به گزارش ایران اکونومیست، 25 اردیبهشت روز سخن فارسی بی جهت به نام خداوندگار حماسه فردوسی توسی سند نخورده است، او که به اعتقاد سخنوران اگر شاهنامه را نمی سرود، ما ایرانیان اکنون خود را ایرانی نمی دانستیم و به زبان دلاویز و شورانگیز فارسی با یکدیگر سخن نمی گفتیم.
حکیم ابوالقاسم منصور بن حسن معروف به ابوالقاسم فردوسی توسی در حدود سال ٣٢٩ هجری قمری در قریه «باژ» از توابع شهر توس در خانواده ای کشاورز و متمول به دنیا آمد و از همان کودکی شیفته مطالعه و خواندن به ویژه کتاب های تاریخی بود.
همه پژوهشگران، روستای پاز یا باژ از بخش یا شهر تابران شهرستان توس در 20 کیلومتری مشهد کنونی را بی تردید زادگاه فردوسی دانسته اند.
فردوسی در جوانی، دهقان زاده ای آزاده و سرفراز و پایبند به ارزش های دینی و اخلاقی و مدافع فرهنگ ایرانی بوده و در دین و مذهب او شک و تردیدی نیست، همه پژوهشگران او را مسلمان و پیرو مذهب شیعه دانسته اند و خود او در شاهنامه بر باورهای دینی و مذهبی اش تاکید کرده است.
دهقانان در آن روزگار، زمینداران کوچکی به شمار میرفتند که به فرهنگ فارسی عشق میورزیدند و نسل به نسل آن را انتقال میدادند و فردوسی نیز از نسل این ایرانیان اصیل به شمار میرفت و همچون پیشینیان خود درصدد حفظ ارزشهای ملی ایران بود.
حکیم در اوایل زندگی خود از تمکن مالی قابل ملاحظهای برخوردار بود و علاوه بر اینکه در باغ بزرگی در تابران توس اقامت داشته و خدم و حشم نیز داشته است دارای زمین زراعی بود که درآمد زندگی آسوده و راحت خود را از طریق آن ملک تامین می کرد.
او آغاز زندگی را در روزگار سامانیان و همزمان با جنبش استقلال خواهی و هویتطلبی در میان ایرانیان سپری کرد، شاهان سامانی با پشتیبانی از زبان فارسی، عصری درخشان را برای پرورش زبان و اندیشه ایرانی آماده کردند و فردوسی در هنر سخنوری آشکارا وامدار گذشتگان خویش و همه آنانی است که در سدههای سوم و چهارم هجری، زبان فارسی را به اوج رساندند.
در آن زمان سرزمین ایران به تدریج زمینههای استقلال خود را فراهم میآورد و حکومتهای محلی که در مناطق مختلف سرزمین ما به ویژه شرق ایران به وجود آمده بودند پرچمدار این نهضت بزرگ، که یکی از بخشهای آن توسعه و غنای زبان فارسی بود، به شمار میرفتند.
در راستای این تلاش گسترده برای تجدید حیات ملی و ادبی ایران، در اوسط قرن چهارم هجری قمری تلاشهایی جدی برای گردآوری داستانهای ملی و باستانی صورت گرفت و چند شاهنامه ناتمام نیز که این داستانها را در قالبی از اشعار تنظیم کرده بودند به وجود آمد.
حکیم ابوالقاسم فردوسی نیز در جوانی به دنبال عشق کودکی به تاریخ کهن ایران دل به شعر و شاعری بست و در ایام فراغت اشعاری می سرود، وی ظاهرا در 35 سالگی و شاید هم در 40 سالگی به حکم عشق و علاقهای که به زنده ساختن تاریخ کهن و پرافتخار ایران داشت، کار سنگین خود را آغاز کرد که تا پایان عمرش نیز تداوم یافت.
از میزان دانش و نحوه سوادآموزی حکیم اطلاع چندانی در دست نیست ولی به حکم آنکه در شاهنامه اطلاعات فراوانی در باب ادبیات عربی، شعر و ادب پارسی، تاریخ، فلسفه، کلام، حدیث و قرآن ارائه کرده، مشخص می شود مطالعات زیادی در ابعاد مختلف داشته است.
تاریخ پایان رسانیدن شاهنامه را سال 400 هجری قمری دانستهاند و براساس گفتههای حکیم که از لابهلای اشعار او مشهود است حکیم در طول این مدت دراز سختیهای فراوانی را متحمل گشت و ضربات فراوانی را هم از جنبه مادی و معیشتی و هم از لحاظ روحی متحمل شد که مهمترین آن درگذشت پسر جوانش بود.
