در ابتدای کار امیرکبیر، هرزگی و قمه کشی و لوطی بازی در شهرها رواج داشت. مردم در امان نبودند. خاصه در دولت حاجی میرزا آقاسی از این وضع به ستوه آمده بودند. شگفت اینکه خود دولت زمینه ناامنی را فراهم می کرد.
صدر التواریخ می نویسد: حاجی آقاسی سربازان فوج ماکویی را به خود اختصاص داده بود و از برای روز بد، ایشان را چنان مسلط کرده بود که شب ها با چراغ روشن به خانه ها به دزدی می رفتند. صاحبخانه می دید اما جرات دم زدن نداشت. این ترکان ماکویی مست می شدند و زن بیچاره و بچه بی صاحبی را می دیدند می بردند....
غروب که می شد هیچ زن و بچه ای جرات بیرون شدن از خانه را نداشت. سایر الواط هم به اسم ترکان ماکویی فرصت را غنیمت شمرده مرتکب پاره ای شرارت ها می شدند.
در گزارش های معتبر آمده است: سربازان در تجاوز به مردم، اعمال زشت شریرانه ای را مرتکب می شدند، حمام های عمومی صحنه هرزگی های آشکار بود. خاصه در اصفهان اهالی از دست اشرار و الواط به ستوه آمده بودند.
امیر همه آن تبهکاری ها را برانداخت و مردم امن و امانی یافتند.
در گزارش های معتبر آمده است: امیر در مبارزه علیه فساد اخلاقی که در طبع هموطنانش ریشه دوانده بود مکث نکرد و کسانی را که هرزگی در گرمابه ها را وسیله سودجویی خود ساخته بودند تنبیه نمود و آن پلیدی ها را نابود ساخت.
صدر التواریخ می نویسد: جوانان تهرانی قمه می بستند و در بازار شرارت می کردند و بسی مردم را زخمی می نمودند. در مجلسی ذکر شد خوب است بستن قمه قدغن شود. امیر گفت هر که خواهد قمه ببندد اما آنکه تیغ از غلاف بیرون آورد که خواهد بود؟ پس از این اگر نزاعی در شهر می شد کسی یارای تیغ از نیام کشیدن نداشت. پس مردم قمه بستن را ترک گفتند و به تدریج ملایمت طبع و سلامت نفس اختیار کردند.
وزیر مختار انگلیس می نویسد: پیش از امیر ، هر روز میان سربازان و مردم نزاع و داد و بیداد برپا می شد و خونریزی می شد و سربازان در تجاوز به مردم مرتکب اعمال زشتی می شدند. اما حالا نظم برقرار شده و مردم در ایمنی و پناه قرار دارند.
امیرکبیر و محمدکله پز
قانون آبله کوبی عمومی را میرزا تقی خان امیرکبیر گزارد. برای آگاهانیدن مردم در مطبوعه وقایع اتفاقیه اعلام شد: در ممالک محروسه ناخوشی آبله عمومی است که اطفال را عارض می شود و اکثری را هلاک می کند یا کور و معیوب می شود. اشخاصی را که در کودکی این آبله در نیاورده اند در بزرگی بیرون می آورند و به هلاکت میرسند. اطبا چاره این ناخوشی را این طور یافته اند که در طفولیت از گاو آبله برمی دارند و به طفل می کوبند و آن طفل چند دانه آبله بیرون می آورد و بی زحمت خوب میشود. پس اولیای دولت؛ کسان را برای یادگیری این فن شریف گماشته اند که بعد از آموختن به جمیع ممالک محروسه مامور نمایند که در هر ولایتی جمیع اطفال خود را مردم بیاورند و آبله شان را بکوبند و رعیت از هلاکت آسوده گردند.
بنا بر روایت های معتبر تاریخی، چون امیر به افزایش جمعیت مملکت علاقمند بود علیه بیماری آبله کارها کرد. آبله کوبی را در سرتاسر ایران مرسوم ساخت. رساله ای در این باب از زبان انگلیسی به فارسی بترجمه رسانید و چاپ کرد و آبله کوبانی با حقوق کافی به ولایات فرستاد.
قانون آبله کوبی کودکان همگانی و اجباری بود. کوشش رفت که خود مردم به آن روی آورند و به سودمندی آن پی ببرند. از قراری که آبله کوب گیلان نوشته است: در اوایل اهل اینجا احتراز از این معنی داشتند. بعد از آنکه به وضوح پیوست که این آبله کوبی بسیار مفید است تمامی اهل شهر در کمال رغبت و میل اطفال خود را می آوردند و آبله می کوبیدند.
ضمانت اجرای قانون این بود که اولیای اطفالی که در آن قصور می ورزیدند مورد مواخذه و جریمه قرار می گرفتند. چنانچه در محله دروازه نو اصفهان بچه ای از آبله مرد و پنج تومان از پدر او جریمه گرفتند.
شرح این داستان را اعتضاد السلطنه گفته و شنیدنی است:
در سفر اصفهان روزی در چهل ستون امیر را بر افروخته دیدم. گمان بردم که از سرحد (مرز) خبر بدی رسیده اما معلوم شد که فرزندان صادق رنگ آمیز و محمد کله پز از آبله مرده اند. امیر از آنان مواخذه کرد چرا با وجود آنکه دولت مایه آبله کوبی را فرستاده و در معابر هم جار زده اند که اطفال را آبله بکوبید قصور کرده اند؟ پس گفت از هرکدام پنج تومان گرفته مرخص کنید و پول را در صندوق خاص خرج مریضان بگذارید. چون توانایی پرداخت آنرا نداشتند دستور داد که از کیسه خودش این پول را به صندوق بدهند تا قانون اجرا شده باشد. بعد من به امیر گفتم این مطلبی نبود که اینقدر شما را مشتعل کرده بود. فرمود: شاهزاده تعجب دارم که شما شنیدید دو نفر بی جهت تلف شدند و به شما تاثیر نکرد». از این سخن امیر من بسیار شرمنده شدم.
منبع:
امیر کبیر و ایران، فریدون آدمیت؛ با اندکی تلخیص