امیر حاجرضایی، کارشناس فوتبال، در یادداشتی در روزنامه ایران به مناسبت درگذشت دیگو مارادونا نوشت: «دیگو مارادونا چهرهای است که در بعد ورزشی، نیازی نیست که درباره او زیاد صحبت کرد. او یکی از نوابغ فوتبال جهان بود که متأسفانه باید از این به بعد از فعل ماضی درباره او استفاده کرد. همه علاقهمندان به فوتبال، چه آنهایی که مارادونا را دوست داشتند و چه آنهایی که دوستش نداشتند، سطح بازیاش را میدانند و دههها طول میکشد که بازیکنی مثل او در صحنه فوتبال ظهور کند. اما خود من وقتی مقایسه مارادونا با پله پیش میآمد، همواره مارادونا را ترجیح میدادم، برای این که معادلاتی را در ذهنم داشتم و بعد به معدلگیری میرسیدم و در آن معدلگیری مارادونا را برترین بازیکن تاریخ فوتبال میدانستم. مارادونا موضعگیریهای اجتماعی داشت که من برای آن امتیاز قائل هستم. کسی هرگز مارادونا را در جایگاه ویژه در کنار رهبران فیفا ندید. او همیشه در میان مردم بود ولی برعکساش پله یا میشل پلاتینی با کت و شلوار و کروات کنار رؤسا بودند. او بهشدت در موضعگیریهای خود رادیکال بود و من به علاقهمندان به او توصیه میکنم که مستند «مارادونا به روایت کوستوریتسا» به کارگردانی امیر کوستوریتسا را ببینند؛ مستندی فوقالعاده جالب که در آن دوربین به همراه مارادونا حرکت میکند و صحنههایی از زندگی او را به تصویر میکشد. او مواضع سیاسی جذابی دارد و به طور مثال در این فیلم میگوید که با جرج بوش پسر، یک چای هم نمیخورم. این در حالی است که خیلی از ستارگان با این که کارهای خیرخواهانه انجام میدهند ولی مواضعی در قبال این گونه افراد نمیگیرند.
یک موضوع دیگر که درباره مارادونا به نظر من اهمیت داشت، تاریخسازی و اعاده حیثیتی بود که او در قبال مردم کشورش انجام داد؛ در زمان مارگارت تاچر، نخستوزیر انگلیس در سال ۱۹۸۲، جنگ فالکلند درگرفت که انگلستان این جزایر را تصرف کرد و آرژانتین را شکست داد و نزدیک به هزار نفر از نظامیان آرژانتین هم کشته شدند و به نوعی آرژانتینیها تحقیر شدند. مارادونا ۴ سال بعد در جام جهانی ۱۹۸۶ در بازی با انگلیس، ۶۰ متر بازیکنان این تیم را دریبل کرد و گل قرن را به ثمر رساند تا بدون هیچ ارتشی وارد قلعه انگلیسیها شود و آن تحقیر را پاک کند؛ بعد از آن بدون هیچ رفراندومی میلیونها آرژانتینی به خیابانها ریختند و در پلاکاردهایی که دستشان بود نوشته بودند: «Welcome president».
او در ادامه وقتی آن پنالتی مشکوک را در فینال جام جهانی ۱۹۹۰ برای آلمان گرفتند و آرژانتین به قهرمانی نرسید، با ژائو هاوالانژ دست نداد و خشم و نفرت خود را نسبت به رئیس برزیلی وقت فیفا نشان داد؛ آنجا جرقههای این موضوع زده شد که فیفا به دنبال انتقامجویی و حرکت در جهت حذف مارادونا است. آنها دیده بودند مارادونا ابایی ندارد از این که علناً توهین کند و در جام جهانی ۱۹۹۴ هم مارادونا را به دلیل استفاده از ماده نیروزا محروم کردند؛ در همان فیلم مستند میبینیم که مارادونا در حالی که گریه میکند، میگوید: «من نه تنها به ملتم بلکه به همه جهان میگویم که پاک پاکم. این دسیسهای است که فیفا برای من چیده است.»
بعد از آن مارادونا دست به یک خود ویرانگری میزند و به الکل و مواد مخدر اعتیاد پیدا میکند. او چندین بار تا آستانه مرگ پیش رفت و در بیمارستان بستری شد ولی نجات پیدا میکرد ولی ۲۵ نوامبر یا ۵ آذر قلب او میایستد. البته یک مقدار هم قابل پیشبینی بود که این بازیکن بزرگ، عمری به مقدار کمال نخواهد کرد. او همین چند وقت پیش هم عمل جراحی مغز انجام داده بود و جسم سالمی نداشت.
مارادونا انسانی بود که روح سرکشی داشت و این روح روی جسم او تأثیر زیادی گذاشته بود. من قصد تطهیر مارادونا را در زمینههای اعتیاد و زندگی شخصیاش ندارم و شاید خیلیها هم معتقد باشند که یک فوتبالیست باید بازیاش را انجام دهد و کاری به دیگر مسائل نداشته باشد ولی من معتقدم چهرههای شاخص در مسائل اجتماعی باید با موضعگیریهای خودشان به نفع مردم اقدام کنند. برای همین من مارادونا را همیشه به بقیه ترجیح میدادم با این که بازی کریس رونالدو و مسی را دوست دارم و هر دو هم کارهای انساندوستانهای انجام میدهند ولی من کتابهای زیادی درباره ستارههای بزرگ فوتبال خواندهام و فیلمهای زیادی دیدهام و نمیخواهم از مرگ مارادونا نردبانی برای حمله به ستارهای مثل پله بسازم. پله نابغه بود ولی همواره در کنار روسای جمهور برزیل بود و وزیر ورزش هم شد. او با این که از فقر به شهرت و ثروت رسید ولی مردم خود را فراموش کرد و دائماً کنار قدرت بود اما دیگو کنار مردم بود و من ترجیح میدهم مارادونا الگویم باشد. او بزرگترین چهره فوتبال بود؛ ستارهای که زندگیاش به «جرج بست» شبیه شد. بست در ۵۹ سالگی درگذشت و مارادونا در ۶۰ سالگی.»