اکبر ترکان در سال ۱۳۳۱ به دنیا آمد. در سال ۱۳۴۹ در دانشگاه صنعتی شریف در رشته مهندی مکانیک فارغ التحصیل شد. او از تیرماه ۱۳۶۰ تا مرداد ماه ۱۳۶۱ استاندار ایلام و از تیرماه ۱۳۶۲ تا بهمن ۱۳۶۳ استاندار هرمزگان بود. او تنها فرد غیرنظامی است که در جمهوری اسلامی ایران به مقام وزارت دفاع رسید. او مسوولیتهایی نیز در دولتهای هاشمی رفسنجانی، سیدمحمدخاتمی، محمود احمدی نژاد و حسن روحانی داشت. ترکان در اردیبهشت ۱۴۰۰ درگذشت.
به گزارش خبرنگار تاریخ و اندیشه ایران اکونومیست، اکبر ترکان میگوید:
حمله به کشور در شرایطی اتفاق افتاد که ما آمادگی لازم را نداشتیم. زمانی که جنگ شروع شد دوره خدمت سربازی به یک سال کاهش پیدا کرده بود و به سربازانی که بالای یک سال خدمت کرده بودند معافی میدادند. در این دوران پادگانها خیلی کمتر از معمول سرباز داشت. فرماندهان این دوران هم کسانی بودند که پس از انقلاب برای بخشهای مختلف انتخاب شده بودند. بسیاری از فرماندهان هم به دلیل سوابقی که پیش از انقلاب داشتند پاکسازی شده بودند. به همین دلیل فرماندهان ما افراد خوبی بودند ولی در امور نظامی تخصص نداشتند.
کشور نیز درگیر مشکلات بعد از انقلاب بود. در بخش صنایع نیز مسائلی وجود داشت. برخی از صاحبان صنایع، کارخانهها را رها کرده و از کشور رفته بودند. همین سبب شده بود دولت برای راه اندازی کارخانهها با مشکل روبرو شود. تعدادی از صنایع ملی شده بودند و اداره برخی در اختیار دولت قرار گرفته بود.
به طور کلی وضعیت صنعت و اقتصاد نابسامان بود. در چنین شرایطی به کشور حمله شد.
بازگشت سرتیپ اخراجی
در ابتدای جنگ در جهاد سازندگی لرستان بودم. تیپ ۸۴خرم آباد پیش از شروع جنگ به منطقه رفته بود. منطقه حالت جنگی داشت، ولی باور آن سخت بود که حملهای اتفاق بیفتد. تیپهای نظامی وضعیت مساعدی نداشتند.
شب قبل از سقوط مهران من در فرخ آباد خوابیده بودم. صبح به سمت ایلام حرکت کردم و در صالح آباد متوجه شدم فرخ آباد سقوط کرده است. همان روز حمله شروع شد. در حالی که ما انتظار نداشتیم تیپ ۸۴ خرم آباد تا صبح آسیب دید و مدتی طول کشید تا آن را جمع کردند. فرمانده این تیپ حسین محلوجی فرمانده نظامی نیرومندی نبود ولی انسان شریفی بود و بعد از انقلاب در این پست منصوب شده بود. حسین محلوجی طی تماسی با شهید بهشتی از او خواست فرمانده تیپ پیش از انقلاب را که پاکسازی شده بود بازگردانند. سرتیپ را بازگرداندند و او تیپ را دوباره ساماندهی کرد.
همه چیز به هم ریخته بود
من از پایگاه جهاد سازندگی لرستان برای کمک به جبهه و ایلام رفتم. ارتش در آن زمان سازمان منسجمی نبود. انبار بزرگ مهمات ارتش در خرم آباد بود ولی در بارگیری مشکل داشتند. من با بیش از ۱۵۰ نفر نیرو به پادگان باباعباس رفتم و مهمات را انتقال می دادیم. هر کس مهمات میخواست با هماهنگی فرمانده، از باباعباس مهمات میفرستادیم، حتی در فرستادن مهمات نیز قاعده درستی وجود نداشت و همه چیز به هم ریخته بود. مشخص نبود چرا مهمات به دستور من فرستاده میشد در حالی که من مسوولیت خاصی نداشتم.
من از مرحوم دکتر حسین عالی که استاندار لرستان بودند، بسیار آموختم. او از اعضای نهضت آزادی و فردی مومن، متدین و فداکار بود. البته با فراز و نشیبهای انقلاب او در گروه لیبرالها و ما در گروه حزب الله دسته بندی شدیم ولی من او را از نظر تدین و تقوا به عنوان حزب اللهی قبول داشتم و از لحاظ آشنایی با قرآن و نهج البلاغه و برخورداری از فرهنگ دینی تحسین میکردم.
باید استاندار شوی!
با شهید بهشتی در سفری که به خرم آباد داشت آشنا شدم. از دفتر آقای مهدوی کنی زنگ زدند و خواستند فورا به تهران بروم. آقای مهدوی گفتند باید استاندار ایلام شوم. در حالی که هیچ سابقه ذهنی ای نداشتم، آقای مهدوی کنی مرا به هیات دولت شهیدرجایی بردند. همان جا تصویب کردند من استاندار ایلام شوم. به من کلت دادند و مرا به ایلام فرستادند.
تمام مدیران آن دوره غیر از مرحوم بازرگان و دولتش، تقریبا هم سن ما بودند. ما تجربه و دانش کافی را نداشتیم ولی صداقت داشتیم. مردم نیز صداقت ما را باور داشتند. به همین دلیل خطاها را میبخشیدند. البته نمیتوانم بگویم کارآمد بودیم. در امور کشورداری تجربه کافی نداشتیم ولی ذره ذره آموختیم.
همه مثل هم زندگی می کردند
ارزاق مردم با دفترچه بسیج و کوپن ها تامین میشد. کالاهای اساسی بین مردم توزیع می شد و با وجود این که کم بود ولی مردم میپذیرفتند. در منزل استاندار و امام جمعه و امام خمینی نیز وضع به همین شکل بود. خود امام تاکید میکردند در منزل خودشان نیز مواد غذایی این گونه باشد. فضای جامعه در آن دوران به صورتی بود که همه این گونه زندگی میکردند. ممکن نبود از مردم بخواهیم در جبهه ها فداکاری کنند در حالی که افراد دولتی و نظامی، خودشان به شیوه دیگری زندگی بکنند.
یکی از آموخته های من این بود که در اداره امور از اهالی آنجا بهره ببرم. مومن بودن و صادق بودن آنها باعث شده بود مردم هم با آنها احساس راحتی کنند. آنها با مردم راحت بودند. فضاها با تصورات امروزی متفاوت بود. سراسر راستی، صفا، صمیمیت، درستی و شفافیت بود. الان مثل آن روزها نیست.
ما فرق کرده ایم. آدم ها عوض میشوند. آدمیزاد از نظر ذاتی ظرف معنویتش سوراخ است. مثل ظرف آبی میماند که نشتی دارد. ظرف معنوی و وجدان آدمی هم نشت میکند. تمام میشود. مدام باید آن را شارژ کنی. چراغ زنبوری را اگر تلمبه نزنی خاموش میشود. آدمی از نظر معنوی هیچ تضمینی ندارد. آدم بسیار برجسته و عالی امسال، تضمینی نیست که سال دیگر هم عالی باشد. لحظه به لحظه باید مواظب وجدان باشی.
منبع: نقبی بر درس ها و دستاوردهای جنگ، محمد درودیان، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس