داريوش ارجمند در يكي از روزهاي معمولي آخر بهار با پسر ارشدش اميريل براي انجام مصاحبه به روزنامه آمد.
تا پيش از انجام اين گفتوگو هميشه ميخواستم بدانم يك بازيگر تا چه حد به نقشهايش شبيه است، اما بعد از صحبتم با داريوش ارجمند اين سوال در ذهنم قوت يافت كه داريوش ارجمند شبيه نقشهايش است يا نقشهايش شبيه او؟! گفتوگويمان با اين پدر و پسر هنرمند بيشتر حول محور محل رشد اين دو، خانواده و اهميت آن و حاشيههاي دنياي بازيگري و حرفهشان چرخيد.
وقتي داريوش ارجمند به سوالاتم پاسخ ميداد گاهي صلابت مالك اشتر امام علي(ع)، ابهت احمد بيك كشتي آنجليكا، اقتدار ناخدا خورشيد، مرام اسي آدم برفي و تعصب و خانواده دوستي حشمت فردوس در سريال ستايش را در او ميديدم.
داريوش ارجمند كه يكي از نمايندگان نسل جديد سينماي متحول شده بعد از انقلاب است، مصداق يك هنرمند برخاسته از بطن مردم، نماينده نسلي معتقد به سنتها و رفتارش نماد مسلم تربيت خانوادههاي اصيل و سنتي ايراني است، با همان تفكرات و روشهاي تربيتي كه به گفته خودش، بچههاي بي هويت تحويل جامعه نميدهد.
گپ و گفت ما با او و پسرش از دايره محدود بازيگري فراتر رفت و همه حوزههاي جامعه شناسي و روانشناسي و هنر را دربرگرفت.
صراحت ارجمند در بيان اعتقاداتش به دور از رياكاريهاي معمول، زمينه اين جريان سيال را فراهم آورد.
او همان طور كه با اعتقاد بازي ميكند با ايمان حرف ميزند و اعتقادش را در تكتك جملههايش مي شود ديد.
گفتوگوي زير حاصل پرسش و پاسخ و برخورد فكري دو نسل است با دو طرز فكر مختلف؛ اگرچه بعضي حرفها به مذاق ارجمند بزرگ خوش نميآمد...
داريوش ارجمند با ايفاي نقشهاي درخشان خود در فيلمهايي مانند ناخدا خورشيد، پرده آخر، اعتراض و... نام خود را در زمره بازيگران با تجربه تلويزيون و سينما قرار داده است. خيلي از مخاطبان ما تمايل دارند بدانند اين بازيگر با اين سوابق درخشان، در چه خانوادهاي رشد كرده و علت اصلي گرايشش به اين حرفه چه بوده است؟
روح هر كسي ساخته و پرداخته محيط و فرهنگي است كه در آن رشد ميكند. در اين مسير خانواده به عنوان اولين محيطي كه فرد در آن رشد ميكند، نقش مهمي ايفا ميكند. بعضا شاهد صدماتي كه خانوادهها به جوانان ميزنند هستيم. در آموزشگاهي كه تدريس ميكنم بارها شاهد نمونههايي از بدخلقيها و مخالفتهاي خانوادهها در انتخاب مسير توسط فرزندانشان هستم. بسياري از جوانان وقتي از علايق خود به هنر حرف ميزنند با مخالفت شديد والدين مواجه ميشوند. البته اين موضوع در كشورهايي مثل انگليس، فرانسه و... هم وجود دارد. بيشتر پدر و مادرها تمايل دارند فرزندانشان سراغ هنرهايي بروند كه بتوانند بر آنها نظارت داشته باشند. مثلا نقاشي، خطاطي و... اما هنر بازيگري اساسا شرافتش را از گروهي بودنش ميگيرد. به اعتقاد من اگر خانوادهاي توانايي كشف استعدادهاي فرزندانش را نداشته باشد به او ظلم كرده است. اما خوشبختانه من از وجود مادري بهرهمند بودم كه خودش هنرمند بود. او نوازنده تار بود و در سه سالگي مرا روي پاهايش ميخواباند و مرا تكان ميداد تا خوابم ببرد و همزمان دستانش روي سيمهاي تار به صورت عمودي حركت ميكرد و من آرام با آواي موسيقي به خواب ميرفتم. پدرم هم با اينكه نظامي بود اما بي نهايت زيبا شعر ميسرود. روي ميز كنار تختخواب او، هميشه پنج كتاب جا خوش كرده بود؛ كتاب مولانا، سعدي، نهجالبلاغه، قرآن و حافظ. فضاي هنري و ادبي در خانواده ما موج ميزد. به همين دليل هم برادرم هنرمند است و خواهرم يك نقاش بااستعداد. البته پدرم بسيار علاقه داشت من رشته او را ادامه دهم و اصلا با بازيگر شدنم موافق نبود. من به خاطر اينكه حرف او را زمين نيندازم به مدرسه نظامي رفتم، اما از آنجا كه ذات من بيشتر به طرف مادرم كشش داشت، نتوانستم آنجا زياد دوام بياورم و پس ازمدتي به دنبال حرفه مورد علاقهام رفتم.
