يکشنبه ۲۵ آذر ۱۴۰۳ - 2024 December 15 - ۱۲ جمادی الثانی ۱۴۴۶
۱۵ بهمن ۱۴۰۱ - ۲۳:۰۰

چهره هازندگی‌نامه زیگموند فروید (۱۹۳۹-۱۸۵۶)

زیگموند فروید بنیان‌گذار روانکاوی و انجمن جهانی روانکاوی بود. نظریات او تحولی بزرگ در حوزه‌های پزشکی، اندیشه، فلسفه و روانشناسی به وجود آورد. پیش از فروید چیزی به عنوان «درمان از طریق گفتگو» وجود نداشت. در این مطلب مجله تجربه زندگی، به زندگی‌نامه‌ی کامل زیگموند فروید می‌پردازیم.
کد خبر: ۵۸۱۳۴۷

سالهای ابتدایی زندگی زیگموند فروید

زیگموند شلومو فروید در ۶ می ۱۸۵۶، در شهر کوچکی به نام فرایبرگ، موراویا، واقع در محلی که اکنون جمهوری چک خوانده می‌شود چشم به جهان گشود. پدر فروید، جیکوب، هنگام تولد او ۴۰ ساله و از مادرش، آمالیا، ۲۰ سال بزرگ‌تر بود. او که رئیس یک خانواده بزرگ محسوب می‌شد، قبل از به دنیا آمدن زیگموند فروید دو بار ازدواج کرده بود و از ازدواج اولش دو پسر داشت که از همسرش آمالیا بزرگ‌تر بودند.

تعاملات چنین خانواده گسترده‌ای تأثیر خود را  در سال‌های اولیه زندگی زیگموند فروید بر او باقی گذاشت. در سال ۱۸۶۰ خانواده فروید در وین ساکن شدند و زیگموند فروید، که حالا خودش را به این نام خطاب می‌کرد، تحصیلاتش را در مدرسه با تأکید بر ادبیات کلاسیک و فلسفه آغاز کرد. او نمی‌دانست که این تحصیلات در آینده در شکل‌دهی نظریاتش و ارائه آن‌ها به جمع کثیری از مخاطبان به کمکش خواهد آمد.

 
زندگی‌نامه زیگموند فرویدزیگموند فروید و پدرش جیکوب ۱۸۶۶
 

زیگموند فروید فرزند اول جیکوب و آمالیا فروید بود. تقریباً یک سال و نیم پس از تولد زیگموند پسر دیگری به نام جولیوس متولد شد. سال‌ها بعد فروید به خاطر آورد که پس از تولد برادرش حسادت شدیدی به او داشته و اعتراف کرد که در دل آرزو می‌کرد به نحوی از دست این کودک که تمام عشق و توجه مادر را در انحصار خود گرفته خلاص شود.

از نظر برخی منتقدان این حسادتِ دوران کودکی زیگموند فروید نسبت به جولیوس نقش مهمی در ساخت نظریه‌های او درباره رقابت خواهر برادرها داشته است. جولیوس به شکل غم‌انگیزی کمتر از یک سال بعد در تاریخ ۱۵ آوریل ۱۸۵۸ مرد. فروید بعداً تصدیق کرد که آرزوی کودکی‌اش برای خلاص شدن از دست برادرش باعث داشتن احساس گناهی طولانی در تمام عمرش شد. 

در دسامبر سالی که جولیوس مرد، کودک دیگری متولد شد: آنا، اولین دختر خانواده فروید. در شش سال آینده با تولد پنج کودک دیگر، چهار دختر و یک پسر، خانواده فروید کامل شد. با اینکه پدر و مادر فروید مسئولیت ۵ فرزند دیگر را نیز به عهده داشتند، زیگموند می‌دانست که بیشتر از بقیه مورد توجه والدین است.

 
پدر و مادر زیگموند فروید
 

زیگموند فروید بیشتر اتفاقات دوران کودکی خود را در کاووش خود، که پس از مرگ پدرش انجام داد، بازگو و ثبت کرده است. او این آنالیز را در نامه‌هایی که به همکارش ویلهلم فلیس می‌فرستاد نیز شرح داده که بعدها به چاپ رسیده‌اند. جیکوب و آمالیا هر دو تحت تعالیم یهودیت ارتودکس (بنیادگرا) رشد یافته بودند؛ اما برای فرزندان خود تربیتی نسبتاً غیرمذهبی در نظر گرفتند.

در سنین پایین زیگموند خود را از کوچک‌ترین نشانه‌های مذهب رسمی دور نگه می‌داشت. در بزرگ‌سالی به‌شدت خداناباور و گاهی ضد‌مذهب بود. او مذهب را هم‌پایه خرافات می‌دانست و پایبند به علم بود و آن را روشی برای سنجش علت و معلول رفتار می‌دانست. اگرچه مذهب رسمی را نپذیرفت؛ اما تبار یهودی خود را هیچ‌گاه انکار نکرد. در اصل او به هویت یهودی خود افتخار می‌کرد و سعی نداشت این هویت را پنهان کند با اینکه رابطه‌اش با آن کاملاً سکولار و دنیوی بود.

آموزش‌های اولیه فروید، مانند سایر خواهر برادرانش، در خانه و تحت نظارت مادرش انجام شد. هنگامی‌که بزرگ‌تر شد پدرش نیز در آموزش او سهمی به عهده گرفت. در سن نه سالگی فروید امتحان ورودی یک مدرسه آلمانی را با موفقیت پشت سر گذاشت. این مدرسه دبیرستان اشپرل نام داشت و ترکیبی از دبیرستان و مدرسه گرامر بود که تأکید بسیاری بر آموزش زبان لاتین و یونانی داشت. او زبان فرانسه و انگلیسی را نیز آموخت و در اوقات فراغت مبادی اولیه زبان‌های اسپانیایی و ایتالیایی را نیز به‌ صورت خودآموز فراگرفت.

علاقه وافر او به علم احتمالاً به خاطر کتاب «تاریخ زندگی حیوانات» بود که از طرف مدرسه در سن یازده سالگی به او جایزه دادند. او اغلب نمونه‌هایی از گیاهان و گل‌ها را هنگام پیاده‌روی از بیشه‌های اطراف جمع می‌کرد و با خود به خانه می‌آورد.

با وجود برخی اظهارنظرها که حاکی از زندگی ناشاد او در کودکی بود، به نظر می‌رسید که از بودن در دبیرستان اشپرل لذت می‌برد. فروید که همیشه جدی و پرتلاش بود به مدت هفت سال، تا فارغ‌التحصیلی در ۱۷ سالگی، رتبه اول کلاس را به دست می‌آورد.

