يکشنبه ۲۵ آذر ۱۴۰۳ - 2024 December 15 - ۱۲ جمادی الثانی ۱۴۴۶
۰۲ اسفند ۱۳۹۴ - ۱۰:۳۸

بازیگران برجسته مرد سال 2015 در میزگرد هالیوود ریپورتر

بازیگران برجسته مرد سال 2015 در میزگرد هالیوود ریپورتر ساموئل ال جكسون، بنيسيو دل تورو، مايكل كين و جوئل ادگرتون نيز در ميزگرد سالانه بازيگران هاليوود ريپورتر حضور دارند. تفاوت ميان نژادپرستي و تعصب چيست؟
کد خبر: ۱۰۰۹۲۰
 ساموئل ال جكسون، بنيسيو دل تورو، مايكل كين و جوئل ادگرتون نيز در ميزگرد سالانه بازيگران هاليوود ريپورتر حضور دارند. تفاوت ميان نژادپرستي و تعصب چيست؟ اگر در سراشيبي حرفه خود به سر مي‌بريد راه حل بازگشت دوباره چه خواهد بود؟ شش بازيگر تحسين شده امسال در گفتگويي داغ و گاها نگران‌كننده دور يكديگر جمع شده‌اند.



میزگرد سالانه هالیوود ریپورتر با حضور بازیگران برجسته مرد سال 2015/ ویل اسمیت، مارك رافالو، مایكل كین، جوئل ادگرتون، بنیسیو دل تورو و ساموئل ال جكسون از نژادپرستی در هالیوود، اهمیت سن و چیزهای دیگر می‌گویند

مايكل كين 82 ساله، بازيگر فيلم "جواني" مي‌گويد: اين مرد 13 زن را به قتل رساند و هيچكاك از من خواست نقش آن را بازي كنم. من آن را نپذيرفتم و او ديگر هيچ وقت با من صحبت نكرد."

 بنيسيو دل تورو 48 ساله (سيكاريو)، ويل اسميت 47 ساله (ضربه مغزي)، جوئل ادگرتون 41 ساله (عشاء سياه)، ساموئل ال جكسون 66 ساله (هشت نفرت انگيز) و مارك رافالو 47 ساله (اسپات لايت) از تجربه بازي در فيلم‌هاي موفق امسال و ديگر جريان‌هاي حال حاضر هاليوود مي‌گويند.
 
به خود جوان‌ترتان چه توصيه‌هايي در بازيگري داريد؟

كين: فرقي ندارد اوضاع چقدر بد مي‌شود، شما به نقطه مطلوبتان خواهيد رسيد. من 9 سال را در يك سالن نمايش كوچگ گذراندم و هيچ وقت فكر نمي كردم قرارست به اينجا برسم.



میزگرد سالانه هالیوود ریپورتر با حضور بازیگران برجسته مرد سال 2015/ ویل اسمیت، مارك رافالو، مایكل كین، جوئل ادگرتون، بنیسیو دل تورو و ساموئل ال جكسون از نژادپرستی در هالیوود، اهمیت سن و چیزهای دیگر می‌گویند
مايكل كين

 ناگهان كارگرداني آمريكايي كه نامش ساي اندفيلد بود من را در فيلم "زولو" به عنوان بازيگر انتخاب كرد، او ستاره حرفه‌اي من بود. هيچ كارگردان انگليسي، حتي اگر يك كمونيست چپ‌گرا بود نقش يك مامورپليس را به من نمي‌داد.

جكسون: من بچه بودم و در سينما نشسته بودم و مشغول تماشاي آن فيلم بودم، با خودم گفتم: "اون يارو، لعنتي چقدر طالمه! فقط هشت تا از اين ياروها (سربازان) هستن و تقريبا 8 ميليون‌تا زولو اون بيرونه، همون‌ها هم برنده جنگ ميشن." با خودم گفتم اين حرفه معمولي نيست. فكر مي‌كردم اين هم مثل هر شغل ديگري است.

