هر کس از واژه زوج هنری میتواند تعریف مخصوص به خودش را بدهد؛ در تلویزیون این تعریف میتواند با عروسکهای چاق و لاغر که در دهه 60 دیدهشدند، شروع شود، زمانی که این دو شخصیت در ایام دهه فجر مهمان خانهها بودند و ماجراهای مختلفی را هم پدید میآوردند.
کمی بعد کلاه قرمزی و آقای مجری جای آنها را گرفتند و همینطور که پیش میآییم به نمونههای مختلفی در عرصههای گوناگون برمیخوریم، به نظر میرسد در دهههای مختلف همیشه یک زوج هنری قهار و آماده داشتهایم. چه در رادیو و چه در تلویزیون. در خارج هم کمابیش وضع چنین بود، مثلا ما نمیتوانیم سریالی مثل اسکیپی را که یک کانگورو قهرمان اصلی آن بود با پسربچهای که آن را همراهی میکرد، نادیده بگیریم. چند سری از این سریال ساخته شد و اتفاقا با استقبال مخاطبان هم روبهرو شد. در واقع اسکیپی و پسربچه داستان زوج هنری آن مجموعه محسوب میشدند؛ در سریال کمیسر و رکس هم اوضاع بر همین منوال بود، رکس سگی بود که به کمک پلیس میآمد و کارش در کنار پلیس تعریف میشد؛ رکس هم در اینجا در کنار کمیسر پلیس همان نقش زوج هنری را بازی میکند.
در اینجا تعدادی از زوجهای هنری را در بخشهای گوناگون رادیو تلویزیون میآوریم با این توضیح ضروری که این هنرمندان انتخاب قاب کوچک هستند و حتما هنرمندان دیگری هستند که در این نوشته به آنها اشارهای نشده است.
صداهایی که ماندگار شد
زندهیاد منوچهر نوذری و علیرضا جاویدنیا هم در این دستهبندی جا میگیرند. سالها پیش که شبکههای تلویزیونی به این اندازه رشد نکرده بود آنها با برنامه راه شب هر هفته مهمان خانهها میشدند و لحظات فوقالعادهای برای مخاطبان خود پدید میآوردند. زندهیاد نوذری از خبرههای حرفه گویندگی بود، در صدایش زنگی بود که مخاطب را جذب میکرد به دلیل موقعیتی که داشت همه نگاهها به او بود و در کل نقطه ثقل برنامه به حساب میآمد. سالها گویندگی به جای شخصیتهایی چون جک لمون، دنی کی، راج کاپور، باب هوپ و دیگران، از او چهرهای کارکشته و مسلط ساخته بود. این جمله معروف اوست که زمانی گفته بود: من اولین کسی بودم که در تلویزیون ایران مقابل دوربین رفتم و گفتم نام جعبهای که تصویر من را در آن میبینید تلویزیون است. در کنار نوذری، «علیرضا جاویدنیا»ی خندان و شاد بود که بخوبی میتوانست در کنار استاد عرضاندام کند. در واقع هر چقدر نوذری نقش آدمهای سنگین را بازی میکرد این علیرضا جاویدنیا بود که قرار بود بار طنز برنامه را بر دوش بکشد بعضی جاها هم البته کار برعکس میشد و این نوذری بود که باید حرفهایش چاشنی طنز برنامه باشد.این دو سالها در کنار هم و در برنامههای رادیویی دیگر به اجرای برنامه پرداختند. آنها جزو آندسته از زوجهای هنری بودند که مخاطب دهه 60 و 70 خاطرات بسیاری از آنها دارد و بعید است به این زودیها آنها را از یاد ببرند.
یک همکاری پرثمر
سالهاست که آنها را در کنار هم دیدهایم. پاورچین، نقطهچین و شبهای برره برخی از کارهای مشترکشان است مهران مدیری زمانی که خودش نقش محوری آثارش را داشت تلاش میکرد همه نگاهها را متوجه خود کند و برای این کار تمهیدی اندیشیده بود که از دوران بازی در آثار آیتمی میآمد. یعنی در لحظهای که غافلگیر میشد یا متعجب میشد به دوربین نگاه و سعی میکرد شیرینی آن لحظه را با مخاطب تقسیم کند. این نحوه نگاه به دوربین را هم از اولیور هاردی هنرپیشه معروف سینمای کمدی به عاریت گرفته بود. با ورود سیامک انصاری به آثار او، این کار به او سپرده شد. در واقع وظیفه نگاه کردن به دوربین و متعجب شدن به او محول شد. حتی وقتی که آنها از تلویزیون رفتند و آثاری در شبکه خانگی ساختند باز هم روال کار به صورت قبل بود، یعنی نگاه کردن به دوربین وظیفه انصاری شده بود. این زوج همچنان در کار جدیدی که قرار است در شبکه تهران ساخته میشود باز هم در کنار هم حضور دارند. خیلیها امیدوارند کار تازه این دو باز هم در حوزه طنز یک اتفاق جدید باشد.