والدینش هوش استثنایی او در سنین پایین را تشخیص دادند و به‌شدت او را تشویق کردند تا به دنبال حرفه‌ای در حوزه پژوهش و تحقیق برود. والدین فروید در تلاش برای موفق شدن او، آشکارا او را مورد لطف بیشتری قرار می‌دادند. مثلاً اتاقی را در اختیارش قرار داده بودند و او اجازه داشت برای انجام تکالیف مدرسه‌اش به جای شمع از چراغ گازی استفاده کند. از این زمان به بعد فروید تمام تمرکزش را بر دانش‌پژوهی گذاشت .

در سال ۱۸۷۳، در سن پایین ۱۷ سالگی، فروید دانشجوی پزشکی دانشگاه وین شد. او برای مدت کوتاهی به رشته حقوق فکر کرد؛ اما وسوسه علم چنان مفتون‌اش کرده بود که نتوانست از آن چشم بپوشد. اگرچه از اینکه می‌توانست با پزشکی به بشریت کمک کند خوشحال بود؛ درعین‌حال پژوهش و جستجوی دانش بسیار فریفته‌اش می‌کرد.

سال‌های دانشگاه

پس از سپری شدن هشت سال طولانی سرانجام فروید توانست در سال ۱۸۸۱ در رشته پزشکی‌ فارغ‌التحصیل شود. گزارش‌های دوستانی که در این دوره او را می‌شناختند و همچنین نامه‎‌های فروید حاکی از این است که آن‌قدر که می‌بایست در مطالعات پزشکی سخت‌کوش نبود. در عوض بیشتر بر پژوهش علمی متمرکز بود.

 

زندگی نامه زیگموند فرویدزیگموند فروید در ۱۸۸۴

 

در بهار ۱۸۷۶ برای انجام تحقیق در یک مرکز نزدیک و متعلق به دانشگاه وین پژوهانه‌ای [حق التحقیق] دریافت کرد که بسیاری به دنبالش بودند. اگرچه مطالعه اندام جنسی مارم

 
فروید و خانواده اش در ۱۸۷۸
 

فروید هیچ‌گاه از پیوستن به آزمایشگاه بروک پشیمان نشد. بروک یکی از استادان مشهور روانشناسی در دانشگاه وین بود و ازنظر فروید بزرگ‌ترین دانشمندی بود که او تا آن زمان ملاقات کرده بود.

بنابر گفته خودش برخی از بهترین اوقاتش را در آزمایشگاه بروک سپری کرد. بروک روانشناس، تنها به ساختار برخی سلول‌ها و اندام‌های خاص توجه نداشت و کارکرد آن‌ها نیز برایش حائز اهمیت بود. بنابراین بروک در کارهایش سعی داشت قوانین فیزیکی را کشف کند که هدایت‌کننده فرآیندهای بدن موجودات زنده بودند.

در آزمایشگاه بروک، فروید درباره آناتومی مغز و سایر بافت‌ها کار می‌کرد. مهم‌ترین پروژه او این بود که مشخص کند آیا نوع خاصی از سلول عصبی قورباغه همان کارکرد را در انسان نیز دارد یا خیر. به‌عبارت‌دیگر آیا میان سلول‌های مغزی انسان و سلول‌های حیوانات رده پایین‌تر تشابهی وجود دارد یا خیر. کتاب «منشأ انواع» داروین حدود ۲۰ سال قبل از انجام این پژوهش به چاپ رسیده بود و این پروژه با مباحثی که پیرامون این کتاب در آن زمان در جریان بود ارتباط داشت. اقدامات فروید در آزمایشگاه بروک نشان داد که سلول‌های عصبی نخاع انسان و قورباغه از یک نوع هستند.

بنابراین، در مقیاسی کوچک، فروید با نشان دادن اینکه انسان‌ها از لحاظ تکوینی و تاریخی با حیوانات ارتباط دارند به پیشبرد نظریه داروین کمک کرد. فروید در تمام عمر کارهای داروین را پیش‌درآمد کشفیات بی‌شمارش در گسترش روانکاوی می‌دانست.

 
زندگی نامه زیگموند فرویدزیگموند فروید در ۱۸۹۱
 

فروید ژوزف بروئر را نیز اولین بار در آزمایشگاه بروک ملاقات کرد. بروئر دکتری بود که بعدها فروید او را به «خالق روانکاوی» خطاب کرد. بروئر چهارده سال بزرگ‌تر از فروید بود و هنگام ملاقات با فروید مطبی برای خود در وین دایر کرده بود و کسب‌وکارش رونق داشت. بروئر اولین فردی بود که متوجه شد هنگامی‌که بیمار تجربیات هیجانی گذشته‌ و برآمده از ناخودآگاهش را به خاطر می‌آورد و دوباره تجربه می‌کند علائم هیستری کاملاً از بین می‌روند.

 
زیگموند فروید و مارتا فروید همسرش در 1900زیگموند فروید و همسرش مارتا فروید در ۱۹۰۰
 

بینش بروئر درباره این مفاهیم از جلسات درمانی که با زنی هیستریایی به نام آنا او داشت، به دست آمده بود. به گفته فروید این بینش‌ها مبنای ایجاد مفهومی شد که بعدها  آن را «پالایش روانی» نام نهاد. همکاری حرفه‌ای فروید و بروئر باعث شکل‌گیری رابطه دوستی بین آن‌ها شد که تحت تأثیر علاقه مشترک آن‌ها به موسیقی، نقاشی و ادبیات بود و این دوستی برای ۱۵ سال ادامه داشت.

د فروید در سال ۱۸۷۵، ابتدای مسیر حرفه‌ای‌اش در دانشگاه، برای اولین بار به انگلستان سفر کرد. آنجا به ملاقات برادر ناتنی‌اش امانوئل و خانواده او در منچستر رفت. فروید عاشق زبان و فرهنگ انگلیسی شد و از اقامتش در آنجا بسیار لذت برد. پس‌ازآن فقط دو بار دیگر به انگلستان بازگشت. سفر دومش به منچستر در سال ۱۹۰۸ نیز برای ملاقات برادرش بود. سفر سوم و آخرش به انگلستان در سال ۱۹۳۸، ۶۳ سال پس از اولین بازدیدش، هنگامی اتفاق افتاد که تسخیر اتریش به دست نازی‌ها در جنگ جهانی دوم او را مجبور به ترک وین کرد.

