جمعه ۱۰ فروردين ۱۴۰۳ - 2024 March 29 - ۱۸ رمضان ۱۴۴۵
۰۷ آذر ۱۴۰۱ - ۱۱:۰۳

از شرور خیابان‌های گلشهر تا فرمانده تک‌تیراندازارن فاطمیون

محمدکاظم کاظمی می‌نویسد:‌ «دوربرگردان» کتاب مهمی است؛ چرا که اولین روایت مکتوب از حضور مهاجران افغانستانی در جنگ سوریه به شمار می‌رود.
کد خبر: ۵۴۷۳۸۷

به گزارش خبرنگار فرهنگی ایران اکونومیست،‌ «دوست داشتم با حاج قاسم عکس یادگاری می‌گرفتم، نه برای پزدادن و نه برای اینکه به پلیس‌هایی که مدارک مهاجرین را در ایران چک می‌کنند، نشان بدهم. می‌خواستم از اولین دیدارم با این مرد بزرگ خاطره‌ای بماند. ماشین در حال سرسره‌بازی روی گل‌ولای جاده بود. صدای سوت آشنایی به گوشم رسید. مغزم سریع پیام داد که این سوت خمپاره 81 است که تا ثانیه‌ای دیگر در همین نزدیکی فرودمی‌آید... چند خمپاره اطراف ماشین اصابت کرد و همه‌جا تاریک و سرد شد... حتما شهید شدم. یک عکس هم با حاج قاسم نگرفتم تا بعد شهادتم بنر بشود و روی دیوار چهارراه کاشانی نصب کنند.»

این بخشی از کتاب تازه انتشارات جام جم است که با عنوان «دوربرگردان» به قلم سید‌زهیر مجاهد منتشر شده و روایت عبدالصمد علی‌زاده مهاجر افغانستانی ساکن مشهد است که آشنایی با حاج قاسم او را از یک شرور به فرماندهی یگان تک‌تیرانداز‌های فاطمیون در سوریه تبدیل می‌کند.

محمدکاظم کاظمی، شاعر مهاجر افغانستانی که ویراستاری این اثر را بر عهده داشته است،‌ در یادداشتی که برای انتشار در اختیار ایران اکونومیست،‌ قرار داده به این کتاب پراخته، این یادداشت به شرح ذیل است:‌

حدود شش سال پیش، زمانی که هنوز جنگ سوریه جریان داشت و تیپ فاطمیون در آنجا نقش پررنگی داشت، همفکری‌ها و تبادل نظرهایی در این مورد صورت می‌گرفت که این جریان را فقط یک جریان نظامی نبینیم، بلکه در پی تحکیم عقبه فرهنگی آن هم باشیم. همچنان که در جنگ تحمیلی هشت‌ساله هم فعالیت‌های فرهنگی همواره در کنار کارهای نظامی وجود داشت. درست به خاطرم هست که محمدحسین جعفریان در آن جلسات، از ضرورت خاطره‌نگاری و روایت‌نویسی از نبردهای فاطمیون می‌گفت. این که بعد از چند سال، چیزی که برای ما می‌ماند همین روایت‌هاست. و این‌ها می‌تواند دستمایه تاریخ شود، دستمایه هنر و ادبیات شود. اگر رمانی بخواهد بر اساس این وقایع نوشته شود، اگر فیلمی بخواهد ساخته شود، جز با اتکا به این روایت‌ها مقدور نیست.

کتاب و ادبیات , کتاب ,

رزمندگان افغانستان در این چهار دهه اخیر، چندین درگیری در چندین جبهه را تجربه کرده‌اند. جنگ با حکومت کمونیستی و نیروهای متجاوز روسی، جنگ با طالبان در دور اول، جنگیدن در جبهه‌های جنگ تحمیلی در ایران و جنگیدن در سوریه در برابر داعش و متأسفانه از هیچ‌یک از این رویارویی‌ها روایت‌های بسیاری باقی نمانده است. از جنگ و جهاد در داخل افغانستان فقط یک سلسله خاطرات جهاد افغانستان باقی مانده است، از حضور رزمندگان افغانستان در جنگ تحمیلی فقط کتاب «از دشت لیلی تا جزیرهٔ مجنون» مرحوم سرور رجایی را داریم و از جنگ سوریه، کتاب «دوربرگردان» تا جایی که من اطلاع دارم، اولین روایت مکتوب است که به صورت کتاب منتشر شده است.