در طول تحصيل در مقاطع مختلف از دبيرستان گرفته تا دانشگاه، چه افرادي در گرايش شما به سمت بازيگري تاثيرگذار بودند؟
من درخانواده اولين كسي بودم كه به حرفه بازيگري رو آوردم. بايد اعتراف كنم بعد از مادرم، افراد ديگري هم بشدت مرا تحت تاثير قرار دادند كه اولين آنها در دبيرستان، دبير ادبياتم آقاي اقبال بود. او هميشه مرا تشويق ميكرد به دنبال علايقم بروم. در دوران دانشگاه هم دكتر شريعتي بشدت مرا تحت تاثير قرار داد. من در آن سالها افتخار شاگردي ايشان را در دانشكده ادبيات مشهد داشتم. آشنايي من با دكتر برميگردد به زمينلرزه گناباد. درست بعد از اين زمينلرزه در جنوب خراسان با دكتر شريعتي كه يكي از ستادهاي زلزله را اداره ميكرد، آشنا شدم. ما هم براي كمك به اين ستاد پيوستيم. چون سالها قبل نمايشي به نام «داش آكل» را اجرا كرده بوديم، دكتر از ما خواست دوباره آن را اجرا كنيم و هزينه فروش آن را به زلزلهزدگان بدهيم و ما هم به گفته او عمل كرديم. بعد از آن وارد دانشكده ادبيات شدم و در رشته تاريخ، شاگرد دكتر بودم. اين پيچ تند تقدير بود كه دكتر شريعتي را سر راه من قرار داد و از آن به بعد تمام وجودم را تحت تاثير قرار داد. نه تنها فكر و روش نگاه كردن به جهان پيرامون بلكه روش جستجو در ايمان، روش پيدا كردن باور و... به وسيله اين مرد در من پيدا شد.
نمايش اباذر را هم در همين سالها و در اين دانشكده اجرا كرديد. درست است؟
بله. اولين نمايش مذهبي ايران را ما در دانشكده ادبيات روي صحنه برديم. اين نمايش مربوط به يكي از صحابي پيامبر به نام اباذر بود و نقطه شروع نمايشهاي مذهبي بود كه در آن به شخصيتهاي بزرگ تاريخ اسلام ميپرداخت. ما در طلاييترين دوران دانشكده ادبيات مشهد تحصيل كرديم و از آن دانشكده خاطرات زيادي دارم. دكتر جلال متين، دكتر مجيد فياض، دكتر مظفر پايا و... از بهترينها بودند. در همين دانشكده بود كه سال 46 و در اولين جشنوارهاي تئاتر بين دانشگاههاي ايران اول شديم. آن موقع به عنوان جايزه برنده شدن يك شير طلا به وزن 2 كيلوگرم به من دادند. من هم آن را به رئيس دانشگاه تقديم كردم. بعد وقتي از تحصيل در فرانسه به ايران برگشتم سراغش را گرفتم اما شير در باديه بود و خورده شده بود.
