خط، دستخط، خوشنویسی، طراحی فونت، خط تحریری و مفاهیم و مواردی ازایندست، ما را بر آن داشته تا به بهانه هفته خوشنویسی، با محسن سلیمانی، مدرس نقاشی و گرافیک در دانشگاه، هنرمند و فعال هنرهای تجسمی به گفتوگو بنشینیم. آنچه در ادامه میخوانید، پاسخهای مفصل و خواندنی این پژوهشگر به سؤالات ایسناست: «خط» چه وجه مشخص و قابلتفکیکی از «خوشنویسی» دارد و اصولاً، این تفکیک چه تأثیری در نگاه ما به همه آنچه بهعنوان خط و خوشنویسی معرفی میشود، میتواند داشته باشد؟
همه ما بهخوبی میدانیم که خط، بخش بزرگ و اعظم تاریخ تمامی تمدنها محسوب میشود و بدون آن، تاریخ بشر، ناقص و نامعلوم، گنگ و ازدسترفته بود. همچنین میدانیم که خط و نوشتار، دنیای وسیعی با کارکردها و نمودهای متنوع داشته و دارد و سیر و سیاحت کردن در عالم خط و نوشتار، بسیار دنیای عمیق و فراخی است و خوشنویسی نیز طبعاً یکی از وجوهات و نمودهای عالم وسیع خط است.
فارغ از تمایز جنبههای کاربردی متنوع بین خط با خوشنویسی، یکی از تفکیکهای مهم بین آن دو این است که خوشنویسی مرسوم، اساساً رفتاری تقلیدی و تصنعی است که منطبق با اصولی ساختارگرا و از پیش تعیینشده، ظهور مییابد، درحالیکه خط، یکی از طبیعیترین انعکاسات شخصیت و خلقوخوی آدمی است که میتواند «من» هر فرد را با فرد دیگر متمایز سازد و اساساً موضوع «دستخط» همینجا از خوشنویسی تفکیکشده و زاییده میشود.
امروزه مطالعات زیادی با عنوان دانش «گرافولوژی» در دانشگاههای علوم اجتماعی و انسانی جهان، درباره ارتباط «خط و شخصیت» در حال انجام است و ارتباطات گستردهای میان خطشناسی و روانشناسی شخصیت نیز بهدستآمده که کاربردهای فراوانی یافته است.
بدینجهت، گفتگو در این مجال اندک درباره مسئله خط، صرفاً اشاره و بهانهای است که ما را به اندیشیدن و کشف زوایای پیدا و پنهان آن واقف کند. نکته بسیار مهم دیگر آن که مسئله خط، از شاخصترین ارکان بزرگ ارتباطی به شکل یک رسانه و هویتبخش در تمام تمدنها بالأخص در جغرافیای ملل اسلامی بوده و هست و این معنا به ما گوشزد میکند که بهطور عمیق و دقیقی درباره آن بیندیشیم.
رابطه صمیمانه کلمات و حروف متولدشده، در بستر فرهنگ و تمدن دوران اسلامی بدون لحاظ استعداد و ذائقه ایرانی در پدید آمدن جلوههای ناب این فرهنگ عمیق، امری بیمعنا، ابتر و نابجاست. اگرچه دین اسلام در قوم عرب ظهور کرد اما پرواضح است که اعراب بادیهنشین شبهجزیره عرب، از چنین ظرفیت هنرمندانهای در آن سرزمین برخوردار نبودند بلکه هنرمندانی از سومر، ایران و یونان در پایهگذاری هنر اسلامی نقشآفرینی کرده و هم در پیدایش و هم در گسترش این فرهنگ عمیق، تأثیر شگرفی از خود برجای گذاشتند. در این میان، جلوههای درخشان استعداد ایرانی با زایشهای هنرمندانه مبتنی بر بستری اصیل، در دورههایی از تاریخ خوش درخشید و همواره روح تازهای را از رودِ مواج هنر در بستر فرهنگ خط و خوشنویسی جاری نمود.