فردوسی از امیران نزدیک کسی را لایق آن نمی دانست که اثر عظیم و جاودان خود را به او تقدیم کند و همواره در پی بزرگی می گشت که سزاوار آن اثر بدیع باشد و سرانجام محمود غزنوی بزرگترین پادشاه عصر خود را یافت.
براساس برخی نوشته ها این امر در 65 یا 66 سالگی شاعر حدود سال 394 یا 395 اتفاق افتاد، در این روزگار فردوسی دوران تنگدستی را به جهت هزینه کردن میراث خود در راه نوشتن شاهنامه تجربه می کرد.
شاهنامه، منظومه مفصلی است که حدودا از 60 هزار بیت تشکیل شده و دارای سه دوره اساطیری، پهلوانی، تاریخی است، این اثر پر آوازه ترین سروده فردوسی و یکی از بزرگ ترین نوشتههای ادبیات کهن فارسی است.
شاهنامه، روایت نبرد خوبی و بدی است و پهلوانان، جنگجویان این نبرد دائمی در هستیاند، پهلوانانی همچون فریدون، سیاوش، کیخسرو، رستم، گودرز و توس از این دسته هستند و شخصیتهای دیگری نیز همچون ضحاک و سلم و تور وجودشان آکنده از شرارت و بدخویی و فساد است.
شاهنامه افزون بر ویژگی های ادبی خود، سند قومیت و نسب نامه مردم ایران است و ریشه های ایرانیان را تا گذشته های اسطوره ای میبرد، فردوسی با توانایی بی نظیر لغوی خود، یک تنه کار دفاع از زبان و ادب پارسی را بر عهده میگیرد و میکوشد تا حد امکان از واژه های عربی استفاده نکند و در بین 9 میلیون واژه ای که به کار برده است، فقط 340 واژه عربی به چشم میخورد.
علاوه بر این، شاهنامه تنها از آن جهت مهم نیست که سرگذشتِ ایران قدیم است و داستانها و افسانههای ملی ما را که نماینده فرهنگ ملی و رسوم و عادات گذشته ملت ماست، زنده کرده بلکه از آن جهت نیز اهمیت دارد که حکمت و اخلاق و راه و رسم زندگی کردن در این جهان را به مخاطب آموخته و به رستگاری راهنمایی میکند.
امروزه، شاهنامه فردوسی به زبان های مختلف دنیا از جمله این زبان ها میتوان به زبان فرانسوی، انگلیسی، روسی، اسپانیایی، آلمانی، ایتالیایی، ارمنی، گرجی، گجراتی، دانمارکی، لاتین، بلغاری و سوئدی ترجمه شده و در دسترس علاقه مندان قرار گرفته است.
برخی از پژوهشگران ادب فارسی درگذشت حکیم سخن را پس از سال 405 و پیش از سال 411 هجری قمری دانسته اند و نوشته اند پس از مرگ، واعظ طبرستان به دلیل شیعه بودن فردوسی از به خاکسپاری پیکر وی در گورستان مسلمانان جلوگیری کرد و به ناچار در باغ خود وی در توس به خاک سپرده شد.
میرجلالالدین کزازی، شاهنامهپژوه و پژوهشگر برجسته ایرانی در زبان و ادب فارسی در زمینه اهمیت و جایگاه فردوسی در ادبیات ایران: فردوسی سخنوری است که او را نمی توان از دید کارکرد بنیادین و نهادین گسترده و ژرفی که بر فرهنگ و منش ایرانی نهاده است با هیچ سخنور دیگری سنجید و برابر نهاد.
وی ادامه داد: به گونه ای می توانیم بیانگاریم که اگر فردوسی در یکی از باریک ترین و دشوارترین روزگاران در تاریخ این سرزمین کهن سر بر نمی آورد و شاهنامه را نمی سرود ما ایرانیان اکنون خود را ایرانی نمی دانستیم و به زبان دلاویز و شورانگیز فارسی با یکدیگر سخن نمی گفتیم.
به گفته وی فردوسی نه تنها در فرهنگ و ادب ایران بی همتاست بلکه در ادب و فرهنگ جهان هم به راستی نمی توان سخنوری را همتا و همبالای او نشان داد، برای نمونه هومر سخنسرای یونانی یا ویرژیل سخنسرای روم را که برترین رزمنامهسرایان اروپایی اند نمی توان با فردوسی در یک تراز و ترازو نهاد.
در آسمان هنر و ادب پارسی، ستارگان بی شماری ظهور کرده اند که هرکدام فروغی به این پهنه هستی بخشیده اند؛ فردوسی، مولانا، حافظ و سعدی چهار ستون ادب پارسی هستند که بدون شک از این میان، فردوسی بزرگترین و تاثیرگذارترین شاعر ایرانی است که آوازه شهرت او نه تنها در ایران بلکه در تمام دنیا به عنوان ناجی بزرگ زبان پارسی پیچیده است.