حجت الاسلام سیدعبدالله حسینی به خبرنگار معارف ایران اکونومیست گفت: اوایل مرداد سال ۹۵ توفیق ملاقات با شهید سیدحسن نصرالله را داشتم که یک خاطره فراموش نشدنی است. هنوز اذان نگفته بودند و در انتظار ملاقات با سیدحسن بودم. همانطور که با برادری گرم گفتوگو بودم، در باز شد؛ سید بود. بلافاصله به تعبیر دوست شاعر شیرازیام، طلسم عقده من باز شد، بغضم ترکید و من هزار سال هوای گریستن داشتم. «طلسم عقده من وا شود اگر روزی؛ هزار سال هوای گریستن دارم»
اینک ادامه این دیدار را از زبان حجتالاسلام حسینی بخوانید که عنوان آن را گذاشته است «گزارشی از یک شب بارانی»:
سر برشانه هایش گذاشتم و هایهای اشک بود که میریخت. وای خدای من. باور نمیکنم با مردی معانقه میکنم که اسرائیلرا شکست داده است. در آغوش هم چند لحظه ماندیم و من دستهایش را گرفتم که ببوسم. دستهایش را پس کشید. با چشم گریان التماس کردم اجازه بدهد دستهایش را ببوسم و فکر میکنم اشکهایم کار خودش را کرد و من توانستم دستی را ببوسم که بر صورتاسرائیل سیلی زده بود.
آرام بر مبل رو برویم نشست. مهربانانه خیر مقدم گفت و من همچنان میگریستم و چند کلمهای هم اگر توانستم ادا کنم همراه با هق هق گریه بود. کمی به خود نهیب زدم که اگر خودت را کنترل نکنی این فرصت طلایی از دستت میرود. گریههای شوقت را بگذار برای وقتی دیگر..
گفتم «مرا ببخش که نمیتونم اشک اشتیاقم را کنترل کنم». گفتم «یکبار دیگر هم، همین تجربه را داشته ام؛ آنهم وقتی که برای گرفتن پیراهن حضرت امام و معمم شدن خدمت ایشان مشرف شده بودم». فارسی را سلیس و روان البته با ته لهجه عربی صحبت میکرد... بعد چند نکته را که یادداشت کرده بودم تا خدمت ایشان مطرح کنم از جیبم در آوردم و شروع کردم یکی یکی طرح کردن.
آپارتاید در اسرائیل
۱. پرداختن به عنصر آپارتاید در اسرائیل. اولین پیشنهادی که دادم مسئله برگزاری هفته آپارتاید در جهان عرب بود... میخواستم موضوع بعدی را مطرح کنم که اذان گفتند و سید گفت اگه موافق باشید نماز بخوانیم و بعد از نماز ادامه بدهیم.
چه نمازی!
عمامه اش در آورد روی عبایش گذاشت. بعد بسیار متواضعانه تعارف کرد که من جلو بایستم. چند دلیل هم آورد. «شما سید هستید، شاعر هستید، حضرت امام را دیده اید» و آن لبخند حماسی که دل میبرد... من هم گفتم امکان ندارد و بالاخره جلو ایستاد. پشت سر ایشان تنها من بودم و برادر محافظی که در هنگام نماز به ما پیوست.
اذان و اقامه را با آرامش تمام قرائت کرد و چهار تکبیر زد بر هر چه هست. ما قامت بستیم. در طول نماز یکسره اشک پا در میانی میکرد و من جلو هق هقم را میگرفتم. نماز مغرب به پایان رسید. سید بعد از تسبیحات حضرت زهرا (س) برخاست و چهار رکعت نافله مغرب را هم بهجای آورد و بعد نماز عشا را اقامه کردیم با دو رکعت نافله نشسته. بعد از نماز مصافحه ای انجام شد. سید داشت عمامه و عبایش را بر تن میکرد و من از فرصت استفاده کردم کفشهایش را جفت کردم.
دوباره نشستیم برای ادامه صحبتها و من میخواستم موضوع بعدی را مطرح کنم که سید گفت «این موضوع وجود آپارتاید دراسرائیل مرا به فکر فرو برد که چرا تا حالا ما از این واقعیت خیلی مهم هیچ استفاده ای نکردهایم. حتی اشاره کرد که جنبش های ملی عربی در گذشته به این موضوع پرداخته اند ولی ما هم باید به این موضوع میپرداختیم».
