکده من» با فرمول به‌روزشده «من ترانه ۱۵ سال دارم» ساخته شد. فیلمی که در عین طرح‌مساله، سوار بر چالش‌های روز نبود و به همین دلیل نتوانست برای مخاطب، تازگی چندانی داشته باشد.

باید دید آن اتفاق خوب، این‌بار نیز به سراغ صدرعاملی خواهد آمد یا دوره تحول‌خواهانه صدرعاملی در همان دهه ۸۰ پایان یافته است

صدرعاملی ۷ سال پس از این اتفاق، با «زیبا صدایم کن» تجربه جدیدی از حیات در دوره سوم فیلمسازی خود را تجربه کرده است. فیلمی که احتمالا با چاشنی بیشتری از احساس مواجه است و اگر به کتاب مرجع خود وفادار باشد، می‌توان انتظار داشت که تلفیق این تعهد با خوش‌سلیقگی و نکته‌سنجی صدرعاملی می‌تواند به اتفاق خوبی منجر شود.

باید به یاد داشت که سینمای صدرعاملی، سینمایی اخلاقی است که اتکای زیادی به داده‌ها و خروجی رئالیستی دارد؛ حال در چنین سینمایی، تزریق «احساس» می‌تواند فضایی جدید را برای مخاطبان ایجاد کند که در صورت پرداخت هوشمندانه حتی می‌تواند اتفاقی خوب را برای صدرعاملی رقم بزند. تا امروز «گل‌های داوودی» و «پائیزان»، احساسی‌ترین آثار صدرعاملی هستند که باید دید آیا تلفیق وجوهی چون نگاه رئالیستی، دراماتیزه کردن یک حیات جدید و غظلت احساس، در «زیبا صدایم کن» نیز تکرار می‌شود و آن اتفاق خوب، این‌بار نیز به سراغ صدرعاملی خواهد آمد یا بپذیریم که دوره تحول‌خواهانه کارگردان مولف خوش‌ذوق سینمای ایران در همان دهه ۸۰ پایان یافته است.

آخرین اخبار