مجریهای برتر
این زوج هنری تلویزیون در بین مخاطبان کودک و نوجوان حسابی جا باز کردهاند و به نوعی میتوان آنها را مجریهای برتر این روزهای تلویزیون محسوب کرد با اینکه فقط چند سال از همکاری امیرمحمد و عموپورنگ میگذرد اما آنها توانستهاند به هماهنگی خوبی در اجرای برنامههای مختلف برسند و کارهای جذابی هم ارائه کنند. کار آنها آنقدر بالا گرفته و طرفدار پیدا کرده که در دیگر کشورها هم به اجرای برنامه میپردازند. به هنگام برگزاری جشنوارههایی مثل فیلم کودک و جشنواره استانی مراکز سیما معمولا آنها به اجرای برنامه میپردازند که میزان استقبال از این دو در این جشنوارهها کاملا چشمگیر است.
آقای مجری و عروسکش
این دو، سالها در کنار هم کار کردهاند و بخوبی با خلق و خوی هم آشنا هستند. کارشان را بلدند و میدانند قرار است خروجی نهایی چه ویژگیهایی داشته باشد. بزرگترین محصول این دو همان شمایل عروسک شلوغ است که حالا دیگر به یکی از برندهای تلویزیون تبدیل شده است؛ کلاهقرمزی. اما کنار هم قرار گرفتن این دو شاید کمی عجیب باشد. هر چقدر ایرج طهماسب روحیه شادی دارد و این را به کارهایش هم تسری میدهد حمید جبلی اما در آثارش نشان داده که عمیقتر به مسائل دور و برش نگاه میکند و میکوشد بعد دیگر روابط اجتماعی را که ممکن است جنبههای تلخی هم داشته باشد، عیان کند. او در کارنامهاش فیلمهایی چون پسر مریم و خواب سفید را دارد که جزو آثار طنز محسوب نمیشود در حالی که آثار طهماسب رویکردی طنز دارد و او همیشه میکوشد از منظری متفاوت با مخاطب ارتباط برقرار کند.
زوج موفق
ممکن است این دو هنرمند که در چند کار اخیر تلویزیونی در کنار هم دیده شدهاند خیلی موافق این نباشند که آنها را در زمره زوجهای اخیر تلویزیون به حساب آوریم ولی واقعیت این است که این دو آنقدر در این نقشها خوب ظاهر شدهاند و آنقدر با یکدیگر دیده شدهاند که نمیتوان عنوان زوج هنری این سالهای تلویزیون را به آنها نداد. از این گذشته پیشبینی میشود این دو بسیار بیش از اینها در کنار هم دیده شوند. شمایل این دو، آدم را به یاد چاق و لاغرهای معروف کمدی کلاسیک یعنی لورل و هاردی میاندازد. در برخی از آثارشان مثل دودکش هم تا آستانه اینهمانی رفتند و توانستند بخش دیگری از تواناییهایشان را به نمایش بگذارند.
هومن برقنورد را پیشتر در آثار نمایشی محمد رحمانیان که برای تلویزیون ساخت، دیده بودیم و از اینکه میتواند در چند نقش با گویشهای متفاوت صحبت کند تعجب کردیم. بهنام تشکر هم یکسره از دنیای تئاتر میآمد و طبیعی بود که بتواند ورای چیزی که همه میاندیشند در تلویزیون ظاهر شود. در ساختمان پزشکان بخوبی توانست اندازه تواناییهایش را به نمایش بگذارد و در ادامه همکاریاش با برقنورد در دزد و پلیس هم خوش درخشید.
2 نفر آدم معمولی
احمد مهرانفر و محسن تنابنده هم به نوعی از دیگر زوجهای هنری این سالهای تلویزیون محسوب میشوند. آنها با هنرنمایی در سهگانه پایتخت و در نقشهای ارسطو عامل و نقی معمولی جایگاه ویژهای برای خود در بین مخاطبان تلویزیون تعریف کردند.طبق معمول این تضادهای شخصیتی این دو بود که باعث میشد موتور قصه به پیش برود. نقی آدمی ساده و کاملا معمولی است که میکوشد به اندازه توانش زندگی آسودهای برای خانوادهاش فراهم کند، در سوی دیگر ماجرا ارسطو عامل قرار دارد که میکوشد از تنهایی درآید. او که فکر میکند در زندگی از نقی عقبافتاده، برای اینکه زود به سر و سامان برسد تلاش میکند از هر فرصتی برای عیالدار شدن استفاده کند و همین موضوع لحظات خندهداری را بهوجود میآورد. اما همین کارهای ساده ارسطو برای نقی دردسرهای زیادی میآفریند تا آنجا که بارها رابطه این دو شکراب میشود. تنابنده و مهرانفر با این نقشها نزد مخاطب تلویزیون حسابی شناخته و بیش از آن محبوب شدند تا آنجا که مخاطب منتظر است این دو را در نقشهای دیگر در تلویزیون ببیند. استشهادی برای خدا و شاهگوش از جمله دیگر کارهای این دو هنرمند است که در سینما و نمایش خانگی تهیه شده است.