به نظر میرسد، اغلبِ خطوط پدید آمده در تاریخ صدر اسلام و ازجمله مهمترین آنها، دو خط کوفی و نسخ، ابتدا بهصورت ساده و دستنویس جریان یافته و سپس بهصورت خوشنویسانه، سیر تحول هنری خود را توسط کاتبان در نگارش مصحف و متون مختلف و همچنین معماری انعکاس داده است. بدین منظور، توجه به اهمیت دستنوشتهها و مسئله «دستخط» امروز از جهات مختلفی حائز اهمیت است و لازم است مورد بازخوانی متخصصین قرار بگیرد. مطالعات تاریخی نشان میدهد که جامعه ایرانی پیرامون موضوع دستخط، همواره دچار چالشهای جدی بوده و در دورههایی نیز، گرفتار نوعی غفلت تاریخی و خودسانسوری شده است.
ما اکنون در دورهای بسر میبریم که بازخوانی ریشههای فرهنگی در موضوع دستخط و کند و کاو پیرامون انتخاب و گسترش آن بهعنوان یک امر ملی و پیوند آن با بوم ایرانزمین، امری ضروری است و طبعاً شناخت، برنامهریزی، تبیین، راهگشایی و آیندهنگری در عرصه دستخط با حفظ معیارها و موازین و اصول، بسیار مفید و مؤثر خواهد بود.
کاربردی بودن هر پدیده، در حیات اجتماعی آن نقشی تعیینکننده دارد. با ورود چاپ به ایران، کارکرد کاتبان و خوشنویسان با بحران روبرو شد. در آن برهه چه واکنشهایی در مواجهه با این تهدید آشکار شد؟
خط یک پدیده تمدنی، برآمده از فرهنگ و وابسته به فرهنگ است؛ ازیکطرف میتواند ابزار فرهنگی شایستهای باشد و از طرف دیگر، فرهنگ را تااندازهای وابسته به خود کند. اما از منظر دیگر میتوانیم از خود بپرسیم که آیا فرهنگ، وابسته به شکل خاصی از خط است؟ آیا میتوانیم بگوییم هیچ خطی بهخودیخود ارزش خاصی ندارد و ارزش خط صرفاً وابستگی تام آن به مسئله زبان است؟ از همین سؤالات میتوانیم نتیجه بگیریم که خط، دو گونه دشواری در کارکرد پیدا میکند؛ یک گونه، ریشه در زبان دارد و گونه دیگر نیز به خود عناصر خط برمیگردد که مجال بسط بیشتر در این خصوص نیست. به اختراع صنعت چاپ بهعنوان یکی از علل پیدایش رنسانس در برخی کشورهای اروپایی ازجمله ایتالیا برگردیم.
بهعبارتدیگر اختراع چاپ، سرآغازی بر تمدن جدید در اروپا بود و تأثیرات شگرفی در تاریخ مغرب زمین از خود برجای گذاشت. در ایران نیز اگر بگوییم که از قرن نوزدهم با گسترش صنعت چاپ، دوران تجدد ایرانی آغازی بر تحولات گسترده بود و پیامدهای بسیاری بر افکار و پدیدههای این سرزمین گذاشت، گزافه نگفتهایم. اگرچه ریشههای تاریخی چاپ در ایران به اواخر دوره ایلخانان و قرن سیزدهم برمیگردد اما تا دوره قاجار، هنوز مسئله چاپ به یک صنعت عمومی و فراگیر مورد پذیرش بهویژه از سوی دربار و کاتبان قرار نگرفته بود. چاپ سربی، علیرغم نوآوری و هیجانی که با حروف متحرک داشت، به جهت خط و تصویر زمخت و خشک حروف سربی، مورد پذیرش ذائقه و روح هنرمندانه ایرانی نبود و پس از چندی متوقف و تعطیل شد و چاپ سنگی عملاً جای آن را گرفت و این احساس و پیشینه خطاطانه ایرانی، نسبت خود را با آن بهتر برقرار کرد. چاپ سنگی به دلایلی ازجمله بهکارگیری کاتبان و استفاده از خط نستعلیق، با استقبال بهتری مواجه و به دلیل همین پذیرش و استقبال عمومی، عملاً صنعت چاپ عهدهدار بار سنگین کتابت و برداشتن آن از گرده خوشنویسان این سرزمین شد.
