به گزارش ایران اکونومیست شامگاه دوشنبه، ۳۱ اردیبهشت و در نخستین روز از شهادت آیت الله سیدابراهیم رئیسی، سیدالشهدای خدمت و همراهان شهیدش، نشست ادبی «سلام بر ابراهیم» با حضور جمعی از شاعران پارسی زبان کشورهای ایران، افغانستان، هندوستان و پاکستان با مدیریت علیرضا قزوه و اجرای سیدمسعود علوی تبار در گروه بین المللی هندیران برگزار شد.
در این نشست ادبی هر یک از شاعران، حال و روز خود را از دیدن جای خالی رئیسی بیان کرد؛ یکی گفت «چشم غریب سیستان در انتظارت؛ بر راه ماند آقا بیا شهید جمهور». چون قرار بود در همین روزها رئیس جمهور در دومین سفر خود به این استان سفر کند. شاعری دیگر گفت «مردم همه لب تشنه دیدار شمایند؛ تا دهلی و تهران و سمرقند و بخارا».
یکی داستان حضرت ابراهیم (ع) را پیش کشید و گفت «تبر به دوش تو باشد، سلام ابراهیم! بیا و آتش ویرانه را گلستان کن» و دیگری گفت «دنیا برای ما جهنم شد، یک صفحه از تاریخ را سوزاند؛ آتش در آخر سرد شد اما، وقتی که ابراهیم را سوزاند». یکی اینگونه سرود «یاد رجایی، باهنر را زنده کردی باز؛ دیدار ما روز قیامت سید ابراهیم» و یکی از شاعران به کربلا اشاره کرد و گفت «جا مانده ام از قافله عشق و محبّت؛ بر من تو بخوان واقعه کرب وبلا را».
خدمات فراموش نشدنی سیدالشهدای خدمت در شعر یکی از شاعران اینