چهارشنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۳ - 2024 October 09 - ۴ ربیع الثانی ۱۴۴۶
۱۸ مهر ۱۴۰۳ - ۱۹:۴۸
به همت دفتر باشگاه رشد استعدادهای هنری ادبی جوان؛

عصر شعر پایداری برگزار شد

به همت دفتر باشگاه رشد استعدادهای هنری ادبی جوان و با همکاری انجمن ادبی قطره، عصر شعر پایداری در مجتمع شهید صدرزاده برگزار گردید.
کد خبر: ۷۴۶۲۸۱

عصر شعر پایداری برگزار شد

به گزارش ایران اکونومیست به نقل از خبرگزاری شعر ایران-تارنا: سه‌شنبه ۱۷ مهرماه ۱۴۰۳، باشگاه رشد استعدادهای هنری ادبی جوان دانشگاه آزاد اسلامی، مراسم عصر شعر پایداری را در سالن اجتماعات مجتمع شهید صدرزاده برگزار کرد. این مراسم با حضور شاعران برجسته کشور و جمعی از علاقه‌مندان به ادبیات پایداری و مقاومت برگزار شد.

 

مراسم با تلاوت آیاتی از قرآن کریم آغاز شد و مجری برنامه، شیما سلطانی‌زاده، با خوانش شعری از فریدون مشیری، با عنوان «گفتگو از مرگ انسانیت است»، مفهوم ادبیات پایداری را توضیح داد. وی گفت: «ادبیات پایداری ترسیم‌کننده رنج‌های مردمان مظلوم و قربانی نظام‌های استبدادی است؛ این ادبیات بازتاب‌دهنده فقر، فساد و دردهایی است که حاصل ظلم و بیداد است. شاعران این حوزه با استفاده از کلمات، آیینه‌دار رنج‌ها و ناله‌های مردمی هستند که صدای آنان از پس خاموشی به گوش می‌رسد.»

 

در ادامه، جمعی از شاعران مطرح کشور از جمله محمدرضا طهماسبی، ابراهیم رضایی، محمد عظیمی و شیما سلطانی‌زاده، که همگی از دانشجویان دکترای زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی هستند، به خوانش اشعار مقاومت و پایداری پرداختند. این اشعار با محوریت بیان دردها و مقاومت مردم در برابر استبداد و ظلم خوانده شد و مورد استقبال حاضرین قرار گرفت.

 

این مراسم، بخشی از سلسله برنامه‌های ادبی باشگاه رشد استعدادهای هنری ادبی جوان است که با هدف معرفی و تجلیل از ادبیات مقاومت و پایداری برگزار می‌شود.

عصر شعر پایداری برگزار شد

نمونه اشعار این شاعران را بخوانید:

 