از این جهت به نظرم این کتاب بسیار مهم است چون تا این لحظه، اثری یگانه است.کتاب روایت زندگی یکی از فرماندهان فاطمیون است، فرماندهی که به نام «سلیمان» شناخته می‌شود. کتاب را سید زهیر مجاهد، بر اساس گفت‌وگوهایش با سلیمان تدوین کرده و انتشارات جام جم آن را منتشر کرده است.

سلیمان زندگی‌ای ابوذروار دارد. می‌دانیم که ابوذر غفاری پیش از اسلام‌آوردن، زندگی تاریکی داشت و یک چرخش 180 درجه‌ای از او ابوذر محبوب ما را ساخت. این چرخش 180 درجه‌ای چیزی است که در یک سفر جاده‌ای، فقط در یک دوربرگردان اتفاق می‌افتد و این است وجه تسمیهٔ این کتاب.

نمی‌خواهم داستان کتاب را لو بدهم. می‌گذارم که خود خوانندگان، آن را بخوانند و این قصهٔ شگفت را دریابند. فقط می‌خواهم بگویم که این کتاب در واقع یک اثر چندبُعدی است. بخشی از آن در سوریه می‌گذرد و روایت‌های دست اولی از مجاهدت‌های رزمندگان ایرانی و افغانستان در کنار هم و در برابر داعش و متحدانش را بیان می‌کند که بسیار پرکشش است و البته تأثیربرانگیز.

روایت شهادت بسیاری از این رزمندگان در این کتاب بیان شده است آن هم از زبان کسی که در متن اصلی جنگ حضور داشته و در بیشتر عملیات‌ها حاضر بوده است. اما حدود نیمی از کتاب، در واقع روایت زندگی سلیمان قبل از این دوربرگردان است؛ یعنی زمانی که او میدان‌دار خیابان‌های گلشهر مشهد بوده است، با همراهانی که عمدتاً‌ خلاف‌های خیابانی بوده‌اند. دورهٔ تاریک زندگی او، چیزی که بسیار کسان هیچ‌گاه دوست ندارند آن را روایت کنند.

روایت این دوره، شجاعتی می‌خواهد پیش از این هم در یکی دیگر از کتاب‌های انتشارات جام جم یعنی «ویولن‌زن روی پل» آن را دیده‌ایم که خسرو باباخانی چگونه دوران درگیری‌اش با اعتیاد را روایت کرده و این کتاب محبوب و پرفروش را شکل داده است.

این قسمت از کتاب در واقع دو اثر دارد. یکی اثر معنوی یعنی این که به سیر تحول معنوی شخص واقف می‌شویم. دیگری اثر اجتماعی و شناختی که از یک تیپ آدم‌ها در جامعه پیدا می‌کنیم. تیپی که بسیار روایت نشده و اگر هم روایت شده است، عمدتاً اغراق‌آمیز و مربوط به چهره‌های خاص بوده است. یا او را «داش‌ آکل» و «قیصر» دیده‌ایم، یا یک تبهکار اصلاح‌ناپذیر.

اینکه چطور می‌شود یک کودک از یک خانوادهٔ سرشناس و مذهبی و آبرودار، به جوانی تبدیل می‌شود که همه اطرافیان، حتی اعضای خانواده‌اش از او خوف دارند و البته جوانی که در عین حال، علم حضرت عباس(ع) را به چشم یک معجزه‌گر می‌بیند.

یک قسمت کوتاه ولی مهم و مؤثر این کتاب، روایت دوران کودکی و نوجوانی سلیمان است. این قسمت به نظرم از آن جهت بسیار اهمیت دارد که آنچه بر سلیمان در آن زمان می‌رود، بر بسیاری از کودکان مهاجر در طول چند دهه رفته است، محرومیت از تحصیل. چیزی که این کودک را از مدرسه به خیابان می‌کشد و از خیابان به زندان. چیزی که وقتی سردار قاسم سلیمانی آن را می‌شنود، اشک می‌ریزد و می‌کوشد که هر طور شده، زمینهٔ تحصیل برای رزمندگان مهاجر را فراهم کند.

من بیش از این، نمی‌توانم سیر روایت کتاب را لو بدهم. دوست دارم کتاب را بخوانید و با من همراه شوید.»

نظر شما در این رابطه چیست