سال‌هایی که فروید در آزمایشگاه بروک کار می‌کرد وقفه ناخواسته‌ای در تحقیقاتش پیش ‌آمد. در سال ۱۸۷۹ و ۱۸۸۰ او مجبور شد یک سال از تحقیقاتش دور بماند تا به سربازی اجباری برود. یعنی در دوران سربازی می‌بایست به‌عنوان دکتر در صورت نیاز به سربازان بیمار یا مجروح رسیدگی کند. اگرچه به علت تلف شدن وقت این کار را خسته‌کننده می‌دانست؛ اما در این دوران با  ناشری آلمانی آشنا شد که به او سفارش ترجمه ۴ مقاله از مجموعه آثار جان استوارت میل را داد. این رویداد باعث شد که فروید بتواند بخشی از درک و فراست خود را پس از وقفه‌ای که در کار با بروک برایش ایجاد شده بود به کار گیرد.

 
زیگموند فروید در ۱۹۳۰
 

پس از سربازی و بازگشت به دنیای دانشگاه فروید تصمیم می‌گیرد با مدرک پزشکی‌اش کار کند. برخلاف علاقه قلبی‌اش برای کمک کردن به مردم تاکنون اشتیاق چندانی به پزشکی نشان نداده بود. تا آن زمان به برخی از حوزه‌های پژوهش پزشکی بدون مقید بودن به رشته خاصی وارد شده بود. از شواهد به‌جامانده به نظر می‌رسد هدف او این نبود که در یک حوزه انتخابی اثرگذار باشد بیشتر به دنبال فرصتی بود تا آن را به سرمایه‌گذاری سودآور تبدیل کند. بدون شک می‌دانست که در زندگی رسالتی دارد؛ اما در آن زمان آنچه در سر داشت رسالتش نبود.

در تابستان ۱۸۸۲ به توصیه بروک آزمایشگاه را رها کرد تا منصبی در بیمارستان عمومی وین به دست آورد. باآنکه تحقیق در آزمایشگاه برای زیگموند فروید پرجاذبه بود؛ اما همیشه در لبه فقر زندگی می‌کرد. در تمام این مدت در خانه سکونت نداشت.بسیار برایش سخت بود با دستمزد کمی که داشت از پس مخارج خودش برآید. انگیزه‌اش برای کسب پولِ بیشتر، فقط داشتن اندوخته مالی برای خودش نبود. او به‌تدریج به ازدواج فکر می‌کرد.

ازدواج و تشکیل خانواده

در سال ۱۸۸۱ زیگموند فروید با مارتا برنیز آشنا شد که خواهر یکی از دوستان دوران دانشگاه‌اش بود. مارتا زنی باریک‌اندام و مطمئن به نفس با موهای سیاه بلند و صورتی باریک بود. به نظر می‌رسد احساس آن‌ها عشق در نگاه اول بود. مارتا پنج سال از او کوچک‌تر بود و تنها دو ماه بعد از اولین ملاقات‌شان به‌طور پنهانی با هم نامزد شدند؛ اما هر دو به‌قدری برای ازدواج فقیر بودند که به مدت پنج سال قبل از ازدواج ارتباط‌شان را از راه دور ادامه دادند.

 
مارتا فروید در کودکی ۱۸۶۵
 
مارتا فروید در ۱۸۷۹
 

زیگموند فروید که امیدی نداشت هیچ‌گاه بتواند با کارهای علمی‌اش امرار معاش کند و درحالی‌که در آرزوی ازدواج با مارتا بود تصمیم دردناکی گرفت: تنها شش ماه پس از ملاقات مارتا آرزوهای علمی‌اش را فدای زنی که عاشقش بود کرد. او تصمیم گرفت پزشک شود. با توصیه بروک کار در آزمایشگاه را رها کرد و سه سال آینده را در بیمارستان عمومی وین به جراحی، پزشکی داخلی و روان‌پزشکی مشغول شد و نمی‌دانست که کدام یک از این حوزه‌ها در آینده تخصص او خواهد شد.

 
مارتا فروید در ۱۸۸۴
 

در دوران نامزدی، زیگموند فروید به‌ندرت به دیدن مارتا می‌رفت. بر اساس برخی محاسبات آن‌ها چهار سال و نیم از پنج سال دوران نامزدی را دور از هم بودند. مارتا به همراه خانواده‌اش به هامبورگ در شمال آلمان که بسیار از وین دور بود  نقل مکان کرده بود. فروید روزها مشغول کار بود و شب‌ها دائماً مطالعه می‌کرد. او همچنین هر روز نامه‌های عاشقانه بلند بالایی برای مارتا می‌نوشت.

مارتا اولین عشق زیگموند فروید بود که شور و اشتیاق فروانی به او داشت و مارتا نیز این عشق را به او بازمی‌گرداند؛ اما وقتی او فکر می‌کرد چطور می‌تواند شریک زندگی او باشد و فرزندانی را که بعد از ازدواج خواهند داشت حمایت کند، اهمیت پول برایش بیشتر آشکار می‌شد. تقاضای کمک مالی از پدر فروید ناممکن بود. پدرش به‌تازگی شغلش را از دست داده بود و از پس حمایت خانواده خود نیز برنمی‌آمد. درواقع با گذر زمان فروید حس می‌کرد بار حمایت از والدین و خواهرانش نیز علاوه بر حمایت از خانواده خود بر دوش‌اش است.

در ۱۴ سپتامبر ۱۸۸۶ پس از پنج سال انتظار، زیگموند فروید ۳۰ ساله با مارتا برنیز ازدواج کرد. حتی باوجود اینکه فروید تلاش کرده بود پس از رها کردن کار آزمایشگاه برای مراسم ازدواج پول پس‌انداز کند دوستان سخاوتمندش اکثر هزینه‌های جشن آن‌ها را دادند.

 
عروسی زیگموند فروید و مارتاعروسی زیگموند فروید و مارتا ۱۸۸۶
 

آن‌ها خانه‌ای گرفتند و به‌سرعت به زندگی مشترک‌شان سامان دادند و سپس صاحب فرزند شدند. در مدت نه سال مارتا و زیگموند فروید صاحب شش فرزند شدند: ماتیلد، ژان مارتین، اولیور، ارنست، سوفی و درنهایت آنا. آنا تنها فرزندی بود که کار پدرش را ادامه داد. مارتا همان همسری شد که فروید آرزو داشت. هنگامی‌که فروید مشغول پزشکی و تحقیق درباره نظریاتش بود او به تربیت فرزندان می‌پرداخت و به امور خانه رسیدگی می‌کرد.

