«چرا گریه نمیکنی؟»
نویسنده و کارگردان: علیرضا معتمدی
تهیهکننده: سیدرضا محقق
بازیگران: علیرضا معتمدی، باران کوثری، هانیه توسلی، فرشته حسینی، مانی حقیقی، علی مصفا، لیندا کیانی، نهال دشتی و امیرحسین فتحی
.
در زمانهای که صنعت فیلم و سریالسازی در خیلی جاهای دنیا میل مخاطب به آثار "عصیان"محور را با ساخت محصولاتی آکنده از خشونت و گروههای نوپدرخواندگی ارضاء میکند، فیلم سینمایی «چرا گریه نمیکنی؟» اثر ارزشمندی است؛ چراکه قصه این فیلم نیز "عصیان"محور است و خروج علیه ریتم کلیشهای و تحمیلشده زندگی را به تصویر میکشد اما نهتنها بدون خشونت و "باند" بازی، بلکه در نقطهی مقابل آن، با ارایه شخصیتی همچون برگهای درختان پاییزی.
اینگونه میشود که بیننده فیلم ناگهان میبیند قهرمان قصه برایش اینبار انسان زخمخورده و مصیبتزدهای است که تحت خشونت زندگی و تحمیل دشواریهای تقدیر، با روش خود به جنگ اجزاء هستی میرود؛ یک نوع بیمحلی توام با به چالش کشیدن و زیر سؤال بردن آنچه که برای زندگی انسان مدرن ارزش محسوب میشود.
فیلم «چرا گریه نمیکنی؟» حاضر در چهل و یکمین جشنواره فیلم فجر، هم در سناریو و هم در ساخت، تقریبا تمامی نشانههای یک فیلم فانتزی را دارد اما درواقع اثری است فلسفی با مطالعه نحلههای عرفانی و مبانی خودشناسی. شخصیت اصلی داستان که پس از ضربه هولناک فقدان برادر کوچکترش تمام باورهای خود را نسبت به زندگی از دست داده است، انگار با بیمحلی کل هستی را به چالش میکشد. اطرافیانش که هم برای او و هم برای مخاطب بهشدت نخواستنی هستند، اتفاقا همگی انسانهای نازنینی هستند که در اطراف همه ما دیده میشوند. اینها یعنی نمایش جور دیگر دیدن، بدون دستیازی به خشونت، بزهکاری و خونریزی. جالب آنکه در این کشاکش، اینبار عشق نه در قامت نجاتدهنده، بلکه عملا در قالب هیولایی ظاهر میشود که هر چه میکشیم، از اوست.
«چرا گریه نمیکنی؟» در شخصیتپردازی هم کمنقص است. ضمن آنکه کارگردان اگر هم خودخواه بوده، این هوشمندی را هم داشته که ایفای نقش چنین شخصیتی با چنان توصیفهایی که در بالا برشمردیم، بیشتر توسط بازیگری ممکن است که در ذهن مخاطب نشانی نقشهای متعدد پیشین را نداشته باشد. انصافا هم جز لحظههای غلیان احساسی که تکنیکهای نمایشی را میطلبیده، مخصوصا در دیالوگگویی، بهخوبی از عهده نقش برآمده است.
گذشته از طراحیهایی که انگار نمایش فیلم برای مخاطبانی غیرایرانی را هم مد نظر داشته، فضاسازیهای لوکیشنها و جغرافیای مکانهای وقوع و پیشرفت داستان بهخوبی، بادقت و بهاندازه اجرا شده است. ریتم قصه نیز متناسب است و حتا استفاده از مونولوگهای شخصیت داستان نزد روانشناس که یک چالش و قاعدتا از نظر برخی نمره منفی در قصهپردازیست، نیز انگار در خدمت ریتم داستان به کار گرفته شده است. اما این ریتم حوالی دقیقه ۵۰ فیلم ناگهان با سر به زمین سقوط میکند. در اینجای فیلم عملا بار دراماتیک از نفس میافتد و با سکانسهای بیهوده و نه در خدمت قصه مواجه میشویم که برای ما یادآور تعدادی از فیلمهای دیگر است که در یکی دو دهه گذشته دیدهایم. قصه در سربالایی قرار میگیرد و به افول میگراید.
فیلم در همه چیز از ادوات فانتری استفاده کرده است؛ طراحی صحنه، طراحی لباس، گریم و غیره. حتا برای قاب عکس برادر کوچکتر روی دیوار نیز از یک هنرپیشه دعوت کرده است (امیرحسین فتحی) اما برخوردش با مفهوم عشق اصلا فانتزی نیست. «عشق» در این اثر از اضلاع مختلف، همانند «بادام تلخ است»؛ خواستنی و نخواستنی.
«چرا گریه نمیکنی؟» از آن دسته فیلمهاست که شانس و احتمال توجه زیاد در فهرست نامزدهای سیمرغ بلورین جشنواره و نیز بیمحلی این فهرست را بهدلیل اتهام روشنفکرزدگی، توامان دارد.
علیرضا بهرامی – ایران اکونومیست
شما نیز در صورت تماشای این فیلم در گذشته یا آینده، با درج ستاره مورد نظر خود (از یک: بد، تا پنج: عالی) در قالب کامنت زیر این مطلب، در نقد آن میتوانید مشارکت کنید.