نگاه شما به مقوله هنر چگونه است؟ آيا آن را به مثابه يك امر متعالي ميدانيد يا آن را صرفا ابزاري براي سرگرمي و درآمدزايي ميبينيد؟
من به هنر به عنوان يك مقوله جدي فرهنگي نگاه ميكنم و اعتقاد دارم كار هنري را بايد توام با فلسفه هنري انجام دهيم. من به تجربه فهميدم راز هنر جاودانگي و بيمرگي است و به وسيله هنر ميتوانيم جاودان باشيم. ابوالحسن ورزي ميگويد: «غير از هنر كه تاج سر آفرينش است/ دوران هيچ منزلتي پايدار نيست» و براساس اين ميتوانيم بگوييم هيچ هنرمندي را نميتوانيم مرده تصور كنيم. كمالالمك زنده است، بنان نمرده است و هر بار با صدايش در جان ما زنده ميشود. اين نگاه در جامعه هنري امروز غايب است. اين نگاه را تنها ميتوانيم در وجود افرادي مثل جمشيد مشايخي يا محمدرضا شجريان پيدا كنيم. اينها كساني هستند كه راز گشايي كردهاند. يعني راز هنر را فهميدهاند كه تنها راه براي جاودانه شدن در درياي هنر، عشق و ايمان است. هنرمند شايد از نظر ماديات عقب باشد، ولي در معنويات لبريز است و سرشار و من نيز همين مسير را به تاسي از بزرگان در پيش گرفتهام. نزديك به 40 سال است كه كار هنري ميكنم و بر هيچ كس منت ندارم. طلبكار كسي هم نيستم و اتفاقا به اجارهنشيني هم افتخار ميكنم.
آقاي ارجمند! به نظر ميرسد خانواده براي شما در درجه اول اهميت قرار دارد. حال با توجه به اين موضوع مايلم از پسر بزرگتان اين سوال را بپرسم كه به نظر او خانواده چه اهميتي در جهتگيريهاي بعدي هنرمندان دارد؟
اميريل ارجمند: من در اين زمينه كاملا با نظر پدرم موافقم. به نظر من پدر و مادر بايد بدانند براي چه هدفي بچهدار ميشوند و نسبت به فرزندان خود احساس مسئوليت كنند. اگر اين آگاهي وجود داشته باشد بچهها نيز خوشبخت و با آرامش زندگي ميكنند. در خانواده ما نيز همين نگرش وجود دارد. ازطرف ديگر بچهها هم بايد به وظايف و مسئوليتهاي خود در قبال خانواده عمل كنند. بايد بپذيرند هر مكان و نهادي يك رهبر و ناظم دارد. در نهاد خانواده هم ناظم همان پدر است و بايد به حرفها و نظراتش احترام بگذاريم.
يعني در خانواده شما پدرتان حرف آخر را ميزند؟
اميريل ارجمند: از دوران كودكي وظايف در خانواده ما تقسيم شده بود و پدر و مادر من در كنار هم هر كدام مسئوليت خودشان را بخوبي به انجام ميرساندند. بنابراين نميتوانم بگويم حرف آخر را پدرم ميزند. تصميمگيري در خانواده ما جمعي و با مشورت صورت ميگيرد.
از كودكي خود گفتيد. آيا در آن زمان هر زمان كه اراده ميكرديد پدرتان در كنارتان حضور داشت؟
داريوش ارجمند: من از وجود مادري بهرهمند بودم كه خودش هنرمند بود. او نوازنده تار بود و در 3 سالگي مرا روي پاهايش ميخواباند و مرا تكان ميداد تا خوابم ببرد و همزمان دستانش روي سيمهاي تار به صورت عمودي حركت ميكرد و من آرام با آواي موسيقي به خواب ميرفتم
اميريل ارجمند: نه كاملا. به خاطر شرايط شغلي هميشه در كنارمان نبود، اما ما هيچ وقت كمبودي از اين بابت حس نميكرديم. چرا كه خوب توجيه شده بوديم. او با ما حرف ميزد و ما شرايط كارياش را درك كرده بوديم. درخانه ما انرژي مثبت حرف اول را ميزند! در فيزيك كوانتوم ميتواند موج انرژي مثبت به وجود آورد. اين موج اگر در خانوادهاي وجود داشته باشد، ديگر نيازي به حرف زدن براي توجيه كمكاريها نيست و همه اعضاي يك خانواده همديگر را درك ميكنند. ما در خانواده به هم انرژي مثبت ميدهيم. همديگر را تقويت ميكنيم و همين نكته باعث شده به درك متقابل برسيم.
تا به حال رابطه پدر و پسريتان دچار بحران شده است؟
اميريل ارجمند: متاسفانه گاهي اوقات غرور جواني به سراغ آدم ميآيد و اين خيلي خطرناك است. در همين نقطه است كه يك جوان به اوج ميرسد يا به قهقرا ميافتد و درست در همين نقطه است كه پدر و مادرها ميتوانند با كمك خود و حمايت، جوانشان را از يك بحران نجات دهند.
شما تقريبا با پدرتان نزديك به دو دهه اختلاف سني داريد؟ اين موضوع باعث نشده است شكاف نسلي بين شما و پدرتان رخ دهد و همديگر را در مواردي درك نكنيد؟
اميريل ارجمند: (ميخندد)من با پدرم 10 سال اختلاف سني دارم و با مادر 5 سال.
10 سال؟!
داريوش ارجمند: منظورش اين است كه شكاف نسلي بين ما معنايي ندارد. بيشتر رابطه دوستانه بين ما حكمفرماست تا رابطه پدري و پسري.
اميريل ارجمند:ميخواهم به نكتهاي اشاره كنم. ميزان درك متقابل من و پدرم به قدري است كه من حتي دلايل تنبيههاي پدرم را نيز درك كردهام. بگذاريد برايتان يكي از خاطرههايم را بگويم. سال 68 بود كه براي مراسم ختم تا دير وقت در مسجد بودم به همين دليل ديرتر از معمول به خانه رسيدم. من آن روز با يك سيلي تنبيه شدم. سيلي آن روز پدرم خيلي به من كمك كرد و ياد گرفتم حتي براي رفتن به مراسم ختم هم نبايد دير به خانه بيايم. من اين نوع تربيت را قبول دارم، چرا كه هر چه كمتر اشتباه كنيم، قدرتمندتر حرف ميزنيم و هر چه قدرتمندتر حرف بزنيم بهتر ميتوانيم حقمان را بگيريم.
اين طور كه معلوم است ميخواهيد بگوييد رابطه شما از مرحله درك هم فراتر رفته و به مرحله تاييد رسيده است. آيا فكر نميكنيد شباهت بيش از حد پدر و پسر كمي غيرقابل درك است؟ چرا كه به هر حال بين هر نسل با نسل قبل از خود تفاوتهايي وجود دارد و اين تفاوتها هم در فرهنگ ما امري مسلم و پذيرفته شده است...
داريوش ارجمند: نه شباهت نيست. ما اعتقادات مشترك داريم. ما با هم راجع به دنيا و مفاهيم درونياش حرف ميزنيم و بحث ميكنيم تا به يك نتيجه منطقي برسيم. اين شباهت يعني درك متقابل و به نظر من اين هنر يك پدر است كه به فرزند خود درست فكر كردن را بياموزد. خانواده نقش زيادي در تربيت فرزند دارد. همان چيزي كه امروز در مسائل تربيتي نسل جديد يك حلقه مفقوده است. در كشور ما به ريشه خانواده تيشه بدي خورده است. ديگر اين روزها وقتي ناظم به دانشآموزي ميگويد به پدرت بگو فردا به مدرسه بيايد، او دلش نميلرزد و خودش را اصلاح نميكند، چرا كه از كسي حساب نميبرد. در حال حاضر پدرها كمتر براي بچهها وقت ميگذارند.
اما تربيت امروز به نحوي است كه فرزندسالاري در آن حرف اول را ميزند و اتفاقا پدرها و مادرهاي امروزي خودشان را بيشتر در مقابل فرزندانشان مسئول ميدادند...
داريوش ارجمند: نه اين طور نيست. در حال حاضر خانوادههاي امروزي با عنوان روانشناسي مدرن از تربيت كودكان خود عاجز مانده اند. اينكه در مملكتي دو پسر هفده ساله در خيابان شاهرگ يك پهلوان جهاني را بزنند! هيچ گاه درگذشته اتفاق نميافتاد. خانواده در تربيت فرزندان نقش مهمي دارد. بچه من وقتي مثل من ميشود كه هويت مرا ميگيرد. اين بزرگترين مسئوليت پدر و مادر است كه هويت خودشان را به فرزندانشان انتقال دهند براي اينكه انسان موجودي مدرج و اكتسابي است.