به کتابی اشاره کردم که دکتر فیروز عثمان نوشته است در مورد افشای آپارتاید دراسرائیل. اسم کتاب را یادداشت کرد و قرار شد من این کتاب را برای ایشان بفرستم. گفت میدهم این کتاب را ترجمه کنند به عبری و عربی.
تضعیف رژیم صهیونیستی با لانه عنکبوت
فرمودند «بعضی از نکات بسیار مهم است که همیشه مطرح شوند. مثلا من بعد از پیروزی حزب الله در یک سخنرانی، اسرائیل را به لانه عنکبوت تشبیه کردم». بگذریم که استفاده از همین واژه چقدر در تضعیف روحیهاسرائیل موثر بود تا آنجا که همین چند روز (سال ۹۵) پیش بنیامین نتانیاهو در یک سخنرانی در پارلماناسرائیل ضمن رجز خوانیهایی گفته بود که «به شما نشان خواهیم داد که ما لانه عنکبوت نیستیم».
تلویزیون جبهه مقاومت
موضوع دومی که مطرح کردم بحث ضرورت یک تلویزیون انگلیسی برای جبهه مقاومت بود. ایشان هم بر ضرورت این تلویزیون اذعان داشتند ولی وجود مشکلات مالی را مانع دانستند. عرض کردم با استفاده از امکانات المنار میتوان راهاندازی کرد. عرض کردم شما اراده بفرمایید پولش را خدا میرساند. در این مورد نیز مواردی را یاد داشت کرد.
مورد سومی که با ایشان مطرح کردم بحث زوالاسرائیل بود. کتابی را که در این مورد نوشته بودم قبلا بدست شان رسیده بود. فرمودند که این کتاب یکی از کتابهایی است که گذاشتهاند کنار که بخوانند و مقداری از کثرت ملاقاتها و کمی فرصت گفتند. من خلاصه ای از کتاب را خدمت شان ارائه کردم و در مورد تاریخچه کتاب و نحوه نگارش تقریظ توسط مرحوم آیت الله ابوالقاسم خزعلی مطالبی را عرضه داشتم.
بعد از اتمام وقت ۴۵ دقیقه ای ملاقات، بارها تلفن کنار دست ایشان زنگ خورد که ملاقات بعدی را یادآوری کنند اما ایشان هر بار میگفت هنوز داریم حرف میزنیم. در حین توضیح دادن در مورد محتوای کتاب دوباره تلفن رنگ خورد و اینبار ایشان اصلا گوشی را بر نداشتند. بعد از اتمام عرایض بنده در این رابطه ایشان فرمودند «پیش بینی حضرت آقا زودتر از اینهاست».
ارادت ویژه سیدحسن به رهبر انقلاب
بعد ادامه دادند که ایشان به مقام معظم رهبری جدا از رابطه رسمی و تشکیلاتی، ارادت و اخلاص ویژه ای دارند. آنگاه در مقام بیان علت این ارادت و اخلاص فرمودند: دلیل این اعتقاد من به حضرت آقا مواردی است که خودم شخصا از حضرت آقا دیده ام. و موارد زیر را مطرح کردند و فرمودند بعضی ازین موارد را تا حالا به کسی نگفته اند.
مورد اول، درباره قرارداد صلحی بود که قرار بود بین حافظ اسد و اسحاق رابین منعقد شود. این قرارداد مراحل پایانی خودش را طی میکرد و اگر امضاء میشد کمپ دیوید دوم شکل گرفته بود. براساس این قرارداد قرار بود، بلندیهای جولان آزاد شود و راه مواصلاتی به لبنان و فلسطین بسته شود. اگر این قرارداد منعقد میشد در حقیقت ارتباط ما با ایران قطع میشد و به صورت طبیعی حزب الله پل ارتباطی خودش با ایران را از دست میداد.
سیدحسن فرمودند «ما که امضاء قرارداد را قطعی و مسلم میدانستیم برای بررسی چگونگیهای ادامه کار حزب الله در لبنان و نحوه تعامل با ایران و اتخاد تصمیمهای متناسب به ایران رفتیم. من هر وقت به ایران میروم، همیشه آخرین کسی که خدمتشان میرسم، مقام معظم رهبری است. چون نتیجه سفر را باید به اطلاع ایشان برسانم و ملاقات ایشان حسن ختام سفرهای من به ایران است».
