به گزارش ایران اکونومیست، حامد حجتی در یادداشتی به مناسبت سالروز شهادت سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی نوشت: راستش را بخواهید من وقتی به اسم حاج قاسم میرسم لکنت زبان میگیرم و سخت میتوانم آنچه را بر ذهنم میگذرد، به واژه بکشم اما این بار دلم را به دریا میزنم تا یک نکته از ویژگیهای او را بازخوانی کنم.
جهان وقتی در این نقطه میایستد یعنی در سال ۲۰۰۰ و چند میلادی یعنی خیلی از اتفاقات آن، آدمهای آن و روابط آن دیگر ساختار و بافتار خاص خودش را پیداکرده است. یعنی انسان با تمام تلاش سعی کرده است نداشتنهای خود را مدیریت کند. سعی کرده دنیا را به کام خویش گرداند.
وقتی جهان به این نقطه از آخرالزمان میرسد، وقتی مسیر تمام پیامآوران وحی در پنجره امامت خلاصه میشود، وقتی امام آخر از دیدهها پنهان میگردد، خواهناخواه انسان با ابتلا بزرگِ انتخاب بین خدا و ابلیس دستوپنجه نرم میکند. امیال درونی و اسباب بیرونی اگرچه از ابتدای خلقت آدم را بر دوراهی خدا و ابلیس قرار داده است اما در همیشه تاریخ پیامبران و اولیا برای هدایت قلبهای مهیا آمده بودند ولی در آخرالزمان بهحسب ظاهر، انسان از همراهی ولی خدا محروم است، این یعنی زمینبازی ابلیس هموارتر است، بشریت تا زمانی که لااُبالی باشد یعنی چیزی برایش جز زندگی کردن مهم نباشد، طبیعتاً در کامروایی از لذتهای دنیا از یکدیگر پیشی میگیرد و سعی میکند ساختار زندگی را بر همین اساس بچیند. این یعنی او همه نعمتها را در اختیار انسانی میخواهد که کامجویی نماید.
حالا سؤال اینجاست که آیا همه دنیا همین خور و خواب و شهوت و ریاست و مال است؟ به نظر میرسد اینهمه دنیا نیست! دنیا جاهای دیگری هم دارد که به عمیق شدن لذت بخشی آن کمک میکند. برای رسیدن به آن ساحت، یک گذرگاه باریک وجود دارد و آن گذرگاه گذشتن از ابلیس است. مادامیکه ما در تقاطع با ابلیس باشیم، زندگی هست، شهوت هست، پول هست اما خیلی از چیزها نیست! ابلیس همیشه سیبل خود را روی نقطه مرکزی وجود انسان یعنی فطرت انسانها قرار داده است. یعنی در قرارگاه ابلیس همهچیز هست بهجز فطرت!
حالا همین انسان میخواهد از مرز ابلیس بگذرد. تا خودش را برساند به آنسوی تاریکی. چراکه دنیای تار و تاریک ابلیس در آستانه روشنایی است، تنها یکنفس تا تنفس خورشید مانده است. بهمحض اینکه آدمها از این مرز رد میشوند تعاریف زندگی عوض میشود، لذتها عمیقتر و عجیبتر میشوند. ابلیس از همین میترسد، همینکه ما آدمها از این گذرگاه رد شویم و به فطرت سلام کنیم.
همه این حرفها را زدم تا بگویم «ما» در آستانه گذر از این معبر سخت هستیم. ما که میگویم یعنی کسانی که «حاج قاسم» را دوست دارند، حاج قاسم را گفتم که برایمان خیلی ملموس باشد. حاج قاسم را گفتم که جغرافیا را از ذهنمان پاککنید. حاج قاسم را گفتم که اختلاف مذاهب را کنار بگذاریم. حاج قاسم را گفتم برای اینکه که ما عاشق او را ملاک و مقیاس قرار میدهیم.
ما در حال گذر از یک معبر سخت هستیم. از تاریکی بهروشنی، حاج قاسم میخواهد ما؛ آدمها را دستبهدست کرند تا به آنسوی تاریکی برسیم. عبور از این معبر خیلی سخت است، سختتر از آنکه حتی تاریخ بتواند آن را شرح دهد، یکقلم این سختی آن است که تقریباً ۱۲۰۰ سال است داریم تلاش میکنیم از این معبر بگذریم.
همه این حرفها را زدم که بگویم عبور از این معبر مقاومت میخواهد. پایمردی میطلبد. ثبات قدم لازم دارد. گفتم؛ مقاومت همین روزهاست که مدام اسم جبهه مقاومت را میشنویم. در یککلام جبهه مقاومت یعنی اصرار اهالی حق برگذر از معبر تاریکی به روشنایی و ظهور. حاج قاسم در این سالهای اخیر بیشک از سرداران جبهه مقاومت بوده است. فلسطین را ببینید. تقابل شر و خیر، تاریکی و روشنی خودش را نشان داده است. مادر جبهه مقاومت به وسعت عالم کنار هم ایستادهایم و فریاد آزادی بشر را سر میدهیم. آزادی؛ یعنی عبور از تاریکی و رسیدن بهروشنی. جبهه مقاومت یعنی پایمردی برای رسیدن به آزادی و آزادی یعنی نفس کشیدن در عصر ظهور. حالا میفهمیم که حاج قاسمِ احیاگر جبهه مقاومت بود. حاج قاسم یعنی راز رشید جبهه مقاومت! نوش جان ما و حاج قاسم این جمله رهبر حکیم انقلاب اسلامی که فرمود: «شهید سلیمانی برای احیای جبهه مقاومت تلاش بسیاری کرد و این کار را با همان اخلاص و با تدبیر و عقل و اخلاق بهپیش برد».