البته حتما منظورتان انتقال ارزشهاي اخلاقي متعالي است نه هر هويتي؟ پس با اين حساب، تكليف استقلال فكري فرزندان چه ميشود؟
داريوش ارجمند: مسلم است در اين چرخه تربيتي بايد ابتدا خانواده خود ساخته و پايبند به اصول اخلاقي باشد تا بتواند ارزشها را انتقال دهد ولي من با استقلال فكري بچهها به مفهوم امروزياش موافق نيستم. اگرچه در زندگي هيچ كس را در هيچ زمينهاي مجاز نميدانم كه به ديگران بگويد چه كار بكنند و چه كار نكنند و اعتقاد به عمل آدمها دارم. چرا كه آنچه مهم است رفتار و عمل انسانهاست كه نحوه چگونه زيستن را به فرزندان ميآموزد. اينكه فرزند شما اتاق مستقلي داشته باشد، با يك دستگاه كامپيوتر و به اينترنت هم دسترسي داشته باشد و خانواده هم بر اعمال فرزندانشان نظارت نداشته باشند، استقلال نيست بلكه يك نوع اهمال و ولنگاري است و حاصلش ميشود بحران هويت نسل جديد.
اما شايد فرزندي بعد از بالغ شدن آن نوع زندگي و هويتبخشي را نپذيرد...
داريوش ارجمند: نميتواند نپذيرد! او تا يك سني تنها از پدر و مادر خود الگوبرداري ميكند. فرزند من در خانه من بزرگ ميشود و زندگي ميكند و از يك سني به بعد مثل كارمند من است. براي اينكه خرجش ر ا ميدهم بايد به حرف من احترام بگذارد. به نظر من هر فرزندي تا بتواند به يك استقلال فكري و جهانبيني مشخص در زندگي برسد بايد زير چتر حمايت خانواده باشد. شما كودكي را تصور كنيد كه تازه به مهدكودك رفته است در اينجاست كه او براي نخستين بار با اجتماعي متفاوت با جهان زندگي خانوادگياش روبهرو ميشود. كمكم كه همين بچه به مقاطع بعدي اجتماع قدم ميگذارد تازه گروه دوستي تشكيل ميدهد و تلاش ميكند قدمهايي را به سمت استقلال از محيط خانواده بردارد. در طول تمام اين مراحل هم باز اين خانواده است كه بايد در همه حال در كنار فرزندان خود بوده و اجازه كجرويها را از آنها سلب كند، زيرا در غير اين صورت مشخص نيست فرزندان چه مسيري را طي خواهند كرد. ميخواهم بگويم ما پدر و مادرها نميتوانيم به بهانه استقلال فرزندانمان آنها را به حال خود رها كرده و انتظار هم داشته باشيم كه آنها سير طبيعي رشد و اجتماعي شدن را طي كنند. ما بايد در همه حال كنار آنها باشيم و تا زماني كه مطمئن نشدهايم فرزندانمان خود به تنهايي ميتوانند اختيار زندگيشان را به دست گيرند، آنها را به حال خود رها نكنيم. من هم با همين رويكرد تلاش كردهام فرزندانم را هم از نظر مادي و هم از نظر معنوي همواره تامين نمايم و به خودم حق ميدهم تا زماني كه كمك حال فرزندم در زندگي هستم، او هم به همين نسبت به عقايد و باورهاي من احترام گذاشته و قدر زندگي را كه برايش ساختهام بداند.
يعني حمايت مالي تا اين اندازه اهميت دارد كه به ما اجازه ميدهد خود را مالك بچههايمان بدانيم؟
داريوش ارجمند: منظور من اين نيست كه بايد در خانه زندان درست كنيم، بلكه وظيفه ما اين است كه به فرزندانمان راه تشخيص خوب از بد و حق از باطل را بياموزيم. انسان نيازمند راهنماست. اين جوانگرايي كه شما ميگوييد نوعي آنارشيست است.
من ميخوام بگويم اصول از دستمان در رفته است و نبايد بگذاريم اين اتفاق بيفتد زيرا اگر چنين اتفاقي بيفتد، ديگر سنگ روي سنگ بند نميشود و تمام اصول تربيتي و راهنمايي در زندگي زير سوال ميرود. بلاخره زندگي تابع يك نظمي است كه نميتوان به بهانههاي مختلف از آن نظم سرپيچي كرد.
