به گزارش ایران اکونومیست، زبانی که به آن سخن میگوییم و مینویسیم زبانی است آسان و توانا و زیبا با پیشینهای بسیار کهن و روشن.
زبان ملی کنونی ما حتی در روزگاران باستانی بهعنوان زبان رسمی فرهنگی در شاهنشاهی پهناور ایران بهکار میرفته است.
شمار گویشهایی که در آبادیها و شهرها یا شهرستانها و استانهای ایران به آنها سخن گفته میشد کم نبود ولی ایرانیان هوشیار روشنبین که به همبستگی و یگانگی ملی خویش هموار سخت دلبستگی دارند و آن را نهتنها بسیار گرامی بلکه مقدس میشمارند از دیرباز دریافته بودند که یک ملت راستین بافرهنگ نیازمند زبان یگانهای است که نه فقط برای گفتوگوهای روزانه بلکه برای بیان همۀ اندیشهها و خواستههای گوناگون فرهنگی و فنی و صنعتی توانایی داشته باشد تا ارتباط و تفاهم را همیشه به آسانی میان آنان برقرار دارد. به سبب همین دریافت بود که فارسی بر زبانهای ایرانی دیگر برتری و پیشی گرفت و آرزوها و اندیشههای والا و دانش و هنر ایرانیان به آن نوشته و سروده شد در ترجمه فارسی تفسیر طبری که یکی از کهنترین نوشتههای موجود فارسی است چنین آمده است:
«این کتاب نبشته به زبان تازی و به اسنادهای دراز بود و بیاوردندسوی امیرسید مظفر ابوصالح منصور بن نوح پس دشخوار آمد بروی خواندن این کتاب و عبارت کردن آن به زبان تازی و چنان خواست که مر این را ترجمه کند به زبان پارسی پس علماء ماوراءالنهر را گرد کرد و این از ایشان فتوی کرد که روا باشد که ما این کتاب را به زبان پارسی گردانیم گفتند روا باشد.
خواندن و نبشتن تفسیر قرآن به پارسی مر آن کس را که او تازی نداند از قول خدای عزوجل که گفت و ماارسلنا من رسولالابلسان قومه گفت من هیچ پیغامبری را نفرستادم مگر به زبان او آن زبانی کایشان دانستند و دیگر آن بود کاین زبان پارسی از قدیم بازدانستند از روزگار آدم تا روزگار اسمعیل پیغامبر. همه پیغامبران و ملوکان زمین به پارسی سخن گفتندی و اول کس که سخن گفت به زبان تازی اسمعیل پیغامبر بود و پیغمبرما صلیالله علیه از عرب بیرون آمد و این قرآن به زبان عرب بر او فرستادند و اینجا بدین ناحیت زبان پارسی است و ملوکان این جانب ملوک عجماند». (رسمالخط این نوشته که بهنظر میرسید ایراداتی دارد، حفظ شده است.)
میدانیم که مردم ماوراءالنهر گویشهایی داشتند و یکی از آنها به نام سغدی، چند سده در نوشتن بهکار رفته و آثار ادبی داشته است ولی تفسیر طبری به فرمان پادشاه سامانی در آن سرزمین به زبان فارسی برگردانیده شد که زبان همگانی ایرانیان بود و هست و نه به سغدی که زبان یک دسته از آنان بود.
نه تنها شهریاران سامانی یا صفاری و پادشاهان ایرانی دیگر بلکه همۀ ایرانیان فارسی را بسیار بزرگ و گرامی میداشتند.
زبانشناسان در فرگشت یعنی تحول زبانهای ایرانی در درازای تمام تاریخ سه مرحله تشخیص داده و آنها را باستانی و میانه و نوین نامیدهاند. در میان همۀ زبانهای ایرانی تنها یک زبان است که در این هر سه مرحله شناخته و بررسی شده و از آثار فرهنگی برخوردار بوده است و آن فارسی است. تقریباً همه زبانهای ایرانی دیگر را فقط در یک مرحله و در یک دورۀ کوتاه میشناسیم.
چون فرهنگ هر ملت ماحصل اندیشۀ آنان و بهکار بستن آن در زندگانی است و زبان وسیلۀ بیان اندیشه و بلکه خود وسیله اندیشیدن است پس هر زبانی آیینه فرهنگ مردمی است که به آن سخن میگویند. فرهنگ عالی بیزبان پرورده و زبان پرورده جدا از فرهنگ عالی به وجود نمی آید. به همین دلیل فارسی آیینه فرهنگ ایرانی و گواه پروردگی و والایی آن است.
اگر ایرانیان فارسی را از میان گویشها و زبانهای بسیار برگزیدند، اینک فارسی است که از هوش و دانش و هنر والا و کوشش دیرین و پیگیر آنان در راه پیشبرد فرهنگ و دانش سخن میگوید.
منبع: بخشی از مقالۀ زبان فارسی نوشتۀ صادق کیا، هفت هنر، زمستان ۱۳۴۹، شمارۀ ۵.