شنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۳ - 2024 December 14 - ۱۱ جمادی الثانی ۱۴۴۶
۰۷ دی ۱۳۹۵ - ۱۶:۱۱

مسعود کیمیایی: سینما دارد از دست می‌رود

مسعود کیمیایی در نشست نقد و بررسی فیلم "خاک" گفت: برای فیلم نساختن و شعر نگفتن هم باید فیلم ساخت و شعر سرود. تا لحظه آخری که صدا داریم باید حرف بزنیم، هرچند صدایمان کم و زشت باشد. البته در این دوره باید در مورد خود سینما و اینکه در دوران دیجیتال چه بر سر آن آمده هم حرف بزنیم.
کد خبر: ۱۳۹۳۸۷
به گزارش ایران اکونومیست؛ در ادامه سلسله برنامه‌های سینماتک خانه هنرمندان ایران؛ روز گذشته (6 دی ماه) فیلم «خاک» به کارگردانی مسعود کیمیایی در تالار استاد ناصری روی پرده رفت. در ادامه نیز نشست نقد و بررسی فیلم با حضور مسعود کیمیایی، جواد طوسی و کیوان کثیریان برگزار شد.

در  این نشست جواد طوسی به موضوع اقتباس ادبی در سینما پرداخت و گفت: «خاک» را می‌توان نمونه مناسبی برای بحث در خصوص اقتباس ادبی در سینما دانست. از این طریق می‌توان به تفاوت‌های اقتباس ادبی در کار کیمیایی با دیگر فیلمسازان هم دوره‌اش مانند داریوش مهرجویی پی برد. مروری بر سینمای ایران نشان می‌دهد وام گرفتن از ادبیات داستانی و نمایشی بسیار محدود بوده است و این عدم استقبال، بیشتر به فضای فرهنگی جامعه برمی‌گردد؛ به نظر می‌رسد سوء‌تفاهمات پایان‌ناپذیر بین فیلمسازان و نویسندگان باعث شده راهی به سمت اقتباس ادبی گشوده نشود و مسائل مربوط به ممیزی نیز بر مشکلات افزوده‌اند.


طوسی ادامه داد: زمانی که فیلم «خاک» ساخته شد، محمود دولت آبادی ابتدا از تاثیرگذاری فیلم گفت ولی در ادامه انتقاداتی به فیلم وارد کرد که از نظر رفتارشناسی حرفه‌ای متقاعدکننده نبود. زمانی که انعطاف‌پذیری از جانب نویسندگان وجود ندارد، حتی با وجود متریال مناسب، فیلمساز آنقدر منفعل و بی‌انگیزه می‌شود که برای پرهیز از جنجال‌های بعدی قید اقتباس ادبی را می‌زند.

این منتقد سینمایی ادامه داد: اساسا جنس وام گرفتن کیمیایی از ادبیات داستانی با دیگر فیلمسازان هم دوره‌اش متفاوت است؛ اگر فیلم‌هایی مانند «داش آکل»، «خاک» و «غزل» را بررسی کنیم، شاهد غلبه نگاه مستقل فیلمساز بر متن ادبی هستیم. او پیش زمینه‌ای را از این آثار می‌گیرد که با جهان بینی‌اش انطباق داشته باشد و دغدغه‌مندی خود را وارد متن می‌کند. همانطور که می‌بینیم شخصیت‌های فیلم یا پایان‌بندی آنها نیز با کتاب متفاوت می‌شود. به نظر من این حق فیلمساز است که پس از توافق اولیه با نویسنده، امکان دخل و تصرف و بازنگری در متن را داشته باشد.

وی اضافه کرد: فیلم «خاک» یکی از چند فیلم برتر کارنامه فیلمسازی مسعود کیمیایی به شمار می‌آید؛ فیلمی که گرامر، زبان و مدیوم سینما را می‌توان در جای جای آن به خوبی مشاهده کرد. در این فیلم شاهد یکی از بهترین تعاملات سینمایی کیمیایی و نعمت حقیقی هستیم؛ تفاهم کارگردان و فیلمبردار در میزانسن «خاک» عملا به نمونه‌ای قابل استناد بدل شده است. نورپردازی‌های درست و حرکت دوربین در خدمت ضرباهنگ برانگیزاننده فیلم به خوبی خود را نشان می‌دهد. اینگونه است که دوربین نامفعل توانسته تماشاگر را با شخصیت‌های فیلم همدل و همراه کند. موسیقی عالی فیلم که برگرفته از مرثیه‌های ایام محرم است نیز در همین مسیر قرار می‌گیرد.