اما اگر اين راهنماييها نتيجه عكس بدهد چه؟ چه تضميني وجود دارد كه تبعيت از اصول كلاسيك تربيت در جهان امروز كه همه چيز آن با جهان ديروز متفاوت است نتيجه مورد نظر شما را بدهد؟
داريوش ارجمند: نه اين اتفاق نميافتد. زيرا تجربه تربيت نسل من و نسلهاي پيش از من تا به امروز به روي كار آمدن فرهيختگاني منجر شده است كه حافظها و نيماها و فرشچيانها تنها نمونهاي از آنهايند. اين يك قاعده است و نه يك استثنا. زيرا اگر اين شيوه غلط بود ما امروز شاهد ظهور و بروز بزرگاني از اين دست نبوديم. در واقع ميخواهم بگويم اين راهنماييها و تربيتي كه من به آن اشاره كردم، نميتواند نتيجه عكس داشته باشد. از همين رو هم هست كه فكر ميكنم بچه تا وقتي مصرفكننده است بايد به والدينش احترام بگذارد.
اينكه ميگوييد فرزندسالاري، دقيقا چه مولفههايي در ذهنتان است؟ يعني فكر ميكنيد در روزگار ما اختيار كودكان كاملا از دست والدينشان خارج شده است؟ فكر نميكنيد بخشي از مشكل به جهاني برگردد كه ديگر در آن نه خانواده بلكه رسانههاي گوناگون هستند كه حرف اول را ميزنند؟
داريوش ارجمند: فرزندسالاري به باور من يعني اختيار بيش از حد به آنها دادن و آنها را به حال خود رها كردن. شايد در نگاه اول تصور شود اين اقدام به استقلال كودكان ياري ميرساند اما واقعيت اينجاست كه رها كردن فرزندانمان در دنياي پرتلاطم امروز واقعا هولناك و غيرقابل قبول است. درباره بحثي كه در مورد جهان رسانهاي كرديد هم بايد بگويم موضوع بحث همين آزادي بيش از حد در استفاده از رسانههاي گوناگون است! شما تبليغات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي و مركز رسانههاي ديجيتال را حتما ديدهايد. اين تبليغات واقعا بجا و كاملا حساب شده و فكر شده طراحي شدهاند. من متاسفم براي جامعهاي كه گرفتار مسالهاي شده است كه وزارت ارشادش بايد به خاطر استقلال زياده از حد دادن به فرزندانشان با زبان تبليغات به پدر و مادرها هشدار دهد.
اگر موافق باشيد كمي از زندگي شخصيتان فاصله بگيريم و به زندگي حرفهايتان بپردازيم. براي ورود به بحث هم مايلم به برنامه طلوع ماه بپردازيم. در همان زمان هم بودند افرادي كه انتقاداتي راجع به نحوه اجرا و مديريت شما در آن برنامه مطرح ميكردند. در اين باره چه نظري داريد؟
داريوش ارجمند: ببينيد من در حال نگارش كتابي به نام «آن سوي تاريك ماه» هستم كه در رابطه با جريان به وجود آمدن برنامه طلوع ماه است. كارهايي كه در آن انجام داديم و ستمي كه به اين برنامه رفت. احمدرضا معتمدي كه در فيلم هبوط براي او بازي كرده بودم، طراح برنامه بود و از من خواست اين برنامه را من اجرا كنم.
اميريل ارجمند: در جايي كه با پدرم كار ميكنم كمتر توانايي ابراز وجود دارم. يك جورهايي زير نام او محو ميشوم. البته اين به آن معنا نيست كه چيزي براي عرضه نداشته باشم. فقط براي ابراز وجود كارم از ديگران سختتر است
در برنامه طلوع ماه من راجع به همه چيز حرف ميزدم. چرا كه به واسطه علاقه و شغلم خيلي چيزها ميدانم و راجع به چيزهايي كه ميدانم حرف ميزنم و خودم را صاحبنظر ميدانم. من براي اجراي اين برنامه وقت زيادي ميگذاشتم. به طور مثال براي گفتوگو با دكتر داوري تمام تهران را گشتم و كتاب فلسفه غرب را پيدا كردم و در يك هفته چهار بار آن كتاب را خواندم. ده سال با كمترين بودجه اين برنامه را اجرا كرديم. مصاحبه من با برخي از استاداني كه در اين برنامه حضور پيدا كردند، اولين و آخرين گفتوگوي آنان بود. من همه اينها را مديون هنر خودم هستم. اگر من نميتوانستم نقش ناخدا خورشيد و مالك اشتر را بخوبي بازي كنم در برنامه طلوع ماه هم نميتوانستم به فرهنگ مردم خودم خدمت كنم.
