به گزارش ایران اکونومیست؛ عباس بهارلو در کتابی با عنوان "عباس کیارستمی" که در دهه ١٣٨٠ نوشت، با این عبارتها کتابش را آغاز کرد.
"«کیاکلا» منطقهای سرسبز در استان گیلان است و «کیارستم هزار اسب»، بزرگ مردی از خطه گیلان، در زمان حمله مغول به ایران میزیسته است. اما عباس کیارستمی نسبتی با اینها ندارد. او متولد تهران است: اول تیرماه ۱۳۱۹. معاصر ناصر تقوایی، علی حاتمی، بهرام بیضایی، داریوش مهرجویی، پرویز کیمیاوی، سهراب شهید ثالث و مسعود کیمیایی است. فیلمسازی را با هم نسلان خود شروع کرد؛ در مسیری، کمابیش، متفاوت از کیمیایی، حاتمی، مهرجویی، تقوایی و بیضایی و از حیث آزمایشگری و بدعت در مسیری گام نهاد که کیمیاوی و شهید ثالث میرفتند؛ با هدفی که هم متفاوتتر بود و هم دیرتر به نتیجه رسید.
کیارستمی تحصیلات ابتدایی را در فاصله سالهای ۱۳۲۶ تا ۱۳۳۲ در دبستان بهرام شمیران، و تحصیلات متوسطه را در سالهای ۱۳۳۲ تا ۱۳۳۹ در دبیرستان جم قلهک گذراند. یکی دو سال پس از کودتای ۲۸ مرداد، که در کلاس ششم و هفتم دبیرتان با علی گلستانه و آیدین آغداشلو هم دوره بود، به نقاشی علاقهمند شد. آغداشلو چهره دقیقی از او در این دوره ترسیم میکند:
پسربچه سخت ساکت و آرامی را مییابم که پوستی تیره و بینی صاف و زیبایی دارد. باوقار و تودار. هنر را دوست دارد و نقاشی خوب را که میبیند در ته چشمان آرامش گذار برقی را میبینی؛ درخشش گوهری گاه و بیگاه در افق شبی ساکت و تیره. اما چه آرام است و محتاط. سالها میگذرد و او هم چنان ته حیاط مدرسه جم قلهک میپلکد. قد میکشد. دوستان خودش را دارد و بی ماجرای خاصی ایام را میگذراند، بی بارقه نبوغی یا شرارتی.
کیارستمی گفته است تصویری که آغداشلو از «گذشته» او ارایه داده کاملا درست است، اما کمتر شباهتی به شخصیت امروز او ندارد. به تعبیر خودش او در مدرسه شاگرد ممتازی نبود، آرام و منزوی و گوشهگیر بود و از کلاس اول تا ششم دبستان حتی با یک نفر هم نجوشید، که شاید تعبیر دقیقترش این باشد که با کسی دوستی به هم نزد.
در سال ۱۳۳۹ در کنکور رشته نقاشی دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران شرکت کرد و پذیرفته شد. چند سال بعدتر هم دورههایش، که پارهای از آنها هم درسهای سابقش بودند، فارغالتحصیل شدند و او که سر در کارهای دیگری داشت، کماکان، سر در لاک خود به دانشگاه آمد و شد میکرد. تحصیلاتش سیزده سال به درازا کشید، و در سال ۱۳۵۲ به «افتخار» دریافت درجه لیسانس نایل شد. «این همه طول کشید چون بیرون کار میکردم، توی کار تبلیغاتی بودم و توی پلیس راه. »
از همان سال اول تحصیل در دانشگاه به عنوان کارمند پلیس راه و مأمور اداره ترافیک استخدام شد. شبها به کار اداریاش، که نظارت بر تعویض جادهها بود، میپرداخت و روزها کلاسهای دانشکده را پی میگرفت. "
این کتاب به زودی توسط نشر قطره تجدید چاپ و منتشر خواهد شد.