 
زیگموند فروید و مارتا همسرش ۱۹۱۱
 

اما مارتا عقایدی داشت که با بزرگ شدن فرزندان و شکل گرفتن نظریه روانکاوی نمایان شدند. مارتا در خانواده‌ای مذهبی پرورش یافته بود؛ پدربزرگش از خاخام‌های ارشد هامبورگ در آلمان بود. تربیت مذهبی‌اش باعث شده بود پایبندی شدیدی به اعتقاداتش داشته باشد و هیچ‌گاه از آن‌ها دست نکشید. البته این موضوع باعث مشاجره با زیگموند فروید در زندگی مشترکشان شده بود و گرایش به خداناباوری در فروید بی‌شک باعث ایجاد فاصله بین آن‌ها شد. به‌علاوه، مارتا با برخی از جنبه‌های روانکاوی موافق نبود. جزئیات این اختلاف‌نظرها کاملاً مشخص نیست.

 

سوفی فروید ۱۸۹۸
 
سوفی فروید ۱۹۱۱
 
زیگموند فروید و سوفی دخترش ۱۹۱۳
 

برای زیگموند فروید، مارتا و دیگران کاملاً واضح بود که زندگی مشترک‌شان رو به فروپاشی است. همان‌طور که فروید بیشتر در تحقیقاتش غرق می‌شد و به دنبال کشف رموز رفتارهایی بود که تاکنون به آن‌ها دسترسی نداشت، شور و اشتیاقی که زمانی در رابطه با مارتا داشت محو می‌شد. اگرچه تا آخر عمر مارتا همسرش باقی ماند؛ اما کار فروید تبدیل به معشوقه‌اش شده بود.

 
زیگموند فروید و همسرش مارتا ۱۹۳۹
 

در ارتباط با وفاداری زیگموند فروید به همسرش تنها یک سؤال مطرح شده است. و این سؤال در ارتباط با خواهر زنش میناست که در سال ۱۸۹۵ پیش آن‌ها آمد تا مدتی بماند؛ اما برای همیشه آنجا ماند. فروید زمانی اشاره کرده بود که مینا برنیز و دوست قدیمی‌اش ویلهلم فلیس کسانی بودند که هنگام شکل‌گیری نظریه روانکاوی، علی‌رغم مخالفت‌های دیگران، خودباوری را در او تقویت کردند. فروید معمولاً با خواهر زنش مینا به تعطیلات تابستان می‌رفت و مارتا بعداً به آن‌ها ملحق می‌شد. برخی شاهدان به‌سختی باور می‌کردند که ارتباط آن‌ها عاشقانه نباشد.

 
مینا برنیز ۱۹۰۰
 
ارنست پسر زیگموند فروید ۱۸۹۵
 
ارنست پسر زیگموند فروید ۱۹۱۷
 
ژان مارتین پسر زیگموند فروید ۱۸۹۴
 
ژان مارتین پسر زیگموند فروید ۱۹۱۰
 
اولیور پسر زیگموند فروید ۱۸۹۴
 
اولیور پسر زیگموند فروید ۱۹۴۳
 
آنا دختر فروید ۱۸۹۶
 
آنا دختر زیگموند فرویدآنا دختر زیگموند فروید ۱۹۱۱
 
آنا فروید همراه پدرشآنا فروید همراه پدرش ۱۹۱۳
 
ماتیلده دختر فروید ۱۹۱۰
 

۱۰ سال پس از ازدواج، زیگموند فروید خود را در مقام بزرگ خاندان خانواده‌اش می‌دید؛ اما تلاش‌های دقیق و پیگیرش برای درمان هیستری، شهرت، موفقیت و خوشبختی را که انتظار داشت برایش به ارمغان نیاورده بود. ترس از فقر که از کودکی همراه او بود مرتب ذهنش را تسخیر می‌کرد.

 

زیگموند فروید، اولین روزها در جایگاه یک عصب‌شناس

در بهار ۱۸۸۶، در دفتر کوچکی در قلب وین، فروید پزشکی را آغاز کرد. تخصص‌اش عصب‌شناسی بود و به درمان بیمارانی می‌پرداخت که هم مشکل جسمانی داشتند و هم آنچه آن زمان «اختلالات عصبی» نامیده می‌شد؛ اما بیشتر تلاشش بر یافتن علت و درمان هیستری متمرکز بود.

 
زندگینامه زیگموند فرویدزیگموند فروید ۱۹۱۱
 

درمان متداول این بیماری در آن زمان شوک الکتریکی اندازه‌گیری شده و هیپنوتیزم بود که زیگموند فروید از هر دوی آن‌ها در اولین سال‌های طبابتش استفاده کرد؛اما فروید درنهایت هر دو روش را کنار گذاشت. ازنظر او هیپنوتیزم، برخلاف شهرت روزافزون‌اش، کمک چندانی به بیماران عصبی نمی‌کرد. او به‌تدریج روش‌هایی را آزمایش کرد که به‌وسیله آن‌ها بتواند خاطرات را از ناخودآگاه افراد بازیابی کند. سرانجام تکنیکی را یافت که مؤثر واقع شد. او فقط از بیمارانش خواست تا آزادانه صحبت کنند و افکارشان را در هر جهتی که پیش می‌روند دنبال کنند و راجع به آن‌ها صحبت کنند. او این تکنیک را «تداعی آزاد» نام نهاد که درنهایت سنگ بنای روش درمانی او برای هیستری شد.

هیپنوتیزم

فرانتس آنتون مسمر، پزشکی اهل وین، دانشمند و مجری نمایش، برای اولین بار کاربرد هیپنوتیزم در درمان آشفتگی‌های هیجانی را معرفی کرد. مسمر اعتقاد داشت که در بدن انسان نیروی مغناطیسی وجود دارد که مانند آهنرباهای مورد استفاده فیزیکدان‌ها عمل می‌کند. این نیروی مغناطیسی قادر به نفوذ در اشیاء و تأثیرگذاری روی آن‌ها از راه دور بود.

مسمر همچنین معتقد بود که میدان مغناطیسی می‌تواند با حفظ تعادل بین جریان مغناطیس بدن و محیط اختلالات عصبی را درمان کند. تعجب‌آور نبود که انجمن پزشکی وین او را شیاد خطاب کرد. با وجود این مسمر در پاریس بسیار موفق بود و توانست پیروانی به دست آورد؛ حداقل تا زمانی که یک کمیته ارزیاب این نوع درمان را نامطلوب دانست و او به سویس فرار کرد؛ اما با وجود این اتفاق، استفاده از مغناطیس برای درمان که درنهایت «مسمریسم» نام گرفت به نقاط دیگر دنیا ازجمله انگلستان و ایالات متحده آمریکا گسترش یافت.