خيلي از مردم شما را با نقش مالك اشتر در سريال امام علي(ع) به ياد ميآورند. خودتان وقتي آن سريال را مرور ميكنيد چه حسي به آن داريد؟
تنها ميتوانم بگويم اگر نقشهايم حكم بچههاي مرا داشته باشند، مالك اشتر پدر من است.
اگر نقش عمروعاص هم به شما پيشنهاد ميشد آن را ميپذيرفتيد؟
نميتوانم به اين سوال پاسخ دهم چرا كه نقش مالك اشتر به درونم نفوذ كرده است و نميتوانم تصور بازي در نقش ديگري را در آن سريال بكنم. همان طور كه مرحوم فتحي را در نقش عمروعاص آنقدر مناسب ميدانم كه هيچ كس به غير از خود ايشان نميتوانست آن را بازي كند.
تا به حال شده بازيگري حسرت بازي در نقش مالك اشتر را بخورد؟
بله. شايد اين موضوع را به خودم نگفتهاند، اما هم در آن زمان و هم روزهاي ديگر ازسوي كساني به گوشم ميرسيد كه خيليها حسرت بازي اين نقش را ميخوردند.
آقاي ارجمند ماندگارترين ديالوگ شما از نظر خودتان كدام بود؟
همه ديالوگها در ذهنم هستند و اگر يكي را بهعنوان ماندگارترين آنها انتخاب كنم، در حق ساير ديالوگها و نقشهايم بيانصافي كردهام.
برخي معتقدند تكرار بعضي نقشهاي شما به ايجاد كليشه در بازيهايتان منجر شده است. آيا اين انتقاد را ميپذيريد؟
چند اثري كه در سريالهاي تاريخي بازي كردهام به علت محبوب بودن در بين مردم آنها را به اين اشتباه انداخته كه همه نقشهاي من تاريخي است. مگر همه لاتها يك جورند و همه مردان ميادين ترهبار يك جور رفتار ميكنند؟ مشخص است كه مرام «اسي» در آدم برفي با مرام فردوس حشمت در سريال ستايش فرق داشت.
اما منتقدان ميگويند از آنجا كه بازيهاي داريوش ارجمند عمدتا يكدست و شبيه به هم است، برخي كارگردانها با توجه به اين موضوع، براي داريوش ارجمندي كه ميدانند چگونه بازي ميكند، حتي نقش هم مينويسند؛يعني از روي بازي و شخصيت شماست كه بعضي نقشها نوشته ميشود.
اين باعث افتخار من است. خيلي از كارگردانان جهاني هم براي بازيگران مطرح جهان نقش مينويسند و طبق آن فيلم ميسازند.
اينكه بينندهاي با ديدن نام شما حدس بزند كه قرار است شخصيت چه نقشي را بازي كنيد، چطور؟
ببينيد آدم برفي هيچ شباهتي با ناخدا خورشيد نداشت. هر كدام از نقشهاي من يك طرف طيف بازيگري مرا گرفتهاند. تصور كنيد نقش حشمت فردوس را با استاد خضايي در «به سوي افتخار»... اينها چيزي نيست كه مشخص نباشد. من اتفاقا از اين بابت خوشحالم كه نقشهايم فوقالعاده متفاوت و به دور از هم هستند؛ مثلا نقشم در آدم برفي با مسافرري فاصله بعيدي با هم دارند و همين باعث جذابيت كار ميشود. براي من همين كه مردم به من ابراز علاقه ميكنند و از نقشهايم راضي هستند كافي است. همين كه بعد از ايفاي نقش ناخدا خورشيد فردي گفته بود من مطمئنم اين مرد يك دست ندارد و اتفاقا اهوازي است.
پدر و پسر رابطهشان با فضاي مجازي به چه صورت است؟
داريوش ارجمند: اصلا خوب نيست. من از هيچ چيز مجازي استقبال نميكنم.