 از اتاق نامه‌ها شروع ميكنيد و بعد بالاتر و بالاتر مي‌رويد. فكر كردم كه "خب، حالا در تئاتر هستم و به زودي در يك تيزر تبليغاتي ظاهر ميشوم و سپس يك ستاره سينمايي خواهم بود." فكر مي‌كردم پروسه كار همين است. هيچ خبر نداشتم.

 پس از 25 سال حالا فهميدم كه مسير كاملا چيز ديگري است.  اما آن زمان عاشق تئاتر بودم و اين چيز خارق‌العاده‌اي بود. عشق من به تماشاگران و اجرا در مقابل مردم رضايت زيادي برايم به همراه داشت و زماني كه مشغول ساخت يك فيلم هستم اين رضايت در من وجود ندارد. اين چيز كاملا متفاوتي است.

رافالو: من كارم را در سالن نمايش سي نفره همين جا در لس‌انجلس شروع كردم.

كين: در آن اتاق‌هاي لباس كوچك، زماني كه تازه شروع به كار كرده‌ايد، توالتي در كار نيست و زماني كه مضطرب مي‌شويد سخت خواهد بود... اين موقع اولين كاري كه بايد به عنوان يك بازيگر ياد بگيريد دستشويي كردن در سينك است. (مي‌خندد)

دل تورو: او از يك همچنين جايي مي‌آيد.

اسميت: اين كار براي من سخت بود چراكه قبلش بايد سراغ آن يكي مي‌رفتم... (مي‌خندد) اين احتمالا يك چيز آمريكايي/بريتانيايي است. ما ياد مي‌گيريم كه در سينك دستشويي كنيم.

كين: اولين باري كه بر روي صحنه رفتم يك سطل آنجا بود. گفتم: "اون سطل چيه؟" جواب دادند كه "خب، اگر بخواهيد استفراغ كنيد..." اين اتفاق چندين بار برايم افتاد، خيلي مضطرب بودم.
 
هنوز هم مضطرب مي‌شوي؟



كين: اوه بله، بله، بله.

ادگرتون: من زمان فيلمبرداري آن‌قدرها استرس ندارم. مگر اينكه بخواهم فشار زيادي را براي چيزي كه آن روز نياز داريم تحمل كنم. اما تئاتر، اين دقيقا من را مضطرب مي‌كند. آن اجراهاي ابتدايي، واقعا ترسناك است. 5 يا ده دقيقه قبل از قدم گذاشتن بر روي صحنه به نظرم احتمال سكته قبلي بسيار بالا است.

جكسون: جلسات تمريني من را بسيار خسته مي‌كند. دوست دارم ببينم مردم چطور به اجرايم واكنش نشان مي‌دهند. با اين حال هيچ گاه بر روي صحنه نترسيدم.

اسميت: هيچ‌گاه تجربه كار تئاتر نداشتم. كاري كه در سيتكام The Fresh Prince of Bel-Air انجام داديم اما اجرايي زنده در برابر تماشاگران بود كه جمعه‌ها به تماشا مي‌آمدند. فكر كنم تاثير يكساني داشته باشد.
 
بزرگترين نااميدي‌تان چيست؟

اسميت: در موارد زيادي نااميد شدم، اما هربار با نگاهي تازه‌تر و اميدوارتر بازمي‌‌گردم. اما اولين باري كه به نتيجه مورد نظرم در يك فيلم نرسيدم با "غرب وحشي وحشي" بود. تازه كار بر روي پروژه "مردان سياهپوش" را تمام كرده بودم و همه انتظار داشتند كه "اوه، باخت يك گزينه نيست."
چگونه با چنين ترسي كنار مي‌آييد؟

اسميت: سعي مي‌كنم پرسپكتيو واقع‌گرايانه‌اي درباره اين حرفه داشته باشم.اين را چند روز پيش به مادرم گفتم و او فكر ايده خنده‌داري است. وقتي 15 سالم بود اولين دوست دخترم به من خيانت كرد. يادم است تصميمي گرفتم كه نگذارم ديگر هيچ كس به من خيانت كند.