تلاش‌های پزشک فرانسوی ژان مارتین شارکو رئیس کلینیک عصب‌شناسی زنان مجنون در پاریس باعث شد هیپنوتیزم در محافل پزشکی حقانیت بیشتری پیدا کند. شارکو در درمان هیستری توسط هیپنوتیزم به موفقیت‌هایی دست یافته بود. از آن مهم‌تر او علائم هیستری و نحوه استفاده از هیپنوتیزم را با اصطلاحات پزشکی توضیح داد و باعث شد که این موضوع برای آکادمی علوم فرانسه قابل‌قبول‌تر باشد؛ اما اقدامات شارکو عمدتاً در حوزه عصب‌شناختی بود و بر ناراحتی‌های جسمانی مانند فلج تأکید داشت.

 
کلاس شارکو، تاثیر هیپنوتیزم بر هیستریزیگموند فروید در کلاس شارکو
 

یکی از دانشجویان شارکو، پیر ژانه، هیپنوتیزم را یک قدم جلوتر برد. او شدیداً معتقد بود که هیستری نوعی اختلال روانی است که به علت نواقص حافظه و نیروهای ناخودآگاه به وجود آمده است. او هیپنوتیزم را روش درمانی ارجح می‌دانست؛ بنابراین در سال‌های اولیه کار فروید، پزشکان توجه روزافزونی به هیپنوتیزم و علل روان‌شناختی بیماری روانی نشان می‌دادند.

اکثر بیماران زیگموند فروید در این دوران زنان یهودی جوان و متعلق به طبقه متوسط بودند که برخی علائم عصب‌شناختی مانند فلج، کوری جزئی، توهم و از دست دادن کنترل حرکتی در آن‌ها مشاهده می‌شد؛ اما این علائم هیچ نوع علت عصب‌شناختی واقعی نداشتند. در بیشتر سال‌های دهه ۱۸۸۰ و بخشی از دهه ۱۸۹۰ فروید این بیماران را با ترکیبی از ماساژ، استراحت درمانی و هیپنوتیزم درمان می‌کرد.

 
زیگموند فروید ۱۹۱۸
 

درنتیجه زیگموند فروید بسیار مشتاق بود که تکنیک مؤثرتری بیابد و همکاری با بروئر او را به این سمت سوق می‌داد. تقریباً در همین زمان فروید به فرانسه رفت و تحت تأثیر پتانسیلِ درمانی هیپنوتیزم برای اختلالات عصبی قرار گرفت. در برگشت به وین او با هیپنوتیزم به بیمارانش کمک کرد تا حوادث دردناکی را که فراموش کرده بودند به خاطر بیاورند؛ اما به‌زودی او از هیپنوتیزم سرخورده شد؛ زیرا نتایجی که انتظار داشت را به دست نمی‌آورد.

«آنا او» مورد بالینی بود که بروئر او را تحت نظر گرفت و فروید نیز به‌واسطه مکالمات فروانی که با بروئر داشت از شرایط او مطلع بود. این زن سرآغاز روش درمانی شد که بروئر آن را «گفتگو درمانی» نامید؛ نوعی تعامل به‌وسیله مکالمه که ظاهراً قادر بود محتوای ناخودآگاه را قفل‌گشایی کند.

هم‌زمان با گسترش روانکاوی و ملاحظات نظری آن و همچنین دشواری‌هایی که در هیپنوتیزم کردن برخی بیماران پیش آمد، زیگموند فروید هیپنوتیزم را به نفع آنچه بعدها تداعی آزاد نام نهاد کنار گذاشت. تداعی آزاد بازنمود خودانگیخته افکار و هیجاناتی است که بدون سانسور به ذهن خطور می‌کنند.

 
زیگموند فروید ۱۹۲۰
 

همین تکنیک صحبت کردن درباره خاطرات پنهان بیمار بود که به اصلی‌ترین تکنیک فروید تبدیل شد. فروید معتقد بود که این خاطرات پنهان یا «واپس رانی شده» که در پس علائم هیستریایی قرار دارند همواره ماهیت جنسی دارند. بروئر با این نظر موافق نبود و این اختلاف نظر پس از انتشار نتایج تحقیق آنها باعث جدایی این دو شد.

کاربست هیپنوتیزم توسط زیگموند فروید امری تأثیرگذار بود؛ ولی پس از چندی کنار گذاشته شد. با وجود این از آن تکنیک برای روانکاوی سربازانی که در جنگ جهانی دوم دچار روان رنجوری جنگ شده بودند استفاده می‌شد. هیپنوتیزم سپس به شکلی محدود کارکردهای متعددی در پزشکی پیدا کرد. دانشمندان بسیاری نظریات متفاوتی در تعریف هیپنوتیزم و چگونگی درک آن مطرح کردند؛ اما در حال حاضر نظریه توصیفی که مورد قبول عام باشد درباره این پدیده وجود ندارد.

نظرات غیرعلمی درباره هیپنوتیزم

هیپنوتیزم ناخودآگاه فرد را در کنترل دیگری قرار می‌دهد. شعبده‌بازان و سایر تردستان از توهم قدرت برای کنترل رفتار هیپنوتیزم‌شونده استفاده می‌کنند. در واقعیت کسانی که موقع هیپنوتیزم شدن عملی نابخردانه انجام می‌دهند یا بنا به دستور دست به کارهای احمقانه می‌زنند خودشان می‌خواهند که چنین کنند. هیپنوتیزم‌گر شرایطی را ایجاد می‌کند که در آن هیپنوتیزم‌شونده به تلقینات او عمل می‌کند؛ اما فرد باید مایل به همکاری باشد.

ممکن است هیپنوتیزم‌شونده در یک مسیر گیر بیفتد. او می‌تواند هر زمان که خواست از این حالت هیپنوتیک (خواب‌آور) بیرون بیاید. فرد هیپنوتیزم‌شونده بر روند کار کنترل دارد و هیپنوتیزم‌کننده فقط او را هدایت می‌کند. هیپنوتیزم‌کننده می‌تواند تلقینی را در ذهن هیپنوتیزم‌شونده قرار دهد؛ حتی برای کاری که قرار است در آینده انجام شود. قرار دادن تلقین در ذهن فرد برخلاف میل او امکان‌پذیر نیست. از هیپنوتیزم می‌توان برای بهبود حافظه فرد استفاده کرد. خاطراتی که از طریق هیپنوتیزم به یاد می‌آیند قابل اعتمادتر از سایر روش‌ها نیستند.

 
زیگموند فروید ۱۹۲۵
 

فروید هر آنچه را بیمار بیان می‌کرد مهم می‌دانست؛  حتی رؤیاهایشان. بااینکه سایر پزشکان آن زمان رؤیا را کنار می‌گذاشتند فروید نقش آن‌ها در ضمیر ناخودآگاه را بررسی کرد و سرانجام توانست معنای آن‌ها را تفسیر کند. این روش‌ها به همراه سایر تکنیک‌ها فروید را قادر ساخت تا نظریه روانکاوی را ذره‌ذره و لایه به لایه خلق کند.