اميريل ارجمند: من قبول دارم كه دهكده جهاني تنها از طريق همين فضاي مجازي و تكنولوژي صورت ميگيرد اما استفاده زياد از اين فضا آدم را خسته و دلزده ميكند و بايد بتوانيم درست از آن استفاده كنيم.
در حال حاضر مشغول چه كاري هستيد؟
داريوش ارجمند: در حال ايفاي نقش در سريال «راز پنهان» به كارگرداني فلورا سام هستم. در اين سريال نقش يك درجهدار بازنشسته ارتش به نام ابراهيم احصايي را بازي ميكنم كه در اطراف تهران مشغول كشاورزي است. همچنين براي بازي در نقش آيتالله بروجردي در سريال «معماي شاه» تست گريم دادهام.
آقاي اميريل ارجمند شما كمي از فعاليتهاي هنريتان بگوييد و اينكه الان مشغول چه كاري هستيد؟
من از كودكي علاقه زيادي به موسيقي داشتم و علاقهمند فعاليت در اين حرفه بودم ولي خواه ناخواه با توجه به كارهايي كه پدر در عرصه نمايش داشتند من هم به هنر علاقه پيدا كردم. سرانجام از سال 1378 رسما با نمايش «دندون طلا» وارد اين حوزه شدم و اولين فعاليت تصويري من هم «مسافرري» بود كه اتفاقا در آن با پدر همبازي بودم. توامان در تئاتر حضور داشتم و بعدها در چندين تلهتئاتر نيز حضور يافتم. ضمن اين كه در اين رشته تحصيل كردم و بعد از اين كه فارغالتحصيل رشته مكانيك از ژنو شدم، ليسانس نمايش گرفتم و با اين كه شاگرد اول كارشناسي ارشد بودم ولي ديگر ادامه ندادم. در حال ضبط آلبوم آخرم به نام «هميشه عاشقي» هستم. اين آلبوم دربردارنده موسيقي تيتراژ فيلمهايي چون «جرم» و «بدون اجازه» و چند قطعه ديگر است. همچنين براي بازي براي سريال «معماي شاه» انتخاب شدهام.
نقش پدر در تمايل شما به سمت هنر چقدر است؟
اميريل ارجمند: ابتدا پدرم دوست نداشت دنبال حرفه هنري بروم.
داريوش ارجمند: بايد ميتوانست از راهي پول دربياورد. او بايد ابتدا درس خوانده دانشگاه ميبود.
اميريل ارجمند: براي همين هم بدون اينكه به آنها بگويم در رشته مهندسي ثبتنام كردم و با رتبه خوبي در دانشگاه كرمان پذيرفته شدم. براي مقطع كارشناسي ارشد هم تنها با يك مداد در جلسه كنكور حاضر شدم و ثابت كردم ميتوانم درس بخوانم و خيلي هم موفق باشم. اما علاقه اصلي من موسيقي و بازيگري است.
شما در برخي سريالها مثل «ناز و نياز» «مسافر ري» و... با پدر همبازي بودهايد. از اين موضوع چه تجربهاي داريد؟
اميريل ارجمند: ترجيح ميدادم اگر امكانش بود با پدرم بازي نكنم.
چرا ؟ با پدر بودن براي آدم امنيت ميآورد، يك جور حس پشتگرمي است ، اين طور نيست؟
اميريل ارجمند: بيشتر از آن براي من اضطراب و نگراني ميآورد. اينكه در معرض داوري دو نفر يكي كارگردان و ديگري پدرم باشم كمي سخت است.
براي آخرين سوال ميخواهم بپرسم معمولا وقتي پدر، هنرمندي بزرگ باشد فرزندان زير سايهاش گم ميشوند. آيا براي شما هم همين تجربه وجود داشته است؟
اميريل ارجمند: خب تقريبا همين طور است. يعني ما در جايي كه با پدرمان هستيم كمتر توانايي ابراز وجود داريم. يك جورهايي زير نام او محو ميشويم. البته اين به آن معنا نيست كه چيزي براي عرضه نداشته باشيم. فقط براي ابراز وجود كارمان از ديگران سختتر است و بايد بيشتر خودمان را ثابت كنيم كه در نهايت بيشتر به بالندگي ما كمك ميكند.
مهراوه فردوسي -