حیات اجتماعی خط در ایران، همواره در بستر موضوعی قرار گرفته بود که وجه کاربردی خط را شکل میداد و به آن معنا میبخشید. با انتقال متن از بستر کتابت به امر چاپ، عملاً خط و کتابت دچار دگرگونی شد و معنای خود را از دست داد و کاتبان خوشنویس نیز گرفتار تعارضات مهمی شدند و بهنوعی خوشنویسی، با گسستی تاریخی مواجه شد که در ادامه و با تغییر در قالبهای ادبیات و شعر، این گسست تاریخی به اوج رسید و تکمیل شد. به نظر میرسد در همین دوره خط و خوشنویسی، وارد بحران جدیدی شد که واکنشهای مختلفی از خود ظهور و بروز داد. از طرف دیگر میدان جدیدی برای تایپوگرافی در ایران امکان حیات یافت. به عبارتی مسئله کتابت، شعب سهگانه تایپوگرافی، کالیگرافی و دستخط را به خود گرفت و واکنشهای خوشنویسان نیز در این خصوص متنوع و مختلف بود که در جای خود نیاز به تعمیق دارد.
از نظر شما ساختار خط نسخ چه ویژگیهایی داشت که بهعنوان اساس طراحی فونت قرار گرفت؟
در تاریخ کتابت، خط سه ویژگی را شامل میشد؛ آسان خوانی، آسان نویسی و سپس زیبایی. در کتابت متن، همواره موضوع خوانش در اولویت بوده و هست و بدینجهت در فرایند انتخاب خط جهت طراحی تایپ فیس، خوانش بصری نوشتار متناسب و برگرفته از خطوطی نظیر نسخ باید صورت میگرفت که وجه خوانشی آن قوی بود اما موضوع از همینجا با دشواریهایی همراه شد و انتخاب قلم نسخ که مناسب با متون عربی پدید آمده بود و با ذائقه احساس ایرانی همسو نبود، درعینحال ظرفیت زیادی را به جهت خوانش و شکل و استحکام با خود همراه داشت، بهعنوان مبنای تایپ فیس ایرانی قرار گرفت و در عمل، تأثیرات زیادی را بر تاریخ دو قرن اخیر بهجا گذاشت. از طرف دیگر خطی همچون نستعلیق که وجه هنری و پیچیدگیهای نوشتاری دست و پاگیری داشت و تغییر دانگ قلم، در هم تنیدگی هندسه ترکیبی و کندی و عدم سرعت و زمان نگارش بر روح آن جاری بود، هرگز نتوانست با ساختار تایپ فیس خود را تطبیق دهد.
البته در اینجا لازم است به عوامل دیگری نیز اشاره شود که اولین اتفاقات در حوزه تایپ فیس و ساخت حروف سربی، به جهت ارائه محصولات توسط شرکتهای اروپایی صورت میپذیرفت و وارد بازار ایران و کشورهای عرب میشد. بدینجهت، هندسه فرمی حروف از یکطرف با روح منفرد نویسی خط و تایپوگرافی اروپایی نسبت مییافت و از طرف دیگر با چهارچوب خط عربی که در این مناطق، هویت بصری متداول و مشترک بهحساب میآمد، عجین بود. بنابراین تایپوگرافی ایرانی، عملاً در یک بستر چند فرهنگی امکان ادامه حیات به خود میگرفت و با تعارضاتی نیز همراه بود که تا به امروز جاری است و هرچه پیش میرود مسائل جدیدی نیز بر آن افزوده میشود.