در ادامه کیمیایی در پاسخ به سوالی در خصوص نحوه اقتباس ادبی در فیلم‌هایش گفت: دنیای واژه و تصویر متفاوت است و زمانی که شما واژه را عکس‌نویسی می کنید عملا نگاه خود را وارد می‌کنید. اما حتی اگر به حرف کلمات  گوش دهیم، باز هم از دنیای نویسنده آن فراتر می‌رود. از نگاه من فیلمساز مستخدم نویسنده نیست، حتی اگر نویسنده متن خودِ فیلمساز باشد. در همه‌ی اقتباس‌های ادبی که داشتم با مشکلاتی مواجه بودم اما سخت‌ترین آنها همین فیلم «خاک» بود. چرا که محمود دولت آبادی خود از نویسندگی تا سینما و تئاتر در همه جا سر داشت. اوایل هم یکی دوبار فیلم را دید و خوشش آمد و تظاهراتی هم داشت، منتها در ادامه در آن جزوه مخالفت‌هایش را هم گفت که بیشتر به شخصیت زن فرنگی فیلم مربوط می‌شد. اما به هر حال در آن دوره برای گفتن از تصرف زمین لازم بود که این شخصیت خارجی باشد، فارغ از اینکه اهل کجا باشد. هر زمان با نویسنده‌ای به توافق می‌رسم، بر سر اقتباس آزاد توافق می‌کنم و از این بابت تکلیفم روشن است که می‌توانم نگاهی آزاد به اثر داشته باشم. ضمن اینکه چند اثر که قصد اقتباس از آنها داشتم را کنار گذاشتم چرا که گذر از آنها با سینما دشوار بود.

کارگردان «سرب» ادامه داد: «خاک» یکی از پرمخاطره‌ترین فیلم‌های من بود. «گوزن‌ها» و «بلوچ» هم دردسرهای خود را داشتند، اما «خاک» از همه بیشتر دردسر داشت چراکه حرفش را مستقیم می‌زد. ما با فیلم‌های وسترن بزرگ شدیم و این قضیه در شکل‌گیری ذهنیت ما و نحوه ترسیم قهرمان و شکست و پیروزی تاثیرگذار بود. در وسترن آدم‌ها را کنار طبیعت است، و رویارویی بین خوب و بد و سیاه و سفیداتفاق می‌افتد. اما زمانی که فیلم ساختم تلاش کردم فیلمم ایرانی و راجع به مسائل خودمان باشد. مسائل زیادی داشتیم که از کنارش می‌گذشتند و به آن نگاه نمی‌کردند، پس سعی کردیم این بی‌مسئولیتی در آن سالها را نقد کنیم. ما در دوران کودتای 32 رشد کردیم، دورانی که جایی برای آدم متوسط باقی نمی‌گذاشت. تصمیمات در خیابان و جایی مثل میدان بهارستان گرفته می‌شد، در این فضا شما نمی‌توانستید بی‌عقیده باشید. آدم‌های مختلف با عقاید گوناگون می‌آمدند تا خود را به یکدیگر اثبات کنند، ما هم در سنین جوانی بودیم و باید تصمیم می‌گرفتیم که به کدام سو حرکت کنیم. باید فهمید که چه چیزی انسان را به لبخند اجتماعی وادار می‌کند.

وی در پاسخ به درخواستی در مورد ساختن فیلم در مورد مسائل جاری گفت: عقیده دارم برای فیلم نساختن و شعر نگفتن هم باید فیلم ساخت و شعر سرود. تا لحظه آخری که صدا داریم باید حرف بزنیم، هرچند صدایمان کم و زشت باشد. البته در این دوره باید در مورد خود سینما و اینکه در دوران دیجیتال چه بر سر آن آمده هم حرف بزنیم. به نظر می‌رسد خودِ سینما دارد از دست می‌رود، اتفاقی که به عنوان مثال برای موسیقی یا نقاشی نیفتاده است. امروز هر فردی با یک موبایل می‌تواند جهانی خلق کند که شبیه مابقی محصولات تولید شده در این عرصه است؛ اما می‌بینیم خلاقیت و ذهنیت فردی آدم‌ها در آن کمرنگ شده است. این حرف‌ها بر علیه مدرنیته و دنیای دیجیتال نیست، اما به هر حال دارد سینما را با خودش می‌برد. روزی هم فرا می‌رسد که باید جان بکنیم تا خودمان را از این دستگاه موبایل پس بگیریم.

