يکشنبه ۱۴ بهمن ۱۴۰۳ - 2025 February 02 - ۲ شعبان ۱۴۴۶
۱۴ بهمن ۱۴۰۳ - ۱۵:۱۸

شعر، رسانه‌های جمعی و بحران هویت؛ گفت‌وگویی با فلیکس گتاری

فلیکس گتاری فیلسوف و روانکاو فرانسوی در این مصاحبه‌ی بی‌پرده، به انتقاد از پسا‌مدرنیسم، تأثیرات رسانه‌های جمعی بر هنر، و ضرورت بازآفرینی خلاقیت در جهان معاصر می‌پردازد.
کد خبر: ۷۷۹۴۱۶

شعر، رسانه‌های جمعی و بحران هویت؛ گفت‌وگویی با فلیکس گتاری

به گزارش ایران اکونومیست به نقل از خبرگزاری شعر ایران-تارنا: این مصاحبه‌ی خواندنی بین نیکلاس زاربراگ و فلیکس گتاری، فیلسوف و روانکاو فرانسوی، کاوشی در بحران هنر و سوژه‌مندی در عصر پسا‌مدرن است. گتاری با انتقادی تند از روسپی‌گری فرهنگی، زوال ارزش‌های هنری و سلطه‌ی سرمایه‌داری بر تولیدات فرهنگی سخن می‌گوید. او همچنین بر اهمیت شعر ، فناوری‌های نوین ارتباطی و نقش بوم‌شناسی روانی در شکل‌دهی آینده‌ی فرهنگ تأکید دارد. این مصاحبه توسط مهدی رفیع به فارسی ترجمه شده به صورت اختصاصی در تارنا منتشر شده است:

 

نیکلاس زاربراگ:برای شروع، می‌توانم بپرسم چطور به شعر اجرا، به‌ویژه آثار هنرمندان آمریکایی مانند آلن گینزبرگ و ویلیام باروز علاقه‌مند شدید؟ چه شد که این‌قدر به کارهایشان توجه پیدا کردید؟

فلیکس گتاری: اولین بار آن‌ها را از طریق ژان-ژاک لوبل شناختم که سال‌های زیادی از عمرش را در آمریکا، میان آن نسل از هنرمندان و نویسندگان سپری کرده بود. در آثار این نویسندگان، کشف چیزی بسیار مشابه دغدغه‌های خودم برایم جالب بود، مهم‌تر از همه در حوزه‌ی آسیب‌شناسی روانی، که البته در زمینه‌ی مسائل سیاسی‌تر نیز مطرح می‌شود. این موضوع ممکن است اندکی متناقض‌نما به نظر برسد، چراکه این‌ها پدیده‌های بسیار متفاوتی هستند، اما فکر می‌کنم هم‌پوشانی یا هم‌گرایی خاصی میانشان وجود دارد. برای مثال، بُرش‌کاری‌ها و ابداعات نشانیکِ ویلیام باروز، جهان‌های جدیدی از معناهای جهش‌یافته و جهنده را می‌آفریند. در عین حال، این جنبش که چندان حزب یا انجمنی سنتی نیست، نوعی از نوآفرینی شعر و بازاختراع آن محسوب می‌شود—که اگر با اصطلاحات بوم‌شناختی لحاظ شود—گونه‌ای است در حال ناپدیدی. به همین دلیل، اهمیت بسیارِ مسئله‌ی «بوم‌شناسی روانی» را پیش می‌کشم؛ مسئله‌ی ناپدیدی گونه‌هایی مانند شعر. زیرا اهمیت شعر به اندازه‌ی ویتامین C است.

 

برای مثال، شعر برای کودکان، و اغلب برای بیماران روان‌پریش، بسیار اهمیت دارد، چه به‌عنوان پدیده‌ای نوشتاری، چه همچون پدیده‌ای دکلمه‌ای. با این وصف، این طرح دوگانه‌ی گسستِ بندهای زبانی و گشودن عمل‌های جدید اجتماعی، تحلیلی و زیباشناختی است که برایم در شکل‌های جدید اجرای شاعرانه جالب توجه‌اند.

 

نیکلاس زاربراگ: پیشنهادتان مبنی بر اینکه شعر می‌تواند بازآفرینی شود، بسیار جالب است، به‌ویژه با در نظر گرفتن اینکه بسیاری از نظریه‌پردازان فرهنگِ پسا‌مدرن و رسانه‌های جمعی گرایش دارند به خنثی‌سازی هنر، مرگ سوژه، ناممکنی اصالت و ازدست‌رفتن تاریخ. آیا زبان‌های جهش‌گر جدیدِ مرتبط با شعرهای چندرسانه‌ای را مدنظر دارید تا نوعی پیشروی به‌سوی وحدتی جدید را پیشنهاد دهید؟

 

فلیکس گتاری: وقتی در نظر بگیرید که حساسیت معاصر تا چه حد تحت‌تأثیر محیط دانشگاهی، رسانه‌های جمعی، تبلیغات و مواردی از این دست آشفته شده است، نامحتمل به نظر می‌رسد که هیچ امکانی برای بازگشت به تمدن‌های گذشته وجود داشته باشد. در حالی که در جاهایی مانند کبک یا حتی استرالیا، محیط‌های ممتازی از فضاهای باز وجود دارد که در آن می‌توان کمابیش تنفس کرد، آینده‌ی پیش‌ِرو احتمالاً بیشتر آینده‌ی بنگلادش، مکزیک یا توکیو خواهد بود، جاهایی که میلیون‌ها نفر در کنار یکدیگر زندگی می‌کنند. در چنین وضعیتی، بازآفرینی بدن، بازآفرینی ذهن و بازآفرینی زبان ضروری است. شاید فناوری‌های ارتباطی، اطلاعاتی و چندرسانه‌ای بتوانند ما را در این مسیر یاری کنند.