از دوره قاجار شاهد تحولات زیادی در زندگی فردی و اجتماعی ایرانیان هستیم. تغییر مکتبخانهها به مدارس و افزایش سواد عمومی، ضرورت نوشتن را برای مردم ایجاد کرد. دراینبین، دستخط در هویتبخشی به مردم چه در سطح فردی و چه در سطح اجتماعی چه نقشی دارد؟
این تغییرات عمده یکی شامل کاغذ میشد. به عبارتی کاغذسازی هنری و سنتی، بازپسین روزهای حیات خود را سپری میکرد، از طرف دیگر واردات کاغذ از روسیه و کشورهای اروپایی سرعت گرفته بود و تلاش در جهت احداث کارخانههای کاغذسازی در ایران در دستور کار حاکمان بود. با این تزاید و مصرف روزبهروز، در مکتبخانهها و پسازآن با تأسیس مدارس جدید و بالا رفتن سواد عمومی، امر نوشتن و دستخط، با هویتی جدید رو به گسترش بود و دو امر را شامل میشد؛ یکی هویت جمعی در امر نوشتن دستنویس به معنای عام آن که بخشی از فرهنگ عمومی تلقی میشد؛ در واقع، صنعت چاپ هنوز حضوری تازه داشت و رویکرد تایپ فیس مبتنی بر خط نسخ با خشک نویسی بیروح و یکدستی که همراه بود، نمیتوانست بخش اعظمی از نیازهای اجتماعی را برآورده کند و دوم، پر رنگ شدن نقش هویت فردی با گسترش تجدد و نواندیشی در جامعه، که دستخط را بهسوی یک فردیت با امضا و هویت شخصی هدایت میکرد.
اما بهتدریج با پیشبرد آموزشهای کلاسیک و فونت محور، خواندن و نوشتن در مدارس، گسترش تکنیکهای چاپ، صنعتهای پیشرفته جدید، گسترش امکانات ارتباطی نوظهور، تغییرات فرمیک به وجود آمده در ادبیات تاریخ معاصر و همچنین مؤلفههای تأثیرگذار دنیای تجدد، چالشهای جدیدی به مسئله دستخط افزوده و دستخط و خوشنویسی ایرانی دچار افول محتوایی و فرمی شدیدی شد. در این میان، نقش ساختارگرایانی چون مدارس و جشنواره زدگی و انجمنهای متولی خط و تلاش کسانی که میخواستند با یکسانسازی و استاندارد نمودن دست نویسهها و خوشنویسی ایرانی، هویت جمعی ازدسترفته را به آن بازگردانند چندان افاقه نکرد و به گرههای موجود دوچندان افزود.
ورود به دنیای نو و متجدد، با آخرین دستاوردهای تکنولوژی و سرعتهای سرسامآور با قدر نسبتهای گیگابایت و گیگاهرتز و پدیدآمدن خطوط اتوماتیک و کدگذاری و سهلالوصول شدن اطلاعات، در بستری که عملاً به حذف نوشتن و کاغذ و هویتهای چندفرهنگی با تأثیرات مهم بر مسئله زبان انجامید، موضوع را صدچندان پیچیدهتر کرد و بهتدریج، خط و زبان را در حوزههای بینالملل بهسوی استانداردسازیهای مینیمالیسم با سرزمین واحد و زبان و فرهنگ اتوماتیک سوق داد. مهمترین ویژگی پدید آمده از این زندگی در مرز یا بیمرز، کمرنگ شدن و حذف هویتهای متنوع فرهنگی بود که طبعاً جامعه ما نیز از تبعات آن بیبهره نبود.
ازجمله تلاشهایی که برای ساماندهی خط در مدرسه شکل گرفت، آموزش خط تحریری به کودکان و نوجوانان بود. چه امکانات و چه فقدانهایی در این یکسانسازی وجود دارد؟
ما در اینجا با چند مسئله مهم مواجه هستیم. نکته اول تعارض بین دو قلم موجود در نظام آموزشی کشور؛ یعنی فونت مبتنی بر قلم نسخ با هندسه چند فرهنگی و رفتار کلاسیک و همچنین قلم نستعلیق نویسی تحریری با رفتار و روح هنری ایرانی است. در واقع دانشآموز در یک فضای دوگانه و متعارض به سر میبرد و هندسه و جانمایی حروف در دو نوع قلم، رفتار متعارضی دارند. مثلاً رفتار حروف در نسبت با کرسی خط که زیر کرسی واقع شود یا روی کرسی، در دو قلم تعارض ایجاد میکنند و ...
