این شاعر و منتقد ادبی در پی درگذشت شاپور جورکش در گفتوگو با ایران اکونومیست، اظهار کرد: من و جورکش در اوایل دهه ۱۳۶۰ ارتباط بسیار نزدیکی داشتیم و همسایه دیوار به دیوار بودیم، رفیق و همراه؛ اما در سالهای اخیر به دلیل وضعیت روحی و جسمی که شاپور داشت، ارتباط ما کم شده بود، نهتنها با من که با همه دوستانش. یک قسم انزوا را به خود تحمیل کرده بود و از دیدارها طفره میرفت. اما به هر حال «دوستی و مهر بر یک عهد و یک میثاق بود». ما به او مشتاق اما از او دور بودیم. اکنون تلاش میکنم تا حرفهایم تحتتأثیر دوستیمان قرار نگیرد و با بیطرفی به کارنامه او نظر کنم.
او با اشاره به اینکه جورکش فعالیت هنری خود را از تئاتر آغاز کرده بود و آن را بهطور جدی دنبال میکرد، گفت: ازآنجاییکه تئاتر مبنای یونانی دارد، او با خواندن تراژدیها و مطالعات وسیعی که داشت، با اسطورههای یونان و روم بهخوبی آشنا شده بود، و تا پایان عمر ذهنش سرشار از مفاهیمی از این دست بود.
نوذری افزود: بعد از انقلاب با وضعیتی که فعالیتهای تئاتری پیدا کرد، او هم به نوعی تئاتر را کنار گذاشت؛ این اقدام او آگاهانه نبود، بلکه شرایط بهگونهای پیش رفت که نتوانست ادامه بدهد؛ و به شعر گرایش یافت. مطالعات فرهنگی و اسطورهای او، در کنار مطالعه شاعران بزرگ کلاسیک، او را متوجه مسئله بسیار مهم تصوف و عرفان و تأثیر آن بر فرهنگ و تاریخ ایران کرد.
او در ادامه خاطرنشان کرد: جورکش بر این باور بود که عرفان ایرانی یکی از بزرگترین موانع دست یافتن ایران به جامعه مدرن است. او سالها بر این مطلب تمرکز کرده بود. او در کتابهایی که درباره نیما و هدایت («بوطیقای شعر نو» و «زندگی، عشق و مرگ از دیدگاه صادق هدایت») نوشته این مسئله را مطرح میکند. او معتقد بود، نیما یوشیج و صادق هدایت اولین روشنفکران واقعی در عرصه هنر ایران هستند که مسئله مدرنیستم را در هنرشان مطرح کردهاند.
نوذری با بیان اینکه جورکش مسئله عینیتگرایی را در شعر نیما کشف و به آن توجه کرده بود، توضیح داد: عینیتگرایی مسئله کلیدی در آثار نیما است و جورکش از این راه به انتقاد از شاگردان نیما مخصوصاً شاملو میرسد. او معتقد است شاملو و اخوان و دیگران متوجه مسئله مهم دریافت عینیت در آثار نیما، نامهها و شعرهایش نشدهاند و منِ فردی را که محصول رابطه خودمحورانگاری و رابطه مریدی و مرادی و نگاه از بالا به جامعه است، مورد انتقاد شدید قرار میدهد و به همین دلیل و در ارتباط با شاملو برای خود دشمنتراشی میکند.
این شاعر و منتقد ادبی افزود: جورکش منِ فردی و متکلم وحده بودن شاملو را نمیپذیرد و او را در تقابل با عینیتگرایی نیما ارزیابی میکند. این نکته، نکته مهم و بحثبرانگیزی بود که تا به امروز هم قابل بحث و گفتوگو است. اینها مقدمهای بود تا بگویم: شعر جورکش از سویی زیر نفوذ تئاتر است، زیرا با اسطورههای یونانی، رومی و ایرانی به خوبی آشناست و اینها مدام در شعر او حضور مییابند، از سوی دیگر او زبان فرهیخته و مطنطنی را برای شعرش انتخاب میکند که البته سویههایی از تأثیر زبان شاملو در آن دیده میشود. این ویژگیها شعر او را به سمت نوعی پیچیدگی و روایتهای تودرتو و پیچیده میبرد که از نظر من، ارتباطش را با مخاطب دشوار میکند. از نظر منِ شعرخوان و شاعر، پیچیدگی شعر او مانع ارتباط مخاطب با شعرش میشود، به همین سبب فکر میکنم شعر جورکش بهگونهای نیست که در شعر شاعران نسلهای بعد تأثیرگذار باشد.
نوذری با تأکید بر این که نظر شخصیاش را گفته است، افزود: زمانی که جورکش شعر بلند «هوش سبز»ش را برایم خواند، پیش از اینکه انتشار یافته باشد، به او گفتم: شاپور این شعر در نهایت زیبایی و انسجام و تصاویر تودرتویی که دارد، شک دارم بتواند با مخاطب ارتباط ارگانیک برقرار کند. به نظرم مهمترین دستاورد جورکش روح روشنفکرانه، متفکر و متعهدی است که نسبت به تاریخ و فرهنگ ایران دارد.
سیروس نوذری تأکید کرد: درخشانترین بخش فعالیتهای فرهنگی و هنری جورکش را بهعنوان یک روشنفکر متعهد ایرانی میبینم و از این منظر انسان مهمی است؛ زیرا نظریات بکری دارد که پیش از آن در جایی به این گستردگی و دقت مطرح نشده و جورکش بسیار خوب توانسته آنها را توضیح دهد. در دید کلی من آنچه از میراث و تلاشهای او باقی خواهد ماند نه شعر او، بلکه مقالات و کتابهای باارزش او در زمینه فرهنگ و هنر ایران است.