به گزارش ایران اکونومیست سید محمدرضا سلسکوت شامگاه چهارشنبه ۱۲ دی در نشست ادبی ملت امام حسین (ع) گفت: حاج قاسم سلیمانی، فرماندهای شجاع و مدافع بشریت، نهتنها در ایران بلکه در سراسر جهان، از جمله هند، محبوبیت ویژهای دارد.
وی افزود: در مناطق شمالی هند مانند کشمیر و کارگل-لداخ، حاج قاسم بهعنوان چهرهای الهامبخش و نمادی از مقاومت شناخته میشود. یکی از دلایل مهم این محبوبیت در هند، نقش او در آزادسازی پرستاران هندی از چنگ داعش در عراق بود که پس از شهادتش توسط رسانههای هندی بهطور گسترده بازتاب یافت. او بهعنوان کسی که بشریت را از وحشت داعش نجات داد، شناخته میشود و جایگاهی بیبدیل در قلبهای مردم پیدا کرده است.
این استاد دانشگاه ادامه داد: شهید سلیمانی در شمال هند بهویژه در مناطق شیعهنشین کشمیر و (کارگل) لداخ محبوبیت ویژهای دارد، به گونهای که چهره او به دلیل جنگ با داعش مورد توجه رسانهها قرار گرفت.
وی افزود: شهید سلیمانی را در کارگل-لداخ، اینگونه معرفی میکنند که «او مالک اشتر رهبر معظم و شهید زنده است و این خطاب را از رهبر دریافته است.» همین توصیف کافی بود تا مردم عظمت شخصیت او را درک کرده و بیشتر درباره او بخوانند.
این شاعر پارسی زبان ادامه داد: این ارتباط عمیق مردم با او بهخاطر ارادت شهید به رهبر معظم انقلاب، دفاع از حرم و مبارزات او علیه تروریسم است که باعث شد محبوبیت او در این مناطق دوچندان شود.
وی افزود: پس از شهادت حاج قاسم، مراسمهای یادبود او همچنان در این مناطق برگزار میشود. شاعران در وصف او اشعار زیبایی به زبانهای محلی میسرایند و عکسهای او زینتبخش دیوارهای خانهها و حسینیهها شده است. حتی برخی کوچهها و خیابانها به نام این شهید بزرگوار نامگذاری شدهاند.
سلسکوت اضافه کرد: یکی از خاطرات فراموشنشدنی در کشمیر زمانی رخ داد که یک افسر پلیس بهاشتباه عکسی از حاج قاسم را پاره کرد. این اقدام، خشم گسترده مردم منطقه را برانگیخت و اعتراضات شدیدی در محل حادثه شکل گرفت. این اتفاق باعث شد که افسر ارشد پلیس، به نمایندگی از نیروهای خود، از مردم عذرخواهی کند. این واقعه بازتاب گستردهای در رسانههای جهانی یافت و نشان داد که حاج قاسم نهتنها در قلب مردم ایران، بلکه در میان مردم هند نیز جایگاهی والا دارد.
وی افزود: حاج قاسم با فداکاریها و نقش بیبدیلش در مبارزه با ظلم، نامی جاودانه در تاریخ بشریت باقی گذاشته است. محبت و ارادت مردم هند، بهویژه کشمیر و لداخ به او نهتنها بهعنوان یک فرمانده سپاه بلکه بهعنوان شخصیتی بزرگ و جهانی، گواه بر این است که این شهید تأثیر عمیقی بر قلبهای میلیونها انسان در سراسر جهان داشته است.
حاج قاسم سردار بزرگ فرهنگی بود
سردار عوض شهابیفر از مدافعان حرم و یاران شهید سلیمانی در عراق و سوریه گفت: حاج قاسم به ولایت دلبسته بود و در خط امیرالمؤمنین بود. او برای مردم دل می سوزاند و فرمانده حاضر در خطوط مقدم بود و جهادگری بود که توکل به خدا و اعتقاد به باورها و ارزشهای دینی و اسلامی اش از او رزمندهای خستگیناپذیر ساخته بود که به خاطر خدا و اسلام و به خاطر آسایش و آرامش و سرفرازی مردم تمام عمر خود را در میدان مجاهدت و مبارزه گذراند و در نهایت هم با عزت و افتخار تمام فدای ملت امام حسین (ع) شد.