 کیمیایی در خصوص بازی زنده یاد جعفر والی گفت: مرحوم والی آدم آگاه و شش دانگی در عرصه تئاتر بود. اما بازی سینما را سخت انجام می داد چرا که overact داشت و مدام باید او را آرام می‌کردیم. در تئاتر به دلیل فاصله موجود میان تماشاگر و بازیگر، شما ناچارید به گونه‌ای بازی کنید که این فاصله در آن لحاظ شود. نگاه شما دیده نمی‌شود و این بدن شماست که نگاه را بازی می‌کند. اما والی در فیلم «خاک» به خوبی اینها را اندازه کرد. اگرچه در اوایل فیلم می‌بینیم بازی «بابا سبحان» کمی تند است، اما به تدریج بهتر می‌شود.

وی در پاسخ به سوالی در مورد خشونت تصویر شده در صحنه شترکُشی در فیلم «خاک» گفت: خشونت وجود دارد، ولی آیا خشونت در بریدن گردن شتر بود یا در کاسه‌های خالی مردم و رفع گرسنگی؟ خشونت وجود دارد، اما نه در ذبح آن حیوان. موضوع این نوع سینما را نباید ساخت، فقط باید گوش داد و او خودش بدون غلط به شما خواهد گفت. اگر غلطی در آن هست، غلط ماست. هر اتفاقی می‌افتد، با همه‌ی خودش در یک مقطع تاریخی می‌افتد. باید در حادثه بود و حرف از حادثه زد، نمی‌شود بیرون حادثه ایستاد و در مورد آن چیزی گفت. من نمی‌توانم از این سرزمین بروم و بعد بخواهم از تاریخ این دوره‌ی سرزمینم حرف بزنم. باید درون حادثه باشم و طعم آن و کوچه پس کوچه‌ها را حس کنم. من نمی‌توانم از سینمای اجتماعی دور باشم، چون در آن زندگی می‌کنم و با من کار دارد و من هم با آن کار دارم و هستی‌ام به آن گره خورده است. نمی‌توانم از سینمای اجتماعی و پیاده رو و سینمای مردم و سینمای لهجه شهری دور شوم.

کارگردان «دندان مار» در پاسخ به سوالی درباره جایگاه رنگ در سینمایش گفت: رنگ در سینما حواس آدم را پرت می‌کند. سینما نقاشی نیست، مفهوم است. این مفهوم هم در جهانِ واژه نیست. فیلمساز در رابطه مستقیم با تصویر حضور دارد و رنگ یکجور مزاحمت ایجاد می‌کند. سینما آنقدر برای من وسعت دارد که خودم را معطل رنگ نمی‌کنم. یکی از اسم‌هایی که دوست داشتم برای فیلم‌هایم انتخاب کنم، «مرگ کف آسفالت» بود. چون هر اتفاقی می‌افتد روی همین آسفالت و پیاده رو است؛ نسل ما بیشتر بیرون از خانه و در خیابان زندگی کرده و دویده است. وقایعی که ما در دوران مصدق در خیابان دیدیم واقعا سیاه و سفید بود و ما با اینها زندگی کرده‌ایم. در سینما به رنگ هم تن می‌دهیم، ولی به شخصه فیلمی مثل «جرم» را همینجوری که هست بیشتر دوست دارم.

کیمیایی در پایان درباره نحوه انتخاب اسم «خاک» و نقش فریدون گله در آن گفت: در آن زمان طرح خوبی داشتم که اسم آن «زخم معصوم» بود. مرحوم گله به من گفت این سناریو را به من بده و من یک اسم خوب به تو می دهم. قبول نکردم تا اول اسم را بگوید، که گفت «خاک» و من هم گفتم خیلی خوب است. من هم آن طرح را به او دادم که تبدیل به فیلم «کندو» شد.
آخرین اخبار