عنایت شفیعی دیدگاههای خاص خود را در زندگی شخصی و دنیای بازیگری دارد.
کد خبر: ۱۲۸۲۷۷
دهه شصتیها او را با نقش مرشد در سریال «بازم مدرسهام دیر شد» به یاد میآورند و آنهایی که اهل سینما بودند، عنایت شفیعی را در فیلمهایی مانند دادشاه، مردی که زیاد میدانست، صف و... به یاد میآورند.
او در سریالهای تاریخی مانند امام علی(ع)، ولایت عشق، تنهاترین سردار و مختارنامه بازی کرده است. در سریالهای شیدایی و مسافری از هند هم نقشهای غیرکلیشهای و متفاوتی را بهعهده داشت.
عنایت شفیعی دیدگاههای خاص خود را در زندگی شخصی و دنیای بازیگری دارد. در گفتوگویی که میخوانید بخشی از این دیدگاهها بیان شده است.
در سریال مختارنامه نقش ابن کامل را بازی کردید که از یاران باوفای مختار بود. حجم نقش شما در این سریال زیاد بود. حالا که چندسالی از بن کامل فاصله گرفتهاید، برایمان از این نقش بگویید؟
ابن کامل شاکری از دوستان قدیمی مختار بود و زمانی که مختار تصمیم میگیرد، قیام کند با او بیعت میکند و تا آخر پای عهدش میماند. هر نقشی سختیهای خاص خودش را دارد، نقش ابن کامل هم از نقشهای فاخری بود که اجرایش بهعهده من گذاشته شد. نقش سختی بود، اما از آنجا که نابرده رنج، گنج میسر نمیشود، تلاش کردم نقش را بخوبی اجرا کنم.
گنجهایی که در زندگی به آنها دست یافتید، چه چیزهایی هستند؟
منظورم از گنج، وجه مالی کار نیست. معتقدم همین که با اجرای یک نقش خاطره خوبی از یک بازیگر به جای بماند و مردم با آن ارتباط برقرار کنند، خودش گنج بزرگی است. من به تقدیر و قسمت اعتقاد دارم آنچه که خدا قسمت بندههایش کند، همان میشود و لاغیر. به آنچه خدا داده راضیام. خودم را در اختیار مشیت الهی قرار میدهم، چون معتقدم هرچه صلاحمان باشد همان میشود.
اما خود آدم هم باید حرکتی کند تا مسیر مشیت الهی برای او مشخص شود؟
بازیگران شخصیت حقوقی و حقیقی دارند. شخصیت حقوقی مرا نقشهایی میسازد که به من پیشنهاد میشود و من آنها را بازی میکنم، اما شخصیت حقیقی هر آدمی بستگی به خود و انتخابهایش دارد، اما باز هم به تقدیر و سرنوشت الهی اعتقاد دارم.
اینکه نقش باید قسمت بازیگر شود برای فردی که حرفهاش بازیگری است چگونه میسر میشود؟ اگر قسمت نشد، چه میشود؟
معمولا تهیهکننده و کارگردان برای هر نقشی چند بازیگر را در نظر میگیرد و بعد از مشورت و توجه به قابلیتهای بازیگران، نقش را به یکی از آنها پیشنهاد میدهد، اما باز هم به نظرم باید نقش قسمت بازیگر شود، اگر نقش قسمتت باشد همه چیز دست به دست هم میدهد و آن نقش به تو میرسد.
این روزها بیشتر بازیگران از کمکاری شاکی هستند، در این شرایط شما چه میکنید؟
من هیچوقت در بازیگری دنبال کمیت نبودهام و کیفیت نقش برایم اهمیت بیشتری دارد، به همین دلیل چه ساخت آثار نمایشی رونق داشته باشد و چه نداشته باشد، شکایتی ندارم؛ چون آدم کمکاری هستم. در همه سالهایی که به عنوان بازیگر فعالیت میکنم تلاش کردهام بیشتر انتخابکننده باشم تا انتخابشونده! گاهی بیکار بودهام و نقشهایی بهم پیشنهاد شده، اما چون از آنها خوشم نیامده، قبول نکردهام. بازنشسته وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی هستم، خانهای دارم که همراه خانوادهام در آن زندگی میکنم. امورات زندگیم میگذرد و راضی هستم به رضای خدا. زیادهطلب نبوده و نیستم. دنبال مالاندوزی نیستم، به همین دلیل نقش را متر نمیکنم که ببینم چقدر برایم سود مالی دارد. برای نقشهای مذهبی رقم دستمزد را مشخص نمیکنم! چون معتقدم برای اینگونه نقشها هر رقمی که بگویم آن شخصیت را ارزان فروختهام. اینها جزو اعتقاداتم است و بسادگی آنها را نادیده نمیگیرم.