این سرزمین نامش فلسطین است باری

 خاک دلیران و دیار جان نثاری

 مهد شکوه و مسقط الراس صلابت 

آیینه‌دار مکتب خون و شهادت 

تنها فقط خون ناجی این سرزمین است

 ما سهممان خون است و خون بس سهمگین است

ایمان اگر شد با عمل همره غمی نیست

 ما سهممان خون است و خون سهم کمی نیست

 بر پرچم ما نقش خون مانده است یک عمر 

ما را به غیر از زخم حاشا مرهمی نیست 

صهیون اگر دیو سپید هفت سر شد

 هرگز نپندارد که ما را رستمی نیست

 این خانه بیت العنکبوت است و بداند 

سد است اگر این خانه سد محکمی نیست

 صهیون زند از پشت خنجر رسمش این است 

تنها فقط خون ناجی این سرزمین است 

مردان ما را خون بها خون است خون است

 من بعد هرجا رد صهیون است خون است

 هرگز مدار از سامری هیچ انتظاری 

موسی بر این موصاد نفرین کرد باری 

دریا اگر طغیان کند ماییم سدش 

هرگز نترسانده است ما را جذر و مدش

 باید بخوانیم از حضیض و اوج‌هایش

 از این شب تاریک و بیم موج‌هایش

 در باغ اگر امروز تنها جغد جنگ است

 ای سامری این قصه پایانش قشنگ است

 عمری طعام از شاخه زقوم خوردی 

خون از گلوی کودک معصوم خوردی

 مانند عشق این دولت پاینده زنده است 

کودک کشی کردی ولی آینده زنده است 

ای سامری تا کی فریب و کشته سازی 

نفرت پراکندن به دنیای مجازی 

ای سامری تا کی به بت‌ها سجده کردن 

سودی نخواهی برد از این گوساله بازی

از نیل سوزاندست آتش تا فراتت 

طوفان الاقصی اسث در اقصی نقاطت

 غزه تماشا کن چراغ راه ما را

 فریادهای جا نصرالله ما را 

ما مردمان زخم و خون و انقلابیم

 در راه مولا تا ابد پا در رکابیم 

ما پیروان شیر احزاب حنینیم 

دلدادگان نص احدی الحسنیینیم

با سنگ بر آیینه های دق نوشتیم

با دشمنان از وعده صادق نوشتیم

مردم مبادا پیش دشمن ساده باشید

 ای لشکر صاحب زمان آماده باشید

 مولای ما می‌گفت اگر که دین ندارید

 ای حق ستیزان لااقل آزاده باشید 

مولای ما می‌گفت قبل از جان سپردن

باید که بر معشوق خود دل داده باشید

 مولای ما می‌گفت که پیوسته باید 

بران چو تیغ و نرم چون سجاده باشید

 مولای ما از صدر زین افتاد بر خاک 

اینگونه باید خاکی افتاده باشید

 ای سامری موسی رسیده وقت جنگ است

 پاسخ کلوخ انداز را همواره سنگ است 

تنها فقط یک سنگ از داوود کافیست 

جز مرگ با جالوت هر حرفی اضافیست

 عاجز شده شعر و کلام افتاده از کار 

شاعر سخن کوتاه کن شمشیر بردار 

جولان بده در خاک جولان باز نصرالله

فصلی دگر را کن به خون آغاز نصرالله

انا فتحنا را به صحن مسجد الاقصی

 یک بار دیگر کن طنین انداز نصرالله 

در پیش پایت رود و نمرود از قفایت

 موسی صفت اعجاز کن اعجاز نصرالله

ای مظهر نص اشداء علی الکفار

 ای مهر محض ای چشمه فیاض نصرالله 

توام چگونه سر بلند و سر به زیری ؟

ممتاز عادی, عادی ممتاز نصرالله 

فرمانده افتاده و خاکی که افتادی

 بر خاک پای دوست چون سرباز نصرالله 

شوق شهادت در دلت سی سال پر می‌زد

کردی چه سان آن راز را ابراز نصرالله

هان ای عقاب قله های صعب و دور از دست

 با ما بگو از آخرین پرواز نصرالله

 حق با تو بود اری تو با ما گفته بودی 

از قدس می آید خبرهایی به زودی

 

محمد رضا طهماسبی

************************************************

 

سیلی دست شوم

وخشم حقارت زچشمان خون

ز  رخسار اهریمن دون

ترجمان زخم روح، بر حریر شقایق نشسته

هجوم امواج چکمه

زخمه بر تار رگ ، زخم آزاده بسته

در سکوتی ز وهم  فضا

نهیب در سریر ، خشم دژخیم

و سر در گریبان

هزار مانده از کوچ یاران 

به اندوه در اندیشه شد

  روز وشب ماه وسال ها........

به ناگه سیه اژدها ابر تیره

با نسیمی ز میهن زدود 

 وطن عشق باران گرفت 

و میهن  گل سرخ اورا   

سراسر بغل بر گرفت.....

                             

ابراهیم‌رضایی

 

************************************************

 

حق هر انسان پاکی است 

داشتن یک سرپناه 

آنکه نامد خاک خود را سرزمینم 

یا  پناه

این که می‌نامند وطن 

جایش  کجاست؟

چون  تجاوز را کنند با پول مجاز 

حق خاک و حق آب 

حق بودن در کنار هم زبان وهم نژاد 

ملتی با سرنوشتی پر رمز و راز 

مرگ شأن ایجاز  ، دردشان ایهام 

آری ساده کرده اند جغدان لانه در ویرانه ها 

 دست هایی که  دراز شد 

 تا ببندند درهای باز 

خانه‌ای  مانده  با سقفی باز 

این عدالت را چه کس تایید کند؟

نام خاک بی وطن 

با چه واژه هم خانه کنند!

 

شیما  سلطانی زاده

 

************************************************

 

به صفای مهلکه لازمی به شروع حادثه عازمی 

به جمال چهره چو خاتمی به کمال نکته چو قائمی 

یم فاطمی دُرِ سرمدی گل احمدی مه هاشمی 

 

ز سرادقات محمدی طَلَعَت ظهورُ جلالَتی 

 

وجنات حیدری اش ببین به نوای ها علیٌّ بَشَر

تویی آن که از دو جهان نظر به رهت ملک نگشوده پر

به سما قمر، به نبی ثمر، به فاطمه دُر به علی گهر 

 

به حسن جگر، به حسین پسر، چه نجابتی چه اصالتی 

 

به خزان خسته دلان ربیع به بقای بقعه چنان بقیع

تن پاره پاره اگر وسیع سر او به نیزه اگر رفیع 

به ملک مطاع به خدا مطیع به مرض شفا به جزا شفیع 

 

چه مقام بندگی اش منیع به چه طاعتی و اطاعتی 

 

سر راه کشته ی بی کفن چه کند به غیر قدم زدن 

به چه کس مثل زندش پدر مثلی که در خور حسن ظن

خم زلف او چه شکن شکن به مثال نقره ی خام تن 

 

سپری به کتف و کفن به تن به چه قامتی و قیامتی 

 

به نظیر او چو نزاده شه به نظاره اش همه شمس و مه

همه شش جهت متوجه از جَرَیانِ چشمه ی پادشه 

ز جلو نظر سوی قبله گه ز قفا نظر سوی خیمه گه 

 

که نموده شد به قدش نگه به چه حسرتی و چه حالتی 

 

منِ رو سیاه اگر از حذر نشدم به قافله مفتخر 

به گدایی اش چه کنم هنر که شنیده ام که در این گذر

ز قفا دو زن شده نوحه گر یکی عمه گفت و یکی پسر 

 

که نما به جانب ما نظر به اشارتی و نظارتی

 

این شعر را محمد عظیمی در قالب مسمط مربع تضمینی به تضمین از ناصرالدین شاه قاجار سروده است.

 

اتمام خبر/

 

آخرین اخبار