وی افزود: حاج قاسم یک فرمانده شجاع و شکستناپذیر نظامی، یک سردار بزرگ فرهنگی و یک دیپلمات کهنهکار بود که در شرق آسیا با تواناییهای خود و با توکل و استمداد از حضرت باریتعالی توانست تمام نقشههای ائتلاف جهانی استکبار و معاند جمهوری اسلامی ایران و جبهه مقاومت را نقش بر آب کند.
در نشست ادبی ملت امام حسین (ع) که با میزبانی گروه بینالمللی هندیران به مناسبت پنجمین سالگرد شهادت حاج قاسم سلیمانی به صورت وبیناری برگزار شد، جمعی از اهالی فرهنگ و ادب همچون علیرضا قزوه، سید مسعود علویتبار، مسعود ربانی، سید محمدرضا سلسکوت، ناصر دوستی، سید حکیمبینش، سید مهدی بنیهاشمی، شمسالدین بختکی، نغمه مستشار نظامی، میترا ملکمحمدی، سمانه رحیمی، فرزانه قربانی، نگین نقیبی، نجمه بنائیان بروجنی، آسیه مرادپور، سارا عبداللهیفر، صبا فیروزی و فاطمه ناظری حضور داشتند.
برخی از اشعار ارائه شده در این نشست را با هم مرور میکنیم:
طیبه عباسی
به زنجیر دلت بسته است این زنجیره غمها؛ همین غمها همین میراث آدمها به آدمها
همین دردی که درماندند از درمان آن مردم؛ همین زخمی که بیهوده سپردیمش به مرهمها
جهان همچون گلی در شورهزار شب گرفتار است؛ به پایش اشک میریزند بیصبرانه شبنمها!
جهان چون کودکی تشنه است و روی خاک افتاده؛ و هرچه پای میکوبد نمیجوشند زمزمها!
جهان از ظلم پر شد، زندگی از رنجهای تلخ؛ اگر دنیای ما این است ای وای از جهنمها!
ولی ما ملت عشقیم، از غمها نمیترسیم؛ که باید بگذرند از هفت خان عشق رستمها
نمیترسیم! تا نام سلیمان در جهان باقیست؛ به دست دیو و دد هرگز نمیافتند خاتمها
نمیترسیم از باطل، از این کفهای سیلابی؛ نمیترسیم! بسیاریم، ناچیزند این کمها
نمیترسیم! حتی کودکان ما نمیترسند؛ که خوب آموختند این درسها را در محرمها
به قطره قطره خون ریخته در دامن این خاک؛ به معراج الهی میرسد خط مقدمها!
نباشد دور روزی که بنای ظلم میریزد؛ و بالا میرود بر پشت بام کعبه پرچمها
ایرج قنبری
آیینه روشن مسلمانی بود، آنگونه که میدانم و میدانی بود
بعد از پرواز سرخ او فهمیدیم، آن سیمرغ سحر سلیمانی بود
رسول شریفی
در چشم جهان شکوه ایران قاسم؛ تصویر تمامی شهیدان قاسم
هر جا، همه وقت، بیریا، ساده، نجیب؛ در عرصه رزم مرد میدان قاسم
سمانه رحیمی
دنیا شبیه تو، هزاران مرد میخواهد؛ میدان، "سلیمان مرهمی" بر درد میخواهد
در قحط سال مردی و مردانگی بی شک؛ رود جنون، دریای صحراگرد میخواهد
فرقی ندارد، سوریه، لبنان، یمن، ایران؛ تا کارزار غزه همآورد میخواهد
قطعا به تاراج خزان محکوم خواهد شد؛ دستی که رنگ برگها را زرد میخواهد
دست به خون آغشتهای که سالیان سال؛ خورشیدِ جسم کودکان را سرد میخواهد
دنیا به جای سازمانهای پر از نیرنگ؛ مردی که دشمن را زبون میکرد میخواهد
فصل ظهور حضرت موعود نزدیک است؛ آری جهان، تنها وُ تنها مرد میخواهد
موسیقی شعرم فدای نامتان سردار؛ اندوه جانها را فقط یاد تو میکاهد
علی پورحسن آستانه
خوشا به حالت، مسافر من! به عشق و ایمان رسیدی آخر؛غریب و تنها ز تن گذشتی به جان، به جانان رسیدی آخر
تنت مسافر، دلت مسافر، تمام آن پیکرت مسافر؛ بسان نوری عبور کردی به خط پایان رسیدی آخر
تمام عمرت دویده بودی، بلور اشک چکیده بودی؛ مثال میوه رسیده بودی به زیر دندان رسیدی آخر
میان آتش جگر تو داری ز تیر و ترکش گذر تو داری؛ از آنسوی شب خبر تو داری به ماه تابان رسیدی آخر
مدافع این حرم تو بودی سوی شهیدن بغل گشودی؛ فقط، فقط، از خدا سرودی به متن قران رسیدی آخر
دگر تو هیچ آرزو نداری شبی دگر پیش رو نداری؛ چو جوی تشنه پر آب گشتی به صبح باران رسیدی آخر
سید محمد رضا سلسکوت (هندوستان)
علی آیینم و قرآن تبارم؛ برای جانفشانی بیقرارم
چه ترسم از عدو! یا رقصِ در خون؟ که خود را حاج قاسم میشمارم
فرزانه قربانی
در قتلگاهت پیکر صدپارهای داری؛ با داغ خود از روضه جان سوز سرشاری
با ارباً اربای تنت دنیای ما فهمید؛ در راه مولایت تو یک تن نه، که بسیاری
عباس دوران خودت بودی بدون شک؛ گفتی که از هرچه اماننامهست بیزاری
کشورگشایی میکنی با برق چشمانت؛ شمشیرِ بیرون از نیامِ صبح پیکاری
بیسر شدن را باب کردی بین سرداران؛ وقتی که سر بر روی نی داری و سرداری
گرچه رها شد آستینت از تعلقها؛ اما همیشه لشکر حق را علمداری
میترا ملک محمدی
پایان نفس کشیدن جانیهاست؛ افراشتهتر پرچم ایرانیهاست
آرامش مردان و زنان وطنم؛ مدیون شجاعت سلیمانیهاست
نگین نقیبی
آوای مقاومت صدایت سردار؛پیروز شویم با دعایت سردار
الگوی تمام مردم آزاده! "آزادی قدس، خونْ بهایت سردار"
ناصر دوستی
ترسیم کرد آتش به دل یک داغ دیگر را؛ دیدم میان شعله ها داغ صنوبر را
آتش که بر جان تو افتاد و غریبانه....؛ در من تداعی کرد داغ شعله در را
در سینه تو داغها آتشفشان کرد و؛ روی زبان آوردی آن دم نام مادر را
پرواز از آتش قصّه دل بیقراران است؛ یک لحظه از آتش گُشودی تا خدا پَر را
پایین کشیدی پرچم سُفیانیان را تو؛ آورد این عزمت به تحسین مالک اشتر را
پیکر نه! خاکستر به یک تابوت آوردند! سوزاند این معراج سُرخت جان رهبر را
ققنوسهای سُرخی از خاکسترت رویید؛ تا دشمنت خالی نبیند لحظه سنگر را
پُر شد گلو از بُغض سرخ و بُغض سرخ و بُغض....؛ کنج اتاق این بُغضها پُر کرد دفتر را
کردی صدا از پُشت بیسیمت تو شاعر را؛ عطر نفسهایت سرود این بیت آخر را