به گزارش ایران اکونومیست از گروه سینمایی «هنرو تجربه»، نشست نقد و بررسی فیلم سینمایی لاکپشت و حلزون توسط گروه سینمایی هنرو تجربه با حضور رضا حماسی کارگردان، محسن رضایی نویسنده فیلمنامه، احسان طهماسبی منتقد سینما و با اجرای محمدرضا فهمیزی در سالن فردوس موزه سینما برگزار شد.
محمدرضا فهمیزی مجری در ابتدای این نشست گفت: فیلم لاکپشت و حلزون میراثدار جریانی است که ۵۶ سال پیش در سینمای ایران آغاز شد؛ جریانی تحت عنوان موج نو که با فیلمهایی همچون گاو، قیصر و اندکی بعد، فیلم آرامش در حضور دیگران از ناصر تقوایی، شکل گرفت. موج نوی سینمای ایران بهشدت تحت تأثیر موج نوی سینمای فرانسه، همچنین سینمای ایتالیا بود.
وی ادامه داد: ویژگیای که این فیلم را متمایز میکند آن است که به نظر میرسد، تنها فیلم از این جنس در سینمای ایران است که قهرمان و شخصیت اصلی آن یک کودک است. وقتی برای اولین بار این فیلم را دیدم، از بابت کاراکتر پسر بچه شگفتزده شدم و این موضوع در بار دوم نیز برایم تکرار شد؛ زیرا شخصیت این پسر بچه متفاوت از چیزی است که معمولاً میشناسیم.
احسان طهماسبی منتقد سینما نیز با اشاره به نمایش این فیلم در گروه سینمایی هنر و تجربه و اهمیت فعالیت این گروه گفت: فیلمهایی مانند «لاکپشت و حلزون» رویکردی دارند که در آن داستانی جمعوجور از یک اتفاق خانوادگی، شهری یا روایتی از یک زندگی یا برههای از زندگی ارائه میشود. این فیلمها میکوشند در لایههای زیرین خود، اشاراتی به موضوعات مهمتر و اساسیتری داشته باشند؛ موضوعاتی که مورد توجه و تأکید فیلمنامهنویس و کارگردان بودهاند. در بسیاری آثار، داستان ساده و روایت عمومی که گاه برای مخاطب عام جذابتر است در قیاس با مضمون اصلی فیلم، از درجهی اهمیت کمتری برخوردار میشود
وی ادامه داد: ما در این فیلم با یک پسر بچهی معترض، آسیبپذیر و منزوی مواجهایم که نقش قهرمان و شخصیت اصلی داستان را ایفا میکند؛ کودکی که قرار است با جهان واقعی توسط فردی که نمیتوان گفت از دنیای فانتزی آمده، بلکه یه آدم حقیقی است از یک دنیای غیر حقیقی، روبرو شود. ما بهوضوح میبینیم که این شخصیت بزرگسال، عملاً یک نئودالیست است؛ فردی که برخلاف جریان فناوری حرکت میکند بنابراین گوشی ندارد، صفحه گرامش را به اصطلاح تعمیر میکند، سوار خودروهای قدیمی آمریکایی میشود و رویکردی متفاوتی دارد نسبت به جهان زیست و آدمهای نرمالی که در آن فضا زندگی میکنند. این فیلم از منظر روانشناسی و با رویکردی تحلیلی، به ارتباطات انسانی و نوع نگرش افراد به جهان میپردازد و در سطحی کلانتر و فلسفی نیز قابل بررسی است.
طهماسبی با اشاره به نام فیلم گفت: معمولاً انتخاب اسم برای فیلمهایی اینچنینی کار دشواری است، ولی فکر میکنم در مورد این فیلم این کار بسیار سادهای بوده است؛ چرا که این نکته اهمیت ویژهای دارد و کلید مهمی برای باز کردن در رفتارهای قبلی و بعدی این دو نفر در اختیار ما قرار میدهد که بسیار راهگشا است. حلزونی که از لانه خود خارج شده، کشف شده و سپس حذف و از بین رفته است، در مقابل، لاکپشتی که دچار این آسیب نشده و زنده مانده است.
محسن رضایی نویسنده اثر در پاسخ به چرایی انتخاب این قصه گفت: فیلمنامه و داستانش همزمان در ذهن شکل میگیرند. وقتی درباره قصه یا داستان صحبت میکنیم، یک سوءتفاهم زبانی رایج وجود دارد. ما یک «داستان» داریم که در دل هر اثر ادبی میتواند وجود داشته باشد و یک «داستان» به عنوان فرمت. در واقع، هر نمایشنامه، شعر، رمان، داستان کوتاه یا فیلمنامه، یک داستان درونش دارد که جدای از فرمت آن اثر است و برای همین میگویم فیلمنامه و قصهاش با همدیگر در ذهن شکل میگیرند. چون نمیتوان داستان درونی اثر را که برای یک داستان کوتاه مناسب است، صرفاً به شکل مکانیکی تبدیل به یک فیلمنامه بلند سینمایی کرد.
وی ادامه داد: در دورهای از زندگی مثلاً در کودکی بسیاری از ما و نه فقط از منظر روانشناسی بلکه از منظر تجربه زیسته، چنین موقعیتی را تجربه کردهایم. معمولاً کودکی که هنوز توانایی درک کامل دیگران را ندارد، خواستههای خود را با فریاد، گریه، یا لجبازی بیان میکند. بسیاری کودکان آنقدر اصرار، نق و گریه میکنند تا بالاخره چیزی را که میخواهند، به دست آورند. اما مشکل از جایی آغاز میشود که کودک درمییابد، به عنوان یک شخصیت اجتماعی و فرهنگی، دیگر نمیتواند از این روشها استفاده کند. هرچه فضای زندگی کودک محدودتر باشد، او ناچار است راههای دیگری برای رسیدن به خواستههایش انتخاب کند؛ ممکن است دروغ بگوید، یا چیزی را پنهان کند. بهنظر من، این مرحلهای از دوران کودکی است که در بسیاری از ما تا بزرگسالی ادامه پیدا میکند؛ چرا که همچنان راهی جز پنهانکاری یا دروغگویی برای ابراز خواستههایمان نمییابیم.
رضا حماسی کارگردان فیلم نیز درباره چرایی انتخاب اثر گفت: بهطور معمول شاید ویژگی مشخص در یک فیلمنامه عامل جذب شما نباشد بلکه این کلیت اثر و ساختار آن است که باعث میشود یک کارگردان احساس کند دلش میخواهد آن اثر را بسازد و این فیلمنامه دقیقاً چنین تاثیری بر من داشت به نظرم فیلمنامه بدیهی، شفاف و در عین حال قدرتمند بود و هرچقدر در مسیر ساخت جلوتر رفتیم، بیشتر به این کشف رسیدم که چقدر کار دقیق و درستی روی فیلمنامه انجام شده است و حتی امروز پس از بارها دیدن فیلم میبینم بسیاری تماشاگران هم با فیلمنامه درگیر میشوند.
وی ادامه داد: این فیلم تلاش کرده تا در قالب نوعی از سینما که هدفش خلق مخاطب منفعل نیست و به دنبال تماشاگر فعال و مشارکتکننده است، قدم بردارد. به همین دلیل معمولاً علاقهای ندارم درباره جزئیاتی صحبت کنم که ممکن است در ذهن مخاطب شکل گرفته باشد و بخواهد سؤالی در آن رابطه از من بپرسد. زیرا اگر قرار بود چیزی بیشتر از این بگویم، یا اگر در فیلمنامه قرار بود چیزی فراتر از آنچه هست مطرح شود، آن موضوع در فیلمنامه میآمد و ما هم در فرآیند ساخت آن را لحاظ میکردیم و در فیلم گنجانده میشد تا مخاطب، بیش از آنچه هست را ببینید. بنابراین، اگر امروز در ذهن شما پرسشهایی ایجاد شده، به این دلیل است که آن سؤالها قرار بوده به وجود بیایند و وجود آنها بخشی از ساختار اثر نه نقص یا خلأ آن است.