لازم است از خود بپرسیم آیا نمیشود قلمی طراحی کرد که هم ویژگیهای آسان خوانی و آسان نویسی را داشته باشد و هم روح هنری و زیباییشناسی ایرانی بر آن جاری شود؟ نکته دوم، دشواریهای آموزشی قلم تحریری نستعلیق است که مناسب سنین ابتدایی نیست و میطلبد که خطی با عیار و روح کودکانه در نظام آموزشی بکار گرفته شود. خطی که برای دانشآموز در نوشتن و خواندن سهلالوصول باشد.
نکته سوم در مورد دستخط، توجه به تفاوتهای فردی و خلاقیتهای شخصی است. شخصیت فرد در خط مستتر است و یکسانسازی و استاندارد کردن دستخط، در سیستم آموزشی برای تمام مقاطع، امری نامطلوب به شمار میرود. دستخط، رفتار تفننی صرف نیست، بلکه میتواند بازتاب و شناسنامه خلقیات جامعه باشد و اساساً تکثیرهای یکسانسازی شده دستخط در یک جامعه، اصلاً مطلوب نیست و رابطه خط و شخصیت را از بین میبرد. بدین منظور امکان بررسی و طراحی دستخط برای مقاطع مختلف سنی، دور از دسترس نیست تا با نوعی ارتباط عناصر اصلی و هندسهای با تغییرات تدریجی، نوعی سیر تکاملی را طی کند و در مراحل مختلف و نهایی، امکان ظهور تفاوتهای فردی از آن سلب نشود. البته این امر کار پیچیده و دشواری است و میطلبد ترکیبی از متخصصین معاصر، با احاطه به جوانب موضوع و بهدوراز شتابزدگیهای سازمانی، موضوع را دنبال کنند.
با نگاه کلان به این تحولات، گسست عرصههای خوشنویسی، طراحی فونت و دستخط، به چه نهادها و عواملی مرتبط است؟
تحولات پیچیده بالأخص در یک صدسال اخیر، ضرورت مطالعات جدی توسط شورایی متشکل از متخصصین خبره و بهروز، شامل طراحان برجسته گرافیک، خوشنویسان، کارشناسان ادبیات و پژوهش هنر، با پیشبینی سند چشماندازی مناسب را به متولیان و دستاندرکاران حوزه فرهنگ گوشزد میکند. بدین منظور ورود نهادهای بالادستی سیاستگذار و تصمیمساز، نظیر شورای عالی انقلاب فرهنگی، وزارت آموزشوپرورش، کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، فرهنگستان هنر و ... به این موضوع بیتأثیر نیست و میتواند «دستخط» را به یک پروژه با نگاه و رویکرد ملی، مورد بازخوانی و بازنگری قرار دهد.
در پرسش اول، ارتباط خط با نوشتار و خوشنویسی از منظری وسیع مطرح شد. به لحاظ محتوایی این پیوند با ادبیات و متن چگونه شکلگرفته است؟
خط، در طبیعیترین، خالصترین و موسیقاییترین شکل ظهور آن، انعکاس معانی و ادراکات درون آدمی است و بدینجهت با زبان و ادبیات ارتباطی تنگاتنگ مییابد. کتابت از مهمترین تجلیات و افعال انسان اندیشمند است.
قطعاً توجه دادن به شناخت و بررسی مفاهیم درونمایه عناصر بصری در دورههای تاریخی و کیفیات و المانهای سنت تصویری خط، بدون توجه به محتوا و ادبیات غنی فرهنگساز آن، ناقص و ناکارآمد خواهد بود. بیشک مطالعه و توجه به عناصر پیدا و پنهان فرهنگ و ادب فارسی در دورههای تاریخی میتواند در احیای فرهنگ خط و خوشنویسی و معنای ازدسترفته آن بسیار مؤثر باشد و خوشنویسی و دستخط معاصر را که به پوستهای سست مبدل شده، از این وضعیت اسفناک خارج کند.