مطالعه ی تاریخ زندگانی آنان و سیری در احوالات و آثار آنها ، نمایی هر چند کوتاه و گذرا ، اما عمیق و قابل تامل به ما هدیه می کند .
در دل هر یک از کلمات آنان ، گنجینه ای از رازها و معانی نهفته است و در پیاپی سطور پربار آنان ، رازهایی برای نویسندگان.قصد ما همگام شدن و سفر به زمانه و زندگی آنان است تا با ذهن و زبان آنان بیش از پیش آشنا شویم و از این همصحبتی ها خوشه ای چند پی توشه ی نویسندگی خود برداریم .
در این برهه از زمان، دفتر زندگانی ” مسعود سعد سلمان ” ، نویسنده و شاعر پارسی را ورق میزنیم به امید آنکه برگی چند به یادگار نصیب دوستداران خود کند .
مسعود سعد سلمان، در سال ۴۳۸ هجری به دنیا آمد. پدر وی فردی ثروتمند بود که به عنوان سفیر از سوی غزنویان به هند سفر کرده بود . با اینکه پیشینیان مسعود اصالتا برای همدان بوده اند اما تذکره نویسنان دربارهٔ زادگتهش روایات متفاوتی یاد کرده اند .
بنا به گفته محمد عوفی وی در همدان چشم به جهان گشوده ولی دولتشاه سمرقندی محل تولدش را جرجان گفته است .
واله داغستانی می گوید که اصلش به همدان برمی گردد اما مدت مدیدی در شهر لاهور می زیسته است؛ غلامعلی آزاده وی را در اصل از شهر لاهور میپندارد و بدیعالزمان فروزانفر در سخن و سخنوران محل تولد وی را لاهور ذکر کرده است .
زندگی مسعود سعد سلمان با پادشاهی شش حاکم غزنوی فرخزاد غزنوی، ابراهیم غزنوی، مسعود بن ابراهیم، شیرزاد غزنوی، ارسلانشاه غزنوی و بهرامشاه همدوره گشته است. زندگی مسعود سعد در دوره حاکم فرخزاد و زندگی ادبی و خدمت شاهی او از دوره سلطان ابراهیم آغاز گشت .
در سال ۴۳۸ ه.ق زمانی که سلطان مسعود غزنوی، فرزند خود به نام «مجدود» را به فرمانروایی هند عازم میکند ، پدر سعد سلمان ملازم وی می گردد .
مسعود سعد به مدت شصت سال به عنوان یکی از کارگزاران دیوان غزنوی به خدمت می پرداخت و شغل او کتابدار دربار بودهاست قسمتی از زندگی هشتاد ساله مسعود به علت همدستی با مسعود بن ابراهیم در توطئه علیه پدرش ،ابراهیم غزنوی، در زندانهای دهک، نای، سو و مرنجاب گذشت .
مرتبه نخست در سال ۴۷۷ ه.ق به زندان افتاد و پس از گذشت ۱۱ سال در سال ۴۸۸ هجری قمری بوسیله حاکم «چَلَنِدر» آزاد شده و به شهر لاهور برگشت. پس از ۲ سال و در پی تغییرات سیاسی، مرتبه دیگر به مدت ۸ سال به زندان انداخته شد. سالهای انتهایی عمر وی با سرودن برترین شعرهایش در زندان نای سپری گشت. او خاطرات و دردهای خود از زندانی شدن را در قالب شعر و زنداننامه سروده است .
قصیدههایش به سیاق خراسانی اکثرا در ستایش پادشاهان غزنوی سروده شده اند، بیانی بی تکلف و روان داشته و چنان به نظر می رسد که با فلسفه و ریاضیات نیز آشنایی داشته است. در اشعارش بعضی لغات هندی نیز به چشم میخورد. سنایی شاعر بزرگ و نامی او را در شعر «پیشوای کیهان» و رشیدی «تاج شاعران» لقب داده اند .
بدیعالزمان فروزانفر مثنویات او را ته چندان عالی خوانده و گفته «اگر نمیساخت بهتر بود».اشعار وی در زندان حاکی از رنج زندان و اظهار ندامت و شکوه از قضا و قدر بد هستند. نمونه هایی از اشعارش در ذیل آمده است .