 

نیکلاس زاربراگ:آیا چنین فناوری‌هایی ایده‌ها و رویکردهای شما را به‌طور چشمگیری دگرگون کرده‌اند؟

 

فلیکس گتاری:من ایده‌هایم را از دهه‌ی ۱۹۶۰ تغییر نداده‌ام، زمانی که مفهوم ماشین‌های میل‌گرا و تقاطع ماشین‌ها و سوژه‌مندی را گسترش دادم. این دقیقاً چیزی است که امروز، جلوی چشمانمان، در حال رخ دادن است. با این حال، در مورد نحوه‌ی ارائه‌ی ایده‌هایم، همچنان فردی از نسل خودم باقی مانده‌ام و با قلم خودکار می‌نویسم.

 

نیکلاس زاربراگ: آیا نسبت به تحولات آینده خوش‌بین هستید؟

 

فلیکس گتاری: خب، اکنون مسائل و تحولات زیادی وجود دارند. پرسش اصلی این است که تا چه اندازه در نهادهای مسلطی مانند محیط دانشگاهی، رسانه‌ها و موارد مشابه گرفتار خواهیم ماند. از سوی دیگر، به‌طور کلی‌تر، مسئله‌ی نحوه‌ای که غرب خود را از جهان سوم جدا می‌کند، اهمیت دارد.

 

نیکلاس زاربراگ: با توجه به این مسائل، چه نقشی می‌توان برای پیشروان فرهنگی، مانند شکل‌های جدید اجرای چندرسانه‌ای که درباره‌شان صحبت کردیم، قائل شد؟ آیا مفهوم «پیشرو» همچنان متقاعدکننده است؟

 

فلیکس گتاری: جنبش‌های پیشرو اغلب نسبتاً جزمی بوده‌اند و تلاش کرده‌اند برنامه‌ها و جهان‌بینی‌های خاصی را تحمیل کنند. فکر می‌کنم مهم‌ترین چیز در مورد شعر آوا و شعر اجرا، تلاش برای بازآفرینی سوژه‌مندی و خلاقیت است—گرایشی که لزوماً ویژگی برخی جنبش‌های پیشرو نبوده است. برای مثال، هنرمندی به‌شدت تکین مانند آنتونن آرتو، دقیقاً به‌دلیل تکینگی‌اش، از سوی جنبش سوررئالیستی طرد شد.

 

نیکلاس زاربراگ: از این منظر، آنچه بیشترین جذابیت را در مورد پیشروان کنونی شعر آوا و شعر اجرا دارد، ائتلاف‌های باز و انعطاف‌پذیر آن‌ها است، نه اینکه جنبش‌هایی ساختارمند و برنامه‌ریزی‌شده باشند.

 

فلیکس گتاری: دقیقاً.

 

نیکلاس زاربراگ: در مورد نحوه‌ای که اصطلاح «پسا‌مدرن» به‌کار می‌رود، آیا ملاحظات مشابهی دارید؟ واکنش شما به این اصطلاح چیست؟

 

فلیکس گتاری: بسیار مخالفم.

 

نیکلاس زاربراگ: فکر نمی‌کنید این اصطلاح، دست‌کم به‌عنوان مفهومی که آثار معاصر را از آثار اوایل قرن بیستم متمایز می‌کند، دارای اعتبار باشد؟

 

فلیکس گتاری: البته، اما این بدان معنا نیست که باید همه‌چیز را در نوعی بازار فرهنگی نولیبرال گرد هم آورد که تنها به اموری ارزش می‌دهد که به لحاظ تجاری موفق هستند. روسپی‌گری معماری در ساختمان‌های پسا‌مدرن، روسپی‌گری هنر در نقاشی‌های ترا-پیشرو، و کناره‌گیری اخلاقی و زیباشناختی نهفته در اندیشه‌ی پسا‌مدرن، لکه‌ی سیاهی بر تاریخ است.

 

نیکلاس زاربراگ: آیا فکر نمی‌کنید که از بسیاری جهات، شاهد نوعی «باشگاه مدیترانه‌ای» فرهنگی هستیم؟

 

فلیکس گتاری: دقیقاً.

 

نیکلاس زاربراگ: آیا هیچ استثنای مهمی برای این روندهای منفی در فرهنگ پسا‌مدرن سراغ دارید؟

 

فلیکس گتاری:نمی‌توانم به نمونه‌های زیادی فکر کنم. در حوزه‌ی بوم‌شناسی، برخی پیشرفت‌های خلاقانه و هوشمندانه وجود دارد، اما حتی آن‌ها هم گرایش به ویژگی‌های نسبتاً جزمی دارند. نه، چیز زیادی وجود ندارد. از زمان فروپاشی اروپای شرقی، شاهد پیروزی ارزش‌های سرمایه‌داری بوده‌ایم. فکر می‌کنم در سال‌های آینده، تحولات جدیدی در مقیاسی بین‌المللی رخ خواهد داد.

آخرین اخبار