تحقیقات درباره کوکائین

یکی از نویدبخش‌ترین حوزه‎‌های پژوهش فروید که به‌تنهایی آن را انجام داد تحقیق بر ماده مخدر کوکائین بود که به‌تازگی در اروپا در دسترس قرار گرفته بود. اگرچه تأثیرات گیاه کوکا از چندی پیش شناخته شده بود؛ اما در دهه ۱۸۸۰ بود که کوکائین تصفیه شده – ماده فعال برگ کوکا- به‌طور گسترده در اروپا در دسترس قرار گرفت. فروید ازجمله اولین محققانی بود که درباره اثرات کوکائین بر ذهن و بدن تحقیق کرد. او از خودش به‌عنوان اولین داوطلب استفاده کرد.

نتایج اولین آزمایش‌هایش را – بیشتر گزارش‌های شخصی بود از نحوه اثرگذاری کوکائین بر خلق، ضعف‌ها و علائم جسمانی خودش- در جولای ۱۸۸۴ در قالب مقاله‌ای به نام «درباره کوکا» به چاپ رساند. ارزیابی کلی او درباره این ماده این بود که هم می‌تواند خلق پایین را درمان کند و هم در درمان اعتیاد به مورفین مورد استفاده قرار بگیرد.

 
زیگموند فروید ۱۹۳۰
 

اما آنچه زیگموند فروید نتوانست به اندازه‌ کافی بر آن تأکید ورزد، تأثیر کوکائین بر بی‌حسی غشای مخاطی مانند بینی و دهان بود. یکی از همکارانش، دکتر کارل کولر، براساس آزمایش‌هایی که انجام داد نشان داد که کوکائین را می‌توان برای بی‌حسی چشم هنگام جراحی استفاده کرد. از آنجا که آن زمان روش مؤثر دیگری برای این کار وجود نداشت، کشف دکتر کولر اتفاق بزرگی محسوب می‌شد و فروید به‌شدت پشیمان بود که نتوانسته بود خود این کشف را انجام دهد.

پس از این سرخوردگی، فروید تحقیقاتش در زمینه کوکائین را ادامه داد و درنهایت دو مقاله دیگر نیز چاپ کرد. اولین مقاله کمی کمتر از مقاله درباره کوکائین مورد تحسین قرار گرفت و در سومین مقاله حتی تردید بیشتری مشاهده می‌شد. فروید اغلب برای تحمل دردهای جزئی از کوکائین استفاده می‌کرد. مشتاقانه آن را به دوستان و آشنایانش هم توصیه می‌کرد و حتی برای نامزدش مارتا برنیز هم کوکائین فرستاد تا مصرف کند.

 
زیگموند فروید ۱۹۳۰
 

اما در سال ۱۸۸۵ وقتی فروید سعی کرد اعتیاد دوستش به مورفین را با کوکائین درمان کند، اتفاقی افتاد که اشتیاق او به کوکائین را از بین برد. آن دوست ارنست فان فلیشل مارکو نام داشت که یکی از دستیاران بروک بود و در آزمایشگاه با فروید همکاری می‌کرد. ارنست ناگهان اعتیاد به مورفین را کنار گذاشت و علاقه سیری‌ناپذیری به کوکائین پیدا کرد.

مصرف بی‌وقفه کوکائین باعث مرگ فلیشل مارکو در سال ۱۸۹۱ شد. این رویداد تأثیر عمیقی بر فروید گذاشت و باعث شد برای همیشه از کوکائین روی برگرداند. باوجوداین براساس مکاتباتش با ویلهلم فلیس- متخصص حلق و بینی اهل برلین، بهترین دوست و محرم اسرار فروید در دهه ۱۸۹۰- فروید گه‌گاه و حتی گاهی شدیداً تا اواسط دهه ۹۰ کوکائین مصرف می‌کرد؛ اما پس از آن کاملاً مصرف آن را کنار گذاشت.

خودکاوی

سال‌های بین ۱۸۹۶ که پدر فروید از دنیا رفت و ۱۸۹۹ وقتی کتاب «تعبیر رؤیا» تکمیل و چاپ شد از سخت‌ترین اما پربارترین سال‌های عمر فروید بود. در طول این دوران او تکنیک‌های اساسی چارچوب نظری روانکاوی را بنا نهاد. علاوه بر بیماران‌اش منبع اولیه اطلاعات فروید خودش بود. او رؤیاها، لغزش‌های زبانی و خاطراتی را که می‌توانست از ناخودآگاه‌اش بیرون بکشد تحلیل می‌کرد.

فروید به این نوع تفسیر کردنِ خودش «خودکاوی» نام نهاد که تأثیر بسزایی بر نظریات‌اش داشت. خودکاوی پیوسته نوعی عادت روزمره بود که فروید کمابیش در زندگی انجام می‌داد. امروز ما از این ماجرا مطلعیم؛ زیرا مری بناپارت شاهزاده یوانا و دانمارک که از بیماران وفادار فروید بود نامه‌های او را نگه داشت؛ همچنین این شاهزاده زمینه‌ساز فرار فروید از اتریش در سال ۱۹۳۶ بود.

 
زیگموند فروید ۱۹۳۲
 

در ۲۳ اکتبر ۱۸۹۶ جیکوب فروید پدر فروید پس از تحمل دوره چهار ماهه بیماری، در سن ۸۰ سالگی در وین از دنیا رفت. فروید از این حادثه عمیقاً آشفته شد. احساسات فروید نسبت به مرگ پدر برایش پیچیده و گیج‌کننده بود. او احساس می‌کرد برای به دست آوردن محبت مادرش در کودکی از پدرش بسیار فاصله گرفته است. در تلاش برای درک ماهیت هیستری او به اشتباه تصور کرده بود که پدرش او و برخی از خواهر برادرهایش را مورد سواستفاده قرار داده است.

او اکنون متوجه شده بود که شک به پدرش برای سو استفاده تنها زاده تخیلات خودش بوده است. برای پذیرش این اشتباهی که مرتکب شده بود دچار آشفتگی هیجانی بسیاری شد. او نمی‌دانست که آیا اشتباهی که در منحرف فرض کردن پدر مرتکب شده بود می‌تواند به معنی تفسیر اشتباه  بسیاری از داستان‌های آزار دیدن بیمارانش باشد یا خیر.