پیش بینی رهبر انقلاب از آینده حزبالله
«اینبار هم که برای بررسی قرارداد صلح سوریه واسرائیل و اتخاذ تصمیم در مورد آینده حزب الله در صورت امضای قرارداد صلح به ایران رفته بودم، اول با تمام نهادهای ذیربط جلسات مفصل و طولانی داشتم. سپاه پاسداران، وزارت اطلاعات، آقای خاتمی که رئیس جمهور بودند و حتی آقای هاشمی رفسنجانی با آنهمه کیاست سیاسی همه بالاتفاق نظرشان این بود که بعد از امضای این قرارداد، حزب الله باید تبدیل شود به یک حزب سیاسی و کلیه فعالیتهای نظامی حزبالله باید تعطیل شود.
تا اینکه در پایان ملاقاتها مشرف شدم خدمت مقام معظم رهبری. در این ملاقات گزارشی از جمع بندیها را خدمتشان ارائه کردم که رهبر انقلاب با اشاره دست و بدون مقدمه فرمودند قراردادی قرار نیست امضا شود. این قرارداد به جایی نمیرسد. شما نگران قرارداد نباشید. شما جنگ بزرگی در پیش دارید. نیروهای خود را سه برابر کنید. به بنده دستور دادند سه هزار نفر دیگر به نیروهای حزب الله اضافه کنم. ما آمدیم به لبنان و در کمال ناباوری بعد از چند هفته اسحاق رابین توسط یک یهودی افراطی ترور شد و طرح صلحاسرائیل و سوریه کان لم یکن گردید و چند سال بعداسرائیل به لبنان حمله کرد و اگر تصمیم آن روز حضرت آقا نبود قطعا ما نمیتوانستیم بااسرائیل مقابله کنیم.
مورد دوم، درباره آینده سوریه و محور مقاومت بعد از حافظ اسد بود که فرمودند حافظ اسد حامی محور مقاومت بود اما به علت پیری و مریضی روزهای آخرش را میگذراند. ما همه نگران بودیم که بعد از او چه اتفاقی خواهد افتاد. دوباره برای تحلیل اوضاع سوریه بعد از حافظ به ایران رفتم و اینبار هم دیدارها و جلسات روتین خودم را با شخصیت ها و نهاد های ذیربط انجام دادم. همه ما نگران شرایط مقاومت بعد از حافظ بودیم و نگرانی ما هم جدی بود. چون هم احتمال هرج و مرج بود و هم احتمالات دیگر؛ به طوری که در هر ملاقاتی که انجام میدادم اولین سوال که از من پرسیده میشد، اوضاع سوریه و محور مقاومت بعد از حافظ اسد بود، تا اینکه مشرف شدم خدمت مقام معظم رهبری.
برخلاف انتظار ایشان اصلا در این مورد از من چیزی نپرسیدند؛ طوری که برای من خیلی عجیب بود و من نتوانستم این تعجبم را پنهان کنم. به حضرت آقا عرض کردم در طول این سفر هر کسی را ملاقات کرده ام همه اولین سوال شان در مورد آینده مقاومت بعد از حافظ اسد بود اما شما در این مورد چیزی نگفتید. فرمودند دلیلش این است که من نگران آینده شما بعد از حافظ اسد نیستم. شما هم نگران نباشید کسی که خواهد آمد بسیار بیشتر از پدرشان از شما حمایت خواهند کرد و واقعا این اتفاق در عمل افتاد».
پیشبینی رهبر انقلاب از جنگ ۳۳ روزه
مورد سوم، درباره جنگ ۳۳ روزه است که سید حسن فرمودند «همان روزهای اولیه حملهاسرائیل پیامی از حضرت آیت الله بهجت به دست من رسید که بسیار مختصر پیام داده بودند نگران نباشید شما پیروز خواهید شد و توضیحی نداده بودند اما چند روز بعد سردار قاسم سلیمانی آمد و پیامی مفصل کتبی از مقام معظم رهبری آورد. حضرت آقا در یک صفحه نه تنها بشارت داده بودند که ما پیروز میشویم که حتی گفته بودند که ماتبدیل خواهیم شد به یک قدرت نظامی منطقهای. وضعیت ما به قدری وخیم بود که بعد ازخواندن پیام حضرت آقا توسط سردار سلیمانی من به سردار گفتم قدرت منطقهای شدن پیشکش، ما تنها میخواهیم از این معرکه جان سالم به در ببریم اما طولی نکشید که مقاومت پیروز شد و حزب الله پیروزی خودش را جشن گرفت و ما امروز به عنوان یک قدرت غیر قابل حذف در منطقه حضور داریم».