تلویزیونیهای نام آشنا
مهران مهام و ایرج محمدی جزو تهیهکنندگان سرشناس تلویزیون محسوب میشوند که سالها در کنار هم سیاههای قابل اعتنا از مجموعههای مختلف ملودرام و طنز تلویزیونی را پدید آوردهاند. این دو به واسطه مدت همکاری و نیز آثار شاخصی که خلق کردند مثال زدنی هستند. تقریبا بیشتر آثار طنز تلویزیونی که ما از رضا عطاران سراغ داریم توسط این زوج تهیهکننده ساخته شده است. برزو نیکنژاد که امسال دردسرهای عظیمش را دیدیم اولین کار تلویزیونیاش را با این دو تهیهکننده جلوی دوربین برد. بجز اینها زمانی که سیروس مقدم هنوز آثارش را همسرش تهیه نمیکرد، بهوسیله این دو تهیهکننده توانست سریال نرگس را روانه آنتن کند همان سریالی که پوپک گلدره که نقش اول کار بود و درحین تصویربرداری بر اثر تصادف به کما رفت و سپس درگذشت و باعث شد تهیهکنندگان اثر بدون اینکه تصاویر گرفته شده از بازیگر نقش اول را کنار بگذارند بازیگر دیگری به جای وی برگزینند تا به ایفای نقش او بپردازد. سریال نرگس در زمان خود از متفاوتترین آثار تلویزیون محسوب میشد این دو تهیهکننده در ادامه با کارگردانان شناخته شدهای چون مرضیه برومند، سعید آقاخانی و حسین سهیلیزاده همکاری کردندکه به تولید تعدادی از آثار خوب تلویزیون منجر شد.
روی خط موفقیت
فقط آنها که امیرحسین مدرس و حسین رفیعی را در برنامه نیمرخ دیدهاند، میدانند در زمان خودشان چقدر تاثیرگذار بودهاند و چقدر توانستهاند راه را برای مجریهای جوان بعد از خودشان باز کنند. بدون اینکه پند مستقیم بدهند یا اینکه بخواهند در آن لوده بازی کنند. هنوز اینگونه اجراهای جوانپسند مد نشده بود و این دو با آزمون و خطا پیش میرفتند و اتفاقا کارشان هم حسابی گرفته بود. معمولا هر اجرای دو نفرهای یک آدم مثبت دارد و در مقابل این آدم مثبت هم بالطبع باید مجری قرار میگرفت که کمی شیطنت داشت. آدم مثبت نیمرخ مدرس بود و رفیعی به سبب میمیک صورتش نقش مخالف او را به عهده میگرفت.
او با شخصیت فهفه در این برنامه محبوب شد. خودش در این باره گفته است: من و امیرحسین مدرس سعی میکردیم بچهها را نصیحت نکنیم و از شعارزدگی به دور باشیم، زیرا جذب نوجوان بسیار سخت است. شاید یک کودک را بتوان با قصه راضی و همراه کرد، اما نمیتوان با همان شیوه با نوجوان رفتار کرد. حقیقت را باید با جسارت، قدرت و شهامت به نوجوان گفت. اما متاسفانه سیاستگذاری گروه کودک و نوجوان این بود که برنامههای دیگری روی آنتن بیاید.
هر چند از قدیم گفتهاند دست زدن به ترکیب تیم قهرمان کار اشتباهی است. البته بعدها شخصیت «فَهفَه» دوباره در قالب و برنامه دیگری خلق شد. مثلا ما این کار را در شبکه جامجم به مدت پنج سال دنبال کردیم و آنجا شخصیتی به نام«جیم جمل» را که شبیه «فهفه» بود، بازی میکردم و خوشبختانه آنجا هم با استقبال مخاطب رو به رو شد.
این برنامه مخاطب خاصی پیدا کرده بود، طوری که هنوز هم وقتی به شبکه
جامجم میروم و در این شبکه اجرا دارم، از من درباره جیم جمل میپرسند.
جام جم