 
زندگینامه زیگموند فرویدزیگموند فروید ۱۹۳۲
 

اما سال‎‌ها بعد او به این نتیجه رسید که این‌طور نبوده و درواقع در کاردرمانی، بیماران بسیاری داشته که سابقه فریب خوردن و آزار دیدن در زندگی‌شان داشته‌اند. به علت اتهامی که متوجه فروید بود از بابت اینکه خاطرات غلطی را درباره‌ سوء استفاده جنسی دوران کودکی در ذهن بیمار می‌پروراند، او هم این احتمال را قبول داشت و هم در دوره‌های مختلفی از سابقه حرفه‌ای‌اش آن را انکار کرد.

در دوره خودکاوی، فروید توانست واقعیت ارتباطاتش با والدینش را ببیند. فروید متوجه شد که پدرش بی‌تقصیر است و هنگامی‌که یک پسربچه بود می‌خواست با مادرش ازدواج کند. او پدرش را رقیبی در برابر به دست آوردن عشق مادرش می‌دانست. فروید آرزوهای خود را تفسیر کرد و گفت این تمایلات در بین پسربچه‌هایی از تمام فرهنگ‌ها رایج هستند. او نام این پدیده تازه کشف شده را «عقده ادیپ» گذاشت و در آینده یکی از مهم‌ترین نظراتش شد. او بعدها مفهومی مشابه با نام «عقده الکترا» را معرفی کرد که با دختران و پدرانشان مرتبط بود اگرچه او این مفهوم را به تمامیت عقده ادیپ نپروراند.

 
 

 پس از مرگ پدر، زیگموند فروید نگارش کتابی را آغاز کرد که بر پایه تحلیل رؤیاهای خودش بود. کتاب«تعبیر رؤیا» در نوامبر سال ۱۸۹۹ چاپ شد؛ ولی در صفحه‌ عنوان این کتاب تاریخ ۱۹۰۰ درج شد. در طی شش سال آینده تنها ۳۵۱ نسخه از آن به فروش رفت. دو دهه زمان نیاز بود تا فروید شهرتی را که همیشه تصور می‌کرد به دست آورد. کتاب «تعبیر رؤیا» کتابی بود که فروید را به مقام یک متفکر مکتب‌آفرین در دوران خود رساند. این کتاب درنهایت شهرت و ثروتی فراتر از حد تصور پدر فروید برایش به ارمغان آورد. در سال‌های واپسین عمرش این کتاب همچنان در نظر فروید مهم‌ترین کتابش بود.

شکل‌گیری روانکاوی

با چاپ کتاب «تعبیر رؤیا» و کتاب دیگر فروید، «آسیب‌شناسی روانی زندگی روزمره»، گستره مخاطبان فروید بیشتر شد. این موضوع فرصت‌هایی برای سخنرانی ایجاد کرد و پیروان قابل توجهی برای فروید به ارمغان آورد. در همین زمان بود که عصرهای چهارشنبه فروید به برگزاری جلسات مباحثه هفتگی در منزلش پرداخت و نام آن را «انجمن روانشناسی چهارشنبه» گذاشت.

پس از چند سال و با افزایش چشمگیر تعداد اعضا نام این گروه به‌طور رسمی به انجمن روانشناسی وین تغییر یافت. از اعضای شاخص این انجمن می‌توان به کارل گوستاو یونگ، ساندور فرنزی و آلفرد آدلر اشاره کرد. در میان اعضای این انجمن مردان اندیشمند بسیاری وجود داشتند؛ اما فروید در تمام مسائل مربوط به روانکاوی، خود را تنها متخصص صاحب‌نظر می‌دانست.

 
زیگموند فروید ۱۹۳۵
 

او اختلاف‌نظر را برنمی‌تافت. به‌ویژه عقاید مخالفی که مفاهیم بنیادی نظریاتش را به چالش می‌کشیدند. توقعات چنین سخت‌گیرانه فروید برای طرفداری از عقایدش درنهایت منجر به اختلاف‌نظرهای شدید میان اعضا شد. پس از به کار بستن نظریات فروید در اقدامات درمانی، برخی از اعضا جنبه‌هایی از نظریه فروید را ضعیف یا بی‌فایده تلقی کردند. برخی دیگر می‌خواستند تا عقاید فروید را اصلاح کنند؛ اما فروید از مشاهدات خود کوتاه نمی‌آمد.

 
 

در سال ۱۹۱۱ اختلافات شدیدی میان اعضای مهم انجمن پدید آمد. این موضوع از آن جهت که به یونگ ارتباط دارد مهم است؛ زیرا یونگ جانشین از پیش تعیین‌شده فروید برای هدایت انجمن روانکاوی به سوی سکوی بعدی بود. تا سال ۱۹۱۴  تفاوت‌های نظری میان فروید و برخی اعضای برجسته انجمن به نقطه شکست رسیده بود. درنتیجه برخی از اعضای برجسته ازجمله آدلر و یونگ از انجمن کناره‌گیری کردند. فروید نتوانست جدایی آن‌ها و سایر اعضای مستعفی را ببخشد و از آن زمان به بعد تماس بسیار محدودی با آن‌ها برقرار کرد.

 این جدایی‌ها از انجمن به‌سرعت تحت‌الشعاع آغاز جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۴ قرار گرفت و این جنگ مانع بزرگی در پیشرفت این جنبش و اعضای آن شد. فروید مسن‌تر از آن بود که به جنگ اعزام شود؛ اما هر سه پسرش مارتین، اولیور و ارنست به خدمت فراخوانده شدند. درنهایت همه سلامت و بدون جراحت شدید به خانه برگشتند.

 
زیگموند فروید ۱۹۳۱
 

باوجود موقعیت جدید فروید به‌عنوان روانشناسی محترم، اگر نگوییم مشهور در سطح جهانی، دهه ۱۹۲۰ سال‌های خوشایندی برای او نبود. سوفی دختر فروید به علت ابتلا به آنفولانزا می‌میرد. پسرش هاینس که نوه محبوب فروید بود به علت ابتلا به سل در ژوئن ۱۹۲۳ از دنیا می‌رود. مرگ هاینس برای فروید بسیار دردناک بود. ظاهراً او به آینده نوه‌اش بسیار امیدوار بود، مرگ هاینس ضربه مهلکی به او وارد کرد.

ژوزف بروئر مردی که این سال‌ها فروید از او فاصله گرفته بود؛ اما همچنان مورد احترامش بود نیز در ۱۹۲۵ چشم از دنیا فرو می‌بندد. در همین دهه فروید همچنین شاهد بود که حلقه طرفداران نزدیکش به نام کمیته در حال از هم پاشیدن است. در این اوقات پریشان خودش نیز دچار بیماری شد. فروید در تمام دوران بزرگ‌سالی سرسختانه و بدون پشیمانی سیگار می‌کشید. براساس گزارش‌های به طور متوسط  در روز ۲۰ سیگار می‌کشید. اکثر عکس‌های سیگار به دست او گواه این عادتش هستند. در سال ۱۹۲۳، بی‌شک درنتیجه همین عادت نشانه‌هایی از رشد سلول‌های سرطانی در قسمت گونه چپش پدیدار شد.