مي‌خواستم بزرگترين بازيگر روي زمين باشم. خب؟ بنابراين هميشه نوعي وضعيت رواني عجيب با من بود كه باعث مي‌شد فكر كنم: اگر فيلم‌هايم درجه يك باشند، زندگي‌ام خارق‌العاده خواهد بود.

جكسون: اين را تجربه كردم.
 
مارك و سم، در نقش‌هاي ابرقهرماني‌تان فكر نمي‌كنيد بخاطر شهرت اين فيلم‌ها بيشتر مقيد هستيد؟



ساموئل ال جكسون

جكسون: آن فيلم‌ها ارتباط كمي با ما دارند. آن‌ها بيشتر به خود اتفاق ربط دارند. مردم ابرقهرمان‌ها را دوست دارند و خوشبختانه ما در اين فيلم‌ها هستيم اما آن‌ها صرفا به ما تكيه ندارند.

آن‌ها مي‌توانند نقاب را بر صورت شخص ديگري بگذارند و نتيجه همان خواهد شد. شما ترنس هاوارد را به دان چيدل تبديل مي‌كنيد و كسي متوجه نمي‌شود.
 
آيا پيش آمده نقشي را براي پيام ناخوشايندي كه به تماشاگر مي‌دهد قبول نكنيد؟

كين: زماني كه براي اولين بار به آمريكا‌ آمده بودم در استوديو يونيورسال بودم و اتاق‌ام كنار اتاق آلفرد هيچكاك بود و او نقشي را در فيلم "جنون" به من پيشنهاد داد، يك زن‌كش رواني كه بر اساس ماجرايي واقعي در انگلستان بود.

اين مرد 13 زن را به قتل رسانده و سلاخي‌شان كرده بود. او ميخواست من اين نقش را بازي كنم و من قبول نكردم. او ديگر هيچ وقت با من صحبت نكرد.
 
ويل، نقش جانگو هم به تو پيشنهاد شده بود؟

جكسون: (با تمسخر) "جانگوي رها شده"؟ (مي‌خندد)

اسميت: مي‌خواستم درباره آن صحبت نكنم. درباره رويكرد خلاقانه فيلم بود. داستان آن براي من بهترين چيز بود؛ مردي كه آدم كشي را ياد مي‌گيرد و مي‌خواهد همسرش را نجات دهد و يك برده است. اين ايده كاملي است.

 مشكل اينجا بود كه من و كوئنتين نمي‌توانستيم به اتفاق نظر برسيم. من مي‌خواستم اين يك قصه عشق بي‌نظير باشد كه آفريقايي-آمريكايي‌ها هيچ‌وقت شبيه به  آن را نديده‌اند...

جكسون: اين اتفاق پيش از اين افتاده، با فيلم Love Jones.







ويل اسميت

اسميت: ما با يكديگر صحبت كرديم و ساعت‌ها گفتگو داشتيم. واقعا مي‌خواستم در آن فيلم بازي كنم اما به نظرم تنها راه‌اش اين بود كه يك داستان عاشقانه باشد، نه ماجراي يك انتقام. من به خشونت به عنوان واكنشي در برابر خشونت اعتقاد ندارم. به آن نگاه كردم و گفتم: "نه، نه، نه. بايد به قصد عشق باشد."

 ما نمي‌توانيم به اتفاقي كه در پاريس افتاد نگاه كنيم و بخواهيم براي آن دمار از روزگار كسي درآوريم. خشونت، خشونت مي‌‌طلبد. بنابراين من با خشونت به عنوان يك پاسخ ارتباط برقرار نكردم. عشق بايد پاسخ آن مي‌بود.

جكسون: بايد با "غرب وحشي وحشي" به تعادل مي‌رسيد.

اسميت: بله، درسته، دقيقا.

رافالو: كوئنتين از آن روز به بعد با تو صحبت كرده؟

اسميت: نه، نه، درباره آن صحبت نكرديم اما-

جكسون: حركت آلفرد هيچكاكي را اجرا كرد.
 
