ایران اکونومیست، آرایش غلیظ پر است از لحظات جذاب و سرگرمکننده و البته ناهمگون. این لحظات در جایجای فیلم پراکنده شدهاند و در مجموعهای گردآمدهاند تا فیلمی ساخته شود که کلیت آن میتوانست به اثری واجد انسجام، بدل شود و آن را دارای قدرتی بکند که همه اجزا در کنار هم یکدیگر را پشتیبانی کنند، به طوری که اگر قسمتی از آن حذف شود به فیلم لطمه بخورد.
اما هر چه دقت میکنیم، پیرنگ اصلی فیلم در لابلای خرده پیرنگهایی که بعضاً بسیار غلیظ ظاهر میشوند، کمرنگ میگردد و نخ تسبیح آن گم میشود. فیلم کشکولی است که از انواع دروغ، کلاهبرداری، طمعورزی، پول کثیف و...
حضور شخصیتهای اصلی در فضاهای مجازی و استفاده تبلیغی از این محیط برای فروش محمولهای غیرمجاز، انتظار تماشاگران جوان را از داستانی با مضامینی اینچنینی برآورده نمیکند. دل بستن یک زن مطلقه و تنها، که تنهاییش را با فعالیت در شبکههای اجتماعی جبران میکند به مسعود که بچه کف بازار است و در واردات اجناس چینی تجربه دارد، چسبی قوی ندارد که بخواهد به روند ادامهدار شدن رابطه آنها کمک شایانی نماید.
لادن آنچنان زن زیبا و جذابی است که با توجه به موقعیت شغلیش میتواند هر آن دل هر خواستگاری را برباید و امکان انتخابهای متعددی را برای او فراهم کند. اما او در محیطی مجازی شیفته مردی میشود که با هرگونه ترفندی لادن را به دنبال مطامع خود میکشاند. اوج حماقت بیدلیل لادن تا آنجاست که با وجود انواع نشانههای دروغگویی مسعود، تا پایان فیلم هنوز به او امیدوار است و در فرودگاه منتظر اوست.
جالبتر آنکه هیچگاه انگیزهی مسعود از سرکار گذاشتن لادن آشکار نمیشود. او اگر مردی هوسباز و یا عاشق هم که باشد لزومی ندارد که این همه تلاش برای رسیدن به لادن را به یکباره به باد دهد.
لادنِ سادهدل و دوستداشتنی، به احمقی بدل میشود که حس همذاتپنداری مخاطب را راضی نمیکند. نه میتوان روی مسعود به عنوان ضدقهرمان فیلم حساب کرد و نه میتوان به لادن صفت قهرمانی و هماوردی بخشید. از همه بدتر اینکه، هیچ یک از آنها، در مسیر داستان تغییر نمیکنند.
ورود دکتر معتاد به ماجرا، میتوانست مسیر نوسانات حوادث را پررنگ و عمیقتر کند اما مثل خیلی از لوازم و ابزارهای موجود در قصه و فیلم، بلااستفاده مانده و فقط پیچ و تابهای بیهودهای را رقم میزند.
شخصیت حبیب که میخواهد رقیب عشقی و تجاری مسعود شود، به همان اندازه مسعود منفی است اما قادر نیست از موقعیتهای داستانی بوجود آمده بهرهی چندانی نصیب خود کند. همچنین است شخصیت آقای برقی. حذف و اضافه آنها نمیتواند به داستان چیزی اضافه کرده و یا لطمه چندانی به آن وارد نماید.
فیلم در برخی از سکانسها که سرشار است از بیهودگی و پوچی، و دارای مسافرانی سرگردان و بیهدف و بدون آیندهای مشخص، که به گونهای تفریحی زندگی را به بازی گرفتهاند؛ مخاطب را به یاد برخی از فیلمهای سینمای مستقل آمریکا میاندازد که در بطن فیلم اینگونه لحظات دارای کارکردی توسعهبخش هستند. اما در آرایش غلیظ، اینها فقط و فقط نمایانگر احساس فیلمساز از علاقههای لحظهای او نسبت به آن آثار است. زیرا همانند وصلههای ناجوری هستند که با چسبی تقلبی بر تن فیلم چسبانده شدهاند.
فیلمساز آرایش غلیظ، اگرچه در سریال وضعیت سفید هم با آفرینش لحظاتی دیدنی و به یاد ماندنی برای جلب مخاطب بهره برد، اما نتوانست همانند بوتیک، در این فیلم به مجموعهی این لحظات سامان ببخشد و مخاطب را قادر به بازتعریف قصهای یک خطی نماید. گویی نعمتالله کارگردان، در کیسهی داستان خود همه جور ابزاری اعم از پیچگوشتی تا جواهر و موکت و دوغ و شبکه و ترقه و جان آدمیزاد هم دارد و میخواهد همه اینها را به خورد فیلم بدهد و چون برای همه آنها پول هم داده است، دلش نمیآید، حتی یک میخ زنگزده را هم بدون استفاده بگذارد.
بازی طناز طباطبایی یکدست و فاقد اوج و فرود است و نمیتواند عمق تنهایی، و یا احیانا حماقتهای او را نمایان کند. اما سعی میکند در پلانهای اندکی در نگاه کردن و حرف زدن از شخصیت خود در سریال شاهگوش فاصله بگیرد و زنی ملایم را بازی کند که با شخصیت زنی دردمند و تنها فاصله دارد.
حامد بهداد تا زمانی که فریاد نمیزند و خودزنی نمیکند، بازی جدیدی ارائه میکند که انتظار میرود در مسیر فیلم عمیقتر، مرموزتر و پیچیدهتر شود. اما از زمانی که مثل خیلی از بازیهای پیشین خود به اغراق و بیمحابا هیجانزده و عصبی میشود، مخاطب را به گذشتهی حرفهای او ارجاع میدهد که چیز جدیدی برای آفرینش هنری در چنته ندارد.
اما بازی حبیب رضایی اگرچه روند یکنواختی طی میکند، اما در قالب شخصیت فیلم حرف جدیدی برای گفتن دارد. او حتی در زمانی که با فاتحی ارتباط برقرار میکند و مجبور میشود دودوزه بازی کند، از پس لودگی و انگل بودنش برمیآید و در صحنههایی که با لادن رو در رو میشود میان فردی دلسوز، هیز و در عین حال منطقی، با دقت در بازیش، فاصلهگذاری میکند.
فیلم برای یک بار دیدن و سرگرم شدن در یک بعدازظهر تعطیل، البته با چیپس و ساندویچ، برای خندیدن به چند دیالوگ کمجان، بد نیست. به شرط آنکه انتظار تماشاگران را از آرایشی غلیظ برای رفع بیرنگ و لعابیهای بوجود آمده، برآورده کند.
خبرآنلاین
رسم امانتداری ایجاب میکند نام نویسنده مقاله نیز درج شود.