زوال اسرائیل
مورد چهارم، درباره زوال اسرائیل است. همه این موارد را گفتم که درمورد کتاب شما و پیش بینی حضرت آقا صحبت کنم. سیدحسن فرمودند «بعد از جنگ ۳۳ روزه ما پروژه نابودی اسرائیل را کلید زدیم. در این رابطه حدود ۲۰ طرح آماده کردیم. مبنای کار ما این بود که اسرائیل ۱۸ سال کشید که از لبنان اخراج شود. بنابراین اخراج از فلسطین اشغالی خیلی بیشتر زمان خواهد برد. طرح هایی را برای زوال اسرائیل در ۳۰ سال آینده آماده کردیم و با این طرح ها دوباره رفتم ایران.
دوباره همان ملاقات ها انجام شد و تقریبا همه اتفاق نظر داشتند که پروژه زوال اسرائیل زمان بیشتری نیاز دارد تا اینکه مشرف شدیم خدمت معظم رهبری. در این ملاقات من با آب و تاب در مورد این ۲۰ طرح و تصمیم های اتخاذ شده صحبت کردم. حضرت آقا بعد از صحبت های من فرمودند. خب این طرح ها خیلی خوب است. خیلی خوب است که ما آمادگی لازم را برای هر کاری داشته باشیم اما برای زوال اسرائیل آن ۱۸ سال هم زیاد است و با قاطعیت فرمودند اسرائیل زودتر از اینها نابود خواهد شد».
بعد سید حسن فرمودند «شکی در اینکه اسرائیل نابود شدنی است وجود ندارد. اسرائیل همان بیت عنکبوت است که من نامگذاری کردهام. تنها کافی است مدتی آمریکا به مسائل خودش مشغول باشد و از اسرائیل حمایت نکند. اسرائیل بدون حمایت آمریکا نمیتواند ادامه حیات بدهد.
من در پایان این جلسه قرآنی نفیس با خط نیریزی تقدیم سیدحسن کردم که در صفحه اول آن جملاتی نوشته بودم و آنگاه شعری را که ۱۰ سال پیش بعد از پیروزی بزرگ حزب الله در جنگ با اسرائیل گفته بودم و در مسابقه بین المللی سلام بر نصرالله امتیاز آورده بود را برایشان خواندم. سیدحسن با دقت گوش میداد و چون شعر در وصف خودش بود، سعی میکرد عکسالعمل خاصی نشان ندهد اما در پایان تشکر کرد و گفت «ما لیاقت این همه تعریف و تمجید را نداریم.» از ایشان خواستم در کنار شعرم جمله ای بنویسند که با مهربانی به اختصار نوشتند «بسمه تعالی، اشکرکم کثیرا علی محبتکم و حسن ظنکم. نصرالله شوال ۱۴۳۷»
ملاقاتی که قرار بود ۴۵ دقیقه باشد با لطف ایشان یک ساعت و ۱۶ دقیقه طول کشیده بود. هیچ نشانه ای از کسالت و خستگی در سیمای سید دیده نمیشد و هیچ علامتی که احساس کنم وقت رو به اتمام است، ندیدم تا آنجا که دیگر خودم از رو رفتم و با شرمندگی تمام از اطاله کلام عذر خواستم و اجازه گرفتم از حضورشان مرخص شوم. هر دو برخاستیم و من در حین برخاستن با همان لهجه غلیظ مشهدی در حالیکه عبایم را از شانههایم خالی میکردم، گفتم «سید! عبا عوض و بدل؟» با چهره بشاش و لبخندی دلنشین قبول کردند. عبایشان را در آوردند بر دوش من انداختند و من نیز متقابلا عبای خود را بر دوش ایشان انداختم.
در حال خداحافظی بودیم که عکاس وارد شد و چند عکس در حال معانقه و مصافحه گرفت و بعد دوباره با ایشان در مبل سه نفره ای که رو بروی در بود، نشستیم و چند عکس یادگاری گرفته شد. از محضرشان مرخص شدم اما دلم را در آن محضر نورانی جا گذاشتم. «من میروم با دیدگان اشکبارم؛ اما دلم را پیش تو جا میگذارم»
گزارش آن شب آسمانی را با درج شعری که در محضر مرد مردستان شیعه برای سید قهرمان مقاومت، سید حسن نصرالله، قهرمان اسطورهای جهان اسلام قرائت کردم به پایان میبرم؛ همان شعری که چند روز بعد از جنگ ۳۳ روزه در هنگام بازدید از بنت جبیل لبنان سرودم.