سم، در فيلم‌هاي كوئنتين، آن لغتي كه همه مي‌دانيم چيست در سراسر فيلم وجود دارد. اين باعث توقف تو نمي‌شد؟

جكسون: نه. نه بيشتر از چيزي كه در زندگي روزمره است. اما نه منظورم اين است كه زندگي همين است كه مي‌بينيد و در دنياي من آن كلمه رايجي است.
 
درباره خشونت چطور؟ اين در فيلم‌ها باعث آزارت نشده؟

جكسون: نه، مرد. من با خشونت در فيلم‌ها مشكلي ندارم. من اين داستان‌ها را دوست دارم. هميشه فيلم‌هاي هنگ كنگي را تماشا مي‌كنم، من يك سوم زندگي‌ام را فقط نشسته‌ام و فيلم آسيايي مي‌بينم. رما‌ن‌هاي خشن مي‌خوانم، رمان‌هاي جاسوسي و مرموز با قتل‌ها و ماجراي وحشت‌آورشان.

هميشه از اين چيزها خوشم مي‌آمد. ما با آن‌ها بزرگ شديم. من با تماشاي وسترن در تلويزيون بزرگ شدم. قبلا تماشاي تيرخوردن آن مردها در تلويزيون آزارم مي‌داد، آن‌هال فقط سينه‌شان را مي‌فشردند و به زمين مي‌افتادند. هنگام تماشاي سيكاريو واقعا نااميد شدم.

 دوست داشتم ببينم كله‌ آن بچه‌ها منفجر مي‌شد (مي‌خندد). اوه، شرمنده، خطر لو رفتن داستان وجود دارد! نمي‌خواهم شاهد ريختن خون روي ديوار باشم؛ مي‌خواهم مردم را ببينم كه بر سر ميز شام مي‌ميرند.
 
بنيسيو، آيا درباره ميزان خشونت در "سيكاريو" با كارگردان صحبت كردي؟



 بنيسيو دل تورو

دل تورو: خب، مي‌دانستم كه دني (ويلنو، كارگردان) رويكرد موزون و مد روزي در مواجهه با خشونت دارد. اما نكته اينجاست: صرف نظر از اينكه شما نقش تان را در يك فيلم دوست داشته باشيد يا نه، بايد از خودتان بپرسيد آيا اين كاراكتر را مي‌فهميد؟ من كاراكترم در اين فيلم را درك كرده بودم، آيا با او موافق بودم؟ درنهايت، نه.
 
آيا با كساني كه ماجرايي مشابه را از سرگذرانده بودند صحبت كرديد؟

دل تورو: بله بله.

ادگرتون: من كمي براي ارتباط با جان كانلي (كاراكتر واقعي كه او در "عشاء سياه" نقش او را بازي مي‌كند) به مشكل برخوردم. او 40 سال است كه در زندان به سر مي‌برد.

 اما ملاقات با كسي كه در زندان است و توضيح اينكه "هي، مي‌دانم كه تو تعريف خودت را از وقايع داري، اما من مي‌خواهم يك فيلم درباره آن بسازم و بگويم تو آدم بده هستي" به نظرم كمي غيرصادقانه آمد.

او بنظر خودش قرباني اصلي ماجرا بود و از اين لحاظ فيلم داستان كاملا متفاوتي را بازگو مي‌كرد. بنابراين من با بسياري از همكاران او صحبت كردم و فوتيج‌هاي زيادي از او داشتم. به نظرم اشتباه بود كه سراغ او بروم و شيره‌اش را بيرون بكشم.

رافالو: من زمان زيادي را با مايك رزندس (كاراكتر او در فيلم اسپات لايت) گذراندم، چراكه آن زمان درباره زندگي مردم واقعي صحبت مي‌كرديم و انتظارات بسيار بالا بود. بايد داستان درست و موثقي را تعريف مي‌كرديم كه زنده‌زنده مردم را مي‌بلعيد.
 