 
زیگموند فروید ۱۹۳۹
 

برای جلوگیری از گسترش سرطان نیاز به اعمال جراحی سختی بود. در اوایل اکتبر همان سال برای برداشتن قسمت راست فک بالا و سخت‌کام، فروید تحت دو عمل جراحی جداگانه قرار گرفت. ۱۶ سال پس‌ازآن، تا زمان مرگ در سال ۱۹۳۸ پروتز آزاردهنده‌ای در دهان داشت که شبیه به یک دست دندان مصنوعی بزرگ بود. با این شرایط صحبت کردن و غذا خوردن برایش سخت بود. در طول این ۱۶ سال، ۳۳ عمل جراحی مختلف برای برداشتن سلول‌های سرطانی یا پیش سرطانی در دهان فروید انجام شد. باوجوداین هیچ‌گاه از سیگار کشیدن دست برنداشت.

سال‎‌های آخر زندگی زیگموند فروید

از سال ۱۹۳۰ تا ۱۹۳۸ فروید به زندگی و کار در وین ادامه داد. جنبش روانکاوی بین‌المللی اکنون دیگر کاملاً پا گرفته بود. فروید مشهور شده بود و هرج‌ومرج‌هایی که در سال ۱۹۲۰ در جنبش به وجود آمده بودند فروکش کردند؛ اما به علت سلامتی رو به زوال‌اش فروید به‌تدریج از مشارکت در اقدامات داخلی جنبش روانکاوی کناره ‌گرفت. درواقع اواسط دهه ۱۹۲۰ شرکت در جلسات انجمن بین‌المللی روانکاوی را متوقف کرد.

 
آنا دختر فروید 1980آنا فروید دختر زیگموند فروید ۱۹۸۰
 

در ۱۵ تا ۲۰ سال آخر زندگی فروید که از سال ۱۹۲۳ با تشخیص سرطان دهانش آغاز شد، دخترش آنا پرستار و مصاحب دائمی‌اش بود. او در سال ۱۹۲۳ به عضویت انجمن روانکاوی وین درآمد و پس از فوت پدرش از شخصیت‌های برجسته روانکاوی محسوب شد. او به‌تدریج مسئولیت‌های بیشتری را در ارتباط با کار پدرش در انجمن به عهده گرفت. شهرت آنا فروید بیشتر به خاطر مکانیسم‌های دفاعی و تحلیل کودکان بود.

اوایل دهه ۱۹۳۰ زمان بروز آشفتگی‌های سیاسی و همه‌گیری جنگ در اروپا بود. در ۱۲ مارس ۱۹۳۸ ارتش هیتلر اتریش را تصرف کرد و به‌سرعت بر همه کشور مسلط شد. فروید در آغاز مقاومت می‌کرد؛ اما پس از تهدیدهای متعدد مجبور به ترک کشور شد. در ۱۳ مارس انجمن روانکاوی وین رأی به انحلال انجمن داد و به اعضایش توصیه کرد تا از اتریش فرار کنند و در صورت امکان در محل سکونت فروید کارشان را از سر بگیرند.

در هفته بعد خانه فروید بارها مورد حمله قرار گرفت و در ۲۲ مارس گشتاپو دخترش آنا را دستگیر و بازجویی کرد. خوشبختانه هیچ‌کس آسیبی ندید. اگرچه پول و اموال ارزشمند خانه فروید را به سرقت بردند؛ اما اتاق مطالعه خصوصی‌اش از دستبرد محفوظ ماند. از سوی دیگر اموال انتشارات روانکاوی که کمی با خانه و دفتر فروید فاصله داشت تمام و کمال مصادره شد.

 
زیگموند فروید ۱۹۲۲
 

فروید در ۱۶ جولای ۱۹۳۸ با همسر و دخترش آنا به انگلستان مهاجرت کرد. آن‌ها در آخرین خانه فروید ساکن شدند. خانه‌ای که آنا فروید چهل سال پس از مرگ پدرش همچنان آن را نگه داشت. تعجب‌آور است اما شادمانی فروید از بودن در خانه جدید و رهایی از محاکمه شدن توسط نازی‌ها به خاطر دل‌تنگی‌اش برای وین بر هم خورد. او همیشه ادعا داشت که از وین متنفر است؛ اما اکنون که از آنجا رفته بود دلش هوای شهر آشنای خود را می‌کرد.

بدون شک دل‌تنگی‌اش در سپتامبر همان سال وقتی دوباره برای درمان سرطان به جراحی نیاز پیدا کرد شدت گرفت. پس از اولین جراحی فروید در سال ۱۹۲۳ سلول‌های پیش سرطانی بسیاری رشد کرده بودند که با جراحی آنها را برداشتند؛ اما در سال ۱۹۳۶ سلول‌های سرطانی دوباره رشد کردند. اکنون در سال ۱۹۳۸ سرطان دوباره عود کرده بود. برداشتن آن این بار نیازمند عملی بود که فروید را بسیار ضعیف می‌کرد.

 
زیگموند فروید و همسرش مارتا ۱۹۳۹
 

در فوریه ۱۹۳۹ با وجود جراحی سختی که پنج ماه پیش انجام شده بود سرطان فروید بازگشت. این بار پزشکان تومور را غیرقابل دسترس و غیرقابل جراحی تشخیص دادند. فروید می‌بایست تا زمان مرگ با آن زندگی می‌کرد. در هشت ماه آینده فروید به‌طور فزاینده‌ای ضعیف شد و اندازه تومور بزرگ‌تر می‌شد. در سپتامبر بیماری به بیرون از گونه‌اش سرایت کرده و زخم بزرگ و ناخوشایندی را در صورتش برجای گذاشته بود.

در ۲۱ سپتامبر فروید که درد بسیار شدیدی را تحمل می‌کرد از دکترش درخواست کرد که با افزایش دوز مورفین مرگ راحتی را برایش رقم بزند. پزشک موافقت کرد و در روزهای آینده چند دوز بالا از مورفین را به او تزریق کرد. در ۲۳ سپتامبر ۱۹۳۹ نزدیک نیمه شب فروید از دنیا رفت. پیکرش را سه روز بعد در ۲۶ سپتامبر سوزاندند. ارنست جونز که اولین و معتبرترین زندگی‌نامه ‌نگار او بود در مراسم تدفینش سخنرانی کرد.

 

آخرین اخبار