فئودور داستایوفسکی (Fyodor Dostoyevsky) فرزند دوم خانوادهای بااصل و نسب اما نهچندان ثروتمند بود. پدرش پزشک بود و مادرش دخترِ یک بازرگانِ اهل مسکو. فئودور داستایوفسکی پانزدهساله و در آستانهی ورود به دانشکدهی نظامی بود که مادرش را برای همیشه از دست داد؛ چند سال بعد، در سال 1839، پدر فئودور نیز چشم از جهان فرو بست.
روسیهی زمان فئودور داستایوفسکی دستخوش تعارضات سیاسی حاد و ناآرامیهای اجتماعی گسترده بود. حکومت تزاری مخالفان فراوانی داشت. در رأس این مخالفان، دستهای از جوانان قرار داشتند که عمدتاً تحت تأثیر عقاید رایج در اروپای غربی، با جدیتی مهیب، خواستار سرنگونی تمام بنیانهای سیاسی - اجتماعی در روسیه بودند. آنان علیه تزار و وابستگانش دست به توطئه میزدند، افکار ملحدانهی خویش را در بوق و کرنا میکردند، و بیمحابا عرفها و عادات مردمِ سنتی روسیه را به باد انتقاد و تمسخر میگرفتند.
این گروه که به نیهیلیستها شهره بودند، برای مدتی کوتاه فئودور داستایوفسکی جوان را نیز تحت تأثیر قرار دادند. به نحوی که وی مدتی با آنان به نشست و برخاست پرداخت و در پارهای از فعالیتهای سیاسیشان نیز مشارکت کرد؛ همین امر هم بود که در نهایت سببِ محکومیت نویسندهی جوان و تبعید چهارسالهاش به سیبری (در سال 1849) شد.
سیر نویسندگی فئودور داستایوفسکی
از فیودور داستایوسکی، پیش از تبعید، سه رمان به نامهای «مردم فقیر»، «همزاد» و «خانم صاحبخانه» منتشر شده بود. اگرچه این رمانها، خصوصاً کتاب مردم فقیر، به دلیل محتوای دغدغهمند اجتماعیشان، ستایش بسیاری از منتقدان مطرح آن زمان را به همراه داشتند، باید اذعان نمود که نبوغ و خلاقیت فئودور داستایوفسکی پس از پایان دوران محکومیت بود که بهراستی فوران کرد.
کتاب «خاطرات خانه اموات» اولین اثر مهمی است که فئودور داستایفسکی پس از بازگشت به شهر نوشت. این رمان مستندگونه حاصل تجربیات تلخ و شیرین نویسنده از زندگی با جانیان و بزهکاران در زندان سیبری است، تجربیاتی با اثری ژرف و پایدار بر روح فئودور داستایوفسکی، و البته، بر نوشتههایش.
کتاب «جنایت و مکافات» نخستین اثری بود که نام فئودور داستایوفسکی را در مقام یکی از نویسندگان بزرگ ادبیات روسیه بر سر زبانها انداخت. پس از آن هر چه از او به انتشار رسید با استقبال فراوان و واکنشهای متعدد مواجه شد.
آثار فئودور داستایوفسکی در زمان حیاتش به اندازهی کافی شناختهشده و پرخواننده بودند، با این حال او، در مقام نویسندهای پرآوازه، هرگز به آن رفاه مادی که آرزویش را داشت نرسید. در حقیقت، نوشتن برای این نابغهی همواره غرق در بدهکاری و تنگدستی در حکم تلاشی برای زنده ماندن بود!
فئودور داستایفسکی در تاریخ 9 فوریهی 1881، بر اثر مشکلات ریوی از دنیا رفت. در روز خاکسپاریاش از او بهعنوان پیامبر روسیه یاد کردند. رسولی که اعجازش قلم بود و رسالتش، کشف گوهرِ پاک انسانی از پسِ روایتِ جنون و خون و گناه.