ويل، آيا ليگ ملي فوتبال آمريكا براي تعديل فيلم به تو فشار آورد؟

نه، واقعا فشار خاصي وجود نداشت چراكه آن فيلم محصول سوني بود و سوني مشكلي با ليگ ملي فوتبال نداشت. فوكس و يونيورسال هر دو با آن مشكل داشتند اما سوني كار خودش را انجام مي‌داد. ما از فوتيج‌هاي واقعي استفاده كرديم و علاوه بر آن لوگو ليگ ملي فوتبال هم واقعي بود.
 
از آنجايي كه خودت يك پدر فوتبالي هستي بازي در اين فيلم برايت تناقض‌آميز نبود؟

اسميت: اوه بله. پسر من به مدت جهار سال بازيكن فوتبال بود و من عاشق آن بودم. آخرين چيزي كه مي‌خواستم بازي در فيلمي بود كه بگويد "فوتبال چيز خوبي نيست." اما اين داستاني درباره مهاجرت بود و درباره ارزش‌هاي آمريكايي و چيزي كه من واقعا به آن باور دارم.

 آمريكا تنها نقطه‌ در دنياست كه مي‌توانم در آن زنده باشم. هيچ جاي ديگري در دنيا آدم‌هايي مثل من توليد نمي‌كند و به آن‌ها اجازه تاثيرگذاري نمي‌دهد.



مارك رافالو
مايكل، آيا با اين حرف موافق هستي؟

كين: تقريبا. ما در بريتانيا كمي عقب‌تر هستيم. ادريس البا مي‌توانست جيمز باند باشد، بنابراين رنگ پوست در اينجا اهميتي ندارد. زماني كه من كارم را شروع كردم همان آدم "سياهپوست" بودم. ما مردم سياهپوست نداشتيم، در عوض طبقه كارگر وجود داشت. بنابراين تجربه به بلوغ رسيدن تو با من شباهت دارد.

حرفه من نه براي استعدادي كه از سوي من خرج مي‌شد، كه براي زمان مناسب آغاز شد. آن زمان هيچ تئاتري درباره طبقه كارگر ساخته نشده بود. من هميشه گفته‌ام كه كاكني‌ها (مردم بومي شرق لندن)  اولين سياهپوستان انگلستان بودند. بنابراين موقعيت تو را درك مي‌كنم چراكه من هم در بستر آن زندگي كرده‌ام..
 
تعصب و تبعيض چگونه بر حرفه شما تاثير گذاشته است؟

دل تورو:  تمام كاري كه لازم است انجام دهيد مطالعه تاريخ است.اگر شما تاريخ ايالات متحده را بخوانيد مي‌فهميد كه تبعيض در آن وجود دارد و در حال پيشرفت است. اما من به طور قطع آن را احساس كردم. يكي از اولين چيزهايي كه در بدو ورود به اينجا به من مي‌گويند اين است كه "اسم ات را عوض كن."

كين: من اسم‌ام را عوض كردم. قبلا ماريس ميكل‌وايت بود، چقدر افتضاح.

دل تورو: شايد اين يكي از بزرگترين اشتباهات من باشد. اينكه اسم‌ام را عوض نكردم.

رافالو: نه، اسم خيلي خوبي داري، مرد.

كين: وقتي صدايت مي‌زنند فكر مي‌كنند مثل يك اسپانيايي يا مكزيكي حرف مي‌زني.

دل تورو: كه همين‌طور است. (مي‌خندد)

اسمیت: من و همسرم به تازكي همين گفتگو را داشتيم و دو لغت "تبعيض" را مقابل "نژادپرستي" قرار داديم. درواقع همه تبعيض‌گرا هستند. همه در زندگي‌شان تجربه‌هايي دارند كه باعث مي‌شود يك چيز را به ديگري ترجيح بدهند. اما نوعي دلالت ضمني بر نژادپرست بودن قوم برتر وجود دارد. شما فكر مي‌كنيد نژاد برتري داريد.

 بايد بگويم من با تبعيض زندگي مي‌كنم اما نژادپرستي واقعا كمياب است. كساني كه فكر مي‌كنند نژاد برتري دارند كساني‌اند كه مايل به همكاري با آن‌ها نيستم. شما بايد از اين آدم‌ها دوري كنيد.

آخرین اخبار