هفت سالم بسود سو و دهک
پس از آنم سه سال قلعه نای
***
آن گوهر حسامم در دست روزگار
کاخر برونم آرد یک روز در وغا
در صد مصاف معرکه گر کند گشتهام
روزی به یک صقال بجا آید آن مضا
***
تاری از موی من سفید نبود
چون به زندان مرا فلک بنشاند
ماندم اندر بلا و غم چندان
که یکی موی من سیاه نماند
***
سالها بودهام چنانکه بود
بچه شیرخوار بیمادر
***
تا نیابی مراد خویش بکوش
تا نسازد زمانه با تو بساز
***
با همت باز باش و با کبر پلنگ
زیبا به گه شکار و پیروز به جنگ
کم کن بر عندلیب و طاووس درنگ
کانجا همه آواز است، اینجا همه رنگ
***
تیغ و تیر است بر دل و جگرم
غم و تیمار دختر و پسرم
هم بدینسان گداز دم شب و روز
غم و تیمار مادر و پدرم
نه خبر میرسد مرا ز ایشان
نه بدیشان همی رسد خبرم
کمر کوه تا نشست من است
بر میان دو دست شد کمرم
یا ز دیده ستاره میبارم
یا به دیده ستاره میشمرم
ای جهان سختی تو چند کشم؟
وی فلک عشوه تو چند خرم؟
***
در آرزوی بوی گل نوروزم
در حسرت آن نگار جان افروزم
از شمع سه گونه کار میآموزم
میگریم و میگدازم و میسوزم
***
چون بدیدم به دیده تحقیق
که جهان منزل فناست کنون
راد مردان نیک محضر را
روی در برقع حیاست کنون
آسمان چون حریف نامنصف
بر سر عشوه و دغاست کنون
دل فگار است همچو دانه از آنکه
زیر این سبز آسیاست کنون
طبع بیمار من ز بستر آز
شکر یزدان درست خاست کنون
در عقاقیر خانه توبه
نوشداروی صدق خواست کنون
آن زبانی که مدح شاهان گفت
مادح حضرت خداست کنون
لهجه پرنوای خوش نعمت
بلبل باغ مصطفاست کنون
مدتی خدمت شهان کردم
نوبت خدمت خداست کنون
***
برشکال (موسم باران) لاهور:
برشکال، ای بهار هندوستان
ای نجات از بلای تابستان
دادی از تیر مه بشارتها
باز رستیم از حرارتها
بادهای تو میغها دارند
میغهای تو تیغها دارند
رعدهای تو کوسها کوبند
چرخ گوید همین که بگشو بند
طبع و حال هوا دگر کردی
دشتها را همه شمر کردی
سبزهها را طراوتی دادی
عمرها را حلاوتی دادی
راغ را گل زمردین کردی
باغ را شاخ بسدین کردی
تو بدین حملهای که افکندی
بیخ خشکی ز خاک برکندی
تیر بگذشت ناگهان بر ما
منهدم گشت لشکر گرما
حبذا ابرهای پرنم تو
خرما سبزههای خرم تو
***
از جمله اشعار وی در زندان:
از کردهٔ خویشتن پشیمانم
جز توبه ره دگر نمیدانم
تا زادهام ای شگفت محبوسم
تا مرگ مگر که وقف زندانم
چون پیرهن عمل بپوشیدم
بگرفت قضای بد گریبانم
بر مغز من ای سپهر هر ساعت
چندین چه زنی تو؟ من نه سندانم
اندر زندان چو خویشتن بینم
تنها گویی که در بیابانم
گوری است سیاه رنگ دهلیزم
خوکی است کریه روی دژبانم
بیجرم نگر که چون درافتادم
دانی که کنون چگونه حیرانم
مسعود سعد سلمان در سال ۵۱۸ هجری قمری چشم از دنیا بربست .
مسعود سعد سلمان یکی از شاعران برجسته ی ایران زمین بوده است ، اما به این دلیل که یک شاعر دیوانی محسوب می شده است در ایران آنچنان که باید و شاید مورد استقبال قرار نگرفته است. همانطور که می دانید و گفته شد ، او یکی از شاعران دیوانی دوره ی غزنویان بوده است و این امر صد البته تاثیر بسیاری هم روی شعر او می گذاشته است ، چرا که عمدتا شاعران دیوانی مدیجه گویی را نیز در دستور کار خویش داشته اند و این کار عمدتا به سلیقه ی ما ایرانی ها خوش نمی آید که یک ادیب مدح پادشاه را بگوید. البته باید به این نکته هم اشاره کنیم که حتی خیلی از شاعران بزرگ ما نظیر حافظ هم صله بگیر و یا همان مدح گو بوده اند اما شاعران دیوانی نبوده اند. بهرحال بخشی از تاریخ شعر سرایی ما به این امر اختصاص داشته است .
ابتدا به امر شاعر ، مقامی در آن دوران به لحاظ شغلی نداشته است و یا باید به تدریس می پرداخته است که شاعران را کس محل نمی کرده است و یا اینکه به دربار شاهان می رفتند و مدح می گفتند که یک سکه ای چیزی بگیرند و زندگی بگذرانند . از این رو می توان گفت که در این قضیه به ذات مشکلی نیست ، امابهر طریق همیشه هستند کسانی که نصف هنر شاعری آن عزیزان هم ندارند اما به هر طریق رگ غیرتشان باد می کند برای اینکه شاعران صله بگیر را اصلا ادیب نشمرند ، که البته بقول سعدی ، امیدواریم که اگر روزی در برابر آن سینی های طلا که به شاعران میدادند ، قرار بگیرند ، خویشتن داری کنند.
در ادامه مروری خواهیم داشت بر اشعار مسعود سلمان . البته پیش از این باید به این نکته اشاره کنیم که یکی از رسالت های تیم مطالعاتی محمدرضا تیموری این است که شما این فرصت را داشته باشید و بطور متقابل ما این موهبت نصیب مان بشود که از شما بعنوان یک منبع اطلاعاتی بهره ببریم. آنچه که از مسعود سعد سلمان در دست ما بوده است ، بسیار اندک است و از شما عزیزان می خواهیم که اگر اطلاعاتی در این باب دارید و یا از زبان شعر او آگاه هستید ، با ما به اشتراک بگذارید و هدایای ارزنده در این راه دریافت کنید.
گفتم که چند صبر کنم ای نگار گفت
تا هست عمر گفتم رنجه مدار گفت
بی رنج عشق نبود گفتم نیم به رنج
فرسوده چند باشد ازین ای نگار گفت
جز انتظار روی ندارد تو را همی
گفتم شدم هلاک من از انتظار گفت
این روزگار با تو بدست این ازو شناس
گفتم که نیک کی شودم روزگار گفت
چون گشت زایل این سخط شهریار راد
گفتم که کی شود سخط شهریار گفت
چون بخت رام گردد تا تو رسی به کام
گفتم که بخت کی شودم جفت و یار گفت
آمرزشی بخواه شود عفو جرم تو
این گفت در کریم نبی کردگار گفت