بر مشامم میرسد از صور بوی نسترن؛ بوی سیب سرخ لبنان، یوسف گل پیرهن
بوی رحمان(۱) بر مشام مست مشتاقان دوست؛ اینک از بیروت میآید همانند یمن
کیست نصر الله، تنها بوذری در ربذه؛ یا که روح پاک و مشتاق اویسی در قرن
کیست نصر الله، شیر شرزهای در بعلبک؛ یا چریکی چابک و هشیار، در دشت و دمن
کیست نصرالله، آن سردار سبز سر فراز؛ چشم بیروت و چراغ صور و شمع انجمن
کیست نصرالله، سر بر سجده ای شب زندهدار؛ یاکه آن سردار فاتح درنبرد تن به تن
این ابوهادی است یاران، آنکه با نصرالله؛ شرِّ اسرائیل خواهد شد به دستش ریشه کن
آنکه اسماعیل خود را خود به قربانگاه برد؛ آنکه خود پیچید بر بالای فرزندش کفن
یاسر و ناصر(یاسر عرفات و جمال عبدالناصر) زخاطر رفت تا از ره رسید؛ یوسف لبنان عزیز مصر و موسای زمن
کیست نصرالله موسایی که در میدان عشق؛ گاو اسرائیل را انداخت بر گردن رسن
کیست نصرالله بازوی بلند انقلاب؛ آنکه سیلی از صلابت زد به گوش اهرمن
تا حصار آهنین را خواند بیت عنکبوت؛ کرد اسرائیلیان را غرق، در لوش و لجن
میبرد اندوه را از دل تبسمهای او؛ تا نظر میافکنی یک دم بر آن وجه حسن
قلب پاک و مهربانش پر ز مهر اهل بیت؛ سینه بیکینهاش لبریز از حبالوطن
راست قامت چون بهشتی راد چون خامنهای؛ در نبرد حق و باطل چون خمینی بتشکن
کیست نصرالله، مردی که ربوده خواب را؛ از نگاه خصم بد کیش و سپاه اهرمن
گیج کرده ارتش غدار اسرائیل را؛ با تدابیری که آگاهند از آن اهل فن
میکند تحقیر دشمن را تبسم های تو؛ پس تبسم کن بخند ای خندهات دشمن شکن
با تبسمهای تو کوچید یاس از سینهها؛ از تبسمهای تو رویید یاس و یاسمن
کیست نصرالله، نور دیده اهل دمشق؛ شمع شبعا غازی غزه شهاب شب شکن
نور صور، امید صیدا، راحت و روح رفح؛ حامی قدس و هوادار فلسطین کهن
قلب عالم را مسخر کرد از آن رو که او؛ در جهاد فی سبیلالله گذشت از خویشتن
از شگفتی دوستان انگشت حیرت میگزند؛ بازمانده از تعجب دشمنانت را دهن
شاهد شورآفرینیهای تو بنت جبیل؛ مرجعیون و بقاع و صور و من فیهم سکن
فحل قانا، فرِّ قبله، ماه قم، مهر نجف؛ نور چشم ملت ایران امید نسل من
مرد مردستان شیعه افتخار اهل بیت؛ آنکه از خوف خروشش خصم را لرزد بدن
هیبت نام مهیبش بنگرید انداخته است؛ لرزه بر کاخ سفید و رعشه بر خصم غبن
صخره پوی و تیزپای و دوربین و سخت عزم؛ دشت سوز و دره در دریا شکاف و کوهکن
ای عرب را کرده سر افراز بر دل غم مگیر؛ ژاژ اگر خائید شیخ مکه چون زاغ و زغن
در عرب مردی به غیر از او نمی بینم از آنک؛ این شیوخ شوم حنثایند نه مرد و نه زن
آفتابت با سر انگشت پنهان کی شود؛ آتشت کی میشود خاموش با این فوت وفن
این همان خشم خداوند است بر قوم یهود؛ یا که دست نصرت حق است سوی قوم من
حبس میگردد نفس در سینه دشمن را ز ترس؛ هر زمان با خلق نصرالله میگوید سخن
داد درس عبرت از غیرت به اسرائیلیان؛ تاکه بر دارند دست از امتحان ممتحن
پاسدار راستی دست خدا در آستین؛ یوسف لبنان و شمشیر خدا سید حسن
۱) پیامبراکرم (ص) فرمود: انی اشم رائحة الرحمن من الیمن