پس به این هم اعتقاد دارید که خدا به دستمزد شما برکت میدهد؟
شک نکنید که چنین است. هیچ موجودی، بدون روزی نمیماند و خداوند کارش بیحساب و کتاب نیست پس بهتر است تسلیم حکمت او باشیم.
همین اعتقادات است که باعث شده شما چنین با آرامش و با اقتدار درباره زندگی صحبت کنید؟در دورهای که بسیاری از زمانه شکایت دارند، شما گلایهمند نیستند؟
الحمدالله هیچ وقت شاکی نبوده و نیستم. برخی فکر میکنند حقشان خورده شده و نقشهایی که باید به آنها میرسیده به دیگران رسیده! با این دیدگاه موافق نیستم. برایم قابل قبول نیست که به ما میگویند: بازیگر! بازیگر ادا و اصول درمیآورد که دیگران را سرگرم کند. به نظرم کسی که نقشی را قبول میکند باید با نقش زندگی کند؛ آن را بپذیرد، خودش را در نقش و نقش را در خودش پیدا کند که نتیجهاش، شخصیتی میشود که مخاطب میبیند و با او همراه میشود. به این نمیگویند، بازیگری؛ نامش اکتوری است! در نقشهایی که تاکنون بازی کردهام، خودم را جای نقش گذاشته و به جای او مقابل دوربین بازی کردهام. جای دیگری زندگی کردن، سخت است. جای آن آدم حرف زدن، راه رفتن، خوردن و... دشوار است برای همین بازیگری کار سختی است و هر کسی از پس آن برنمیآید.
بعد از اتمام کار چگونه از نقش جدا میشوید؟
بلافاصله بعد از اتمام کار از نقش جدا میشوم که این هم کار آسانی نیست. برخی بازیگران در یک نقش میمانند و مدام آن را در قالب شخصیتهای دیگر تکرار میکنند.
در زندگی واقعی هم ماندن در یک کلیشه و تکرار آن خوب نیست، اما خیلی از ما معمولا در یک روش و سبک زندگی گیر میکنیم؟
تندرویی در زندگی خوب نیست. زندگی مثل اسبسواری است؛ باید بلد باشی زندگی کنی، اگر بلد نباشی و تندروی کنی یا نمیتوانی سوار اسب شوی یا از زین میافتی ! و آن وقت است که باید پای پیاده دنبال اسب بدوی. باید هم بتوانی سوار اسب شوی، درست از آن سواری بگیری و درست هم پیاده شوی. میگویند: اندازه نگه دار که اندازه نکوست. تعادل و میانهرویی بهترین روش زندگی است. من برای پول وارد حرفه بازیگری نشدم، با عشق و علاقه بازیگر شدم، برای همین نقش را متر نمیکنم که ببینم چقدر بایت آن بهم پول میدهند.
با این اوصاف، شهرت هم نباید چندان برایتان اهمیت داشته باشد؟
هر چیزی اندازهاش خوب است، حتی شهرت. به نظرم محبوبیت از شهرت بهتر است به همین دلیل تلاش میکنم بین مردم محبوب باشم تا معروف.حالا تا ببینیم چه میشود و خدا در تقدیرمان چه نوشته و ما را به کجا میبرد.
با این نگاه زندگی زیباتر و آرامتر هم میشود.
آرمانگرا نیستم و همینجور که صحبت میکنم، زندگی میکنم. سهراب سپهری میگوید: «اگر پشه از سر پنجه طبیعت بپرد، زندگی و طبیعت چیزی کم خواهد داشت». قبول کنیم که همه چیز در این دنیا سرجای خودش است و نباید در نظم و حکمت خدا شک کرد. سبک زندگیم این است و شاکی هم نیستم. برای خودم اصولی دارم، گاهی به مرداب فکر میکنم که در ظاهر یعنی آب مُرده! اما در همان مرده گلی زیبا میروید که در هیج جای دیگر نمیتوان آن را پیدا کرد. مهم نیست کجا زندگی میکنیم، مهم این است حتی در مرداب هم گل زیبا باشیم وگرنه زالو بودن که سخت نیست. مهم نیست کجا هستیم مهم این است چگونه هستیم.