این نویسنده ادبیات کودک و نوجوان در گفتوگو با ایران اکونومیست درباره نوشتن از اسطورهها برای کودکان و نوجوانان، اظهار کرد: اسطورهها به دوران ابتدایی زندگی بشر مربوط هستند؛ دروان پیشافلسفه. در واقع انسان با فلسفه درباره هستی، چگونگی شکلگیری و تظاهرات هستی و آنچه در هستی میبیند، فکر میکند و سؤال طرح میکند و تلاش میکند به این سؤالها جواب بدهد.
او افزود: تا پیش از آنکه فلسفه و معرفتهای فلسفی و تلاشهای فلسفی شکل بگیرند، بشر برای درک و تفسیر جهان هستی به اسطورهسازی رو میآورد؛ در واقع بشر سعی میکرد با ساخت قصه، داستان و ساخت آنچه امروز به آن اسطوره میگوییم جهان را تفسیر کند؛ آتش چرا به وجود آمد؟ به چه دلیل رعدوبرق در آسمان شکل میگیرد؟ چرا مار پوست میاندازد؟ و هرچه شبیه به این.
شاهآبادی خاطرنشان کرد: در این دوران بشر سعی میکرد جهان را در ذهن خود تفسیر کند تا خود را به آرامش برساند و از استرس و نگرانی ندانستن، خلاصی پیدا کند. بشر با ساخت اسطورهها، جهان را تفسیر میکرد؛ اما بعدها تفکر فلسفی شکل گرفت و انسان برای تفسیر جهان به فلسفه روآورد، اسطوره را کنار گذاشت. این اسطورهها ماندند تا بعد از چندهزار سال در اختیار ما قرار گرفتند.
نویسنده مجموعه «دروازه مردگان» و رمان نوجوان «لالایی برای دختر مرده» در ادامه بیان کرد: ساختار اسطورهها و نگاهشان به جهان بهگونهای است که برخی تصور میکنند میتواند ادبیات کودک بوده و برای کودکان و نوجوان مناسب باشد. درحالیکه اینها مربوط به دوران کودکی نوع بشر هستند، زمانی که نوع بشر در کودکی به سر میبرد و توان درک عمیقتری از جهان را نداشت.
حمیدرضا شاهآبادی تأکید کرد: الزاماً همه اسطورهها برای بچهها مناست نیستند و بازنویسی آنها با هدف ارائه به کودکان همیشه جوابگو نیست. اگرچه میشود از ساختار و بنمایه آنها و قالبهایی که شکل کهنالگویی پیدا میکنند، برای ساخت قصههایی که بتوانند ماندگارتر باشند و در ذهنها بهتر جا بیفتند و با ساختار اندیشه بشری سازگارتر باشند و درک بشوند، استفاده کنیم؛ اما الزاماً نباید اسطورهها را در قالب ادبیات کودک و در ردیف ادبیات کودک جا دهیم و آنها را به عنوان یکی از سرچشمههای ادبیات کودک تلقی کنیم.