حسام افروز در ادامه یادداشت خود در روزگار نوشت: «نه آن قدری که شما فکر میکنید دیده شدن برایم مهم است، نه زندگی اینقدر برایم مهم است که بخواهم برای دیده شدن چنین کاری کنم. نه فوتبال را به این دلیل انتخاب کردم، نه سینما را». این بخشی از پاسخ مودبانه و پر متانت پژمان جمشیدی به پرسش زشت و کریه خبرنگاریست که برای رهایی از بینامی، راهی جز بدنامی پیدا نکرده است.
ماجرا به نشست رسانهای فیلم سینمایی «خط فرضی» بازمیگردد، آنجا که پرسش یا بهتر بگوییم توهین یکی از خبرنگاران به پژمان جمشیدی میرفت فضا را متشنج و نام خبرنگار را حبابگونه بر سر زبانها روان کند؛ اما سعهصدر و پختگی پژمان جمشیدی و البته اندوه بزرگ از دستدادن دو دوست دیرینش پاسخ او را به سمتی سوق داد که جز شرمساری برای خبرنگار حریص دیدهشدن نماند.
محمود گبرلو که بیشتر و پیشتر او را با برنامه سینمایی «هفت» میشناسیم، گرداننده نشست فیلم فرنوش صمدی بود، فردی که به پشتوانه سالها اجرا و شناخت فضا انتظار میرفت از تجریه و پختگی خود در طرح سوال یا اصلا مطرح نکردن آن وام بگیرد تا نه فرصت جولان به خبرنگار دهد و نه بر اندوه پژمان جمشیدی بیافزاید.
هرچه بود پرسش توهینآمیز و پرت خبرنگار خوانده شد: «در فوتبال که به جایی نرسیدید، فکر نمیکنید برای دیدهشدن راههای بهتری هم وجود دارد و دیدهشدن صرفا با بازیگری نیست؟»
پرسشی که تنها کمی رصد بازیهای این فوتبالیست نه چندان سالهای دور در پرده بزرگ سینما و جعبه جادویی میتواند به پرت و توهینآمیز بودن آن صحه بگذارد. از سرعت قابل توجه و تکنیک متوسط او در زمین فوتبال که بگذریم، راحتیاش با دوربین و بازیهای قابل قبول او در فیلمها و سریالها کاملا پرسش یادشده را به پرتی و احتمالا هدفمندی سوق میدهد.
چه بخواهید، چه نخواهید، پژمان جمشیدی، ولو کمسو اما از ستارههاییست که همواره مخاطب از او استقبال کرده است. نه تنها مخاطب که فرشته طائرپور بعد از کاندیدا شدن جمشیدی برای بازی در سوءتفاهم به عنوان نقش مکمل و همین روز گذشته آزیتا حاجیان برای بازی مطلوب این بازیگر در «خط فرضی» که ضمن درخشان خواندن بازی پژمان جمشیدی از خبرنگار خواسته بود انصاف را درباره او رعایت کند.
و اما مهمترین بخش ماجرای دیروز که به پاسخ موقر و محترمانه پژمان جمشیدی بازمیگردد. «نمیخواهم بحث را عرفانی یا مظلوم نمایی کنم یا جواب شما را بدهم. میخواهم یک بحث خیلی بیربط کنم که از دو روز گذشته خودم به آن فکر کردم. در خصوص قسمت دوم سوال شما، اگر کسی من را نشناسد فکر میکند زندگی برایم خیلی با ارزش است. نه آن قدری که شما فکر میکنید دیدهشدن برایم مهم است، نه زندگی اینقدر برایم مهم است که بخواهم برای دیدهشدن چنین کاری کنم.
نه فوتبال را به این دلیل انتخاب کردم، نه سینما را. در این چهار-پنج سالی که من در جشنواره فجر هستم تا حالا نقد شخصی از خودم ندیده بودم. یعنی اگر مثلا در سوءتفاهم هم کاندیدا شدم، در خصوص فیلم نقد مینوشتند و در گوشهای از آن هم در خصوص بازی من یا فیلمهای دیگر مثل «خوب بد جلف» و…
سه روز پیش ، چون خیلی در اینستاگرام کم میروم و الان خیلی چک نمیکنم، یکی از دوستان سر صحنه فیلمبرداری به من گفت یک نفر یک نقد خیلی خوب و یک صفحهای برایت نوشته است. خیلی خوشحال شدم چون یک نقد شخصی و صرفا بهخاطر بازی من در فیلم شیشلیک بود.
به محض اینکه آن نقد و خبر را خواندم، صفحه بعدی همان خبر، فوت علی انصاریان بود. وقتی ما در این دنیا داریم زندگی میکنیم، همه اینها که میگویید به قدری برایم بیارزش است که این موضوع سه روز پیش تلنگری به من زد که بدنم لرزید. وقتی یک تعریف از خودم دیدم و خبر بعدی در خصوص فوت علی، دوست عزیزم بود. بنابراین زندگی آن قدر برایم با ارزش نیست که فکر کنید برای دیده شدن فیلم بازی میکنم، به واقع خودم را سرگرم میکنم».
بعد از خواندن پاسخ پژمان جمشیدی در نظر داشته باشید که کافی بود تن پرسشهای اینچنینی خبرنگاری به تن پاسخهای آنچنانی افرادی نظیر ابراهیم حاتمیکیا یا مسعود کیمیایی بخورد، (نشست قاتل اهلی و خروج) آنوقت میدیدیم بلوایی به پا میشد که فقط یک بزنبزن سیر کم داشت.
ایسنا