گلعلی بابایی یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس است که با تالیف کتاب هایی همچون «ستاره های سوخته»، «همپای صاعقه»، «در هاله ای از غبار»، «شاهین بر آفتاب»، «ضربت متقابل»، «زمینهای مسلح»، «کوهستان آتش»، «شرارههای خورشید»، «قصه ما همین بود»، «ماه، همراه بچه هاست»، «پیغام ماهیها» و «معشوق بی نشان» سهم خود را به هشت سال دفاع مقدس ادا کرده و هر یک از این کتاب ها درباره یکی از شخصیت های دفاع مقدس یا موقعیت های زمان جنگ است ولی او همچنان مشغول ترویج فرهنگ ایثار و شهادت است.
بابایی درباره عزاداری رزمندگان اسلام در هشت سال دفاع مقدس به ایران اکونومیست گفت: عزاداری های در جبهه این گونه بود که از اول محرم هرچه به عاشورا نزدیکتر می شدیم، تپش قلب ها بیشتر می شد و گویی آخرین محرم دل های بی تاب رزمندگان بود. چون چنان عاشقانه و معصومانه بر سینه می کوبیدند که گویی می خواستند قلبشان را از سینه بیرون آورده و آن را تقدیم راه دوست کنند.
وی اضافه کرد: عصر عاشورا نیز رزمندگان با پاهای برهنه همچون کودکان یتیم دشت نینوا بر سر و سینه می کوبیدند و به دور چادر حسینیه می چرخیدند و به یاد شام غریبان اهل بیت امام حسین(ع) عزاداری می کردند.
بابایی افزود: در عاشورای سال ۶۲ در پادگان دو کوهه به همراه بچه های گردان حبیب بن مظاهر با سربندهای سبز و سرخ «یا حسین شهید» بر پیشانی ها و در صفوفی منظم، دسته عزای ظهر عاشورای سیدالشهدا(ع) را در مسیر خاکی تازه آباد - جوانرود طی کردیم. خبر این برنامه که به حاج همت سردار شهید لشکرمان رسید، روز بعد در قلاجه طی سخنرانی پرشوری که برای رزمندگان لشکر داشت، با تحسین، از آن سوگواری جمعی بچه های حبیب یاد کرد و گفت «این حرکت ارزشمند شما در بین اهالی روستاهای آن منطقه تاثیر بسیار مثبتی به جا گذاشت و من شخصا از برادران گردان حبیب قدردانی می کنم».
این رزمنده هشت سال دفاع مقدس ادامه داد: در مهر ماه سال ۶۳ همزمان با فرا رسیدن ماه محرم، به همت جمعی از برادران، یک حسینیه در اردوگاه گردان ساخته شد. شب ها برادران رزمنده با اخلاص و عشق و علاقه زیادی که به امام حسین(ع) داشتند، به عزاداری می پرداختند و در واقع روح خود را پرورش می دادند تا در عاشوراهای آینده جبهه همچون یاران سیدالشهدا(ع) قربانی اسلام شوند. البته توصیف عشق این عزیزان به امام حسین(ع) ممکن نبود. چون باید مثل رزمندگان، عاشق بود. مثلا مسعود تقی زاده در میان برادران رزمنده حالات عجیبی داشت؛ به طوری که انسان به آن همه عشق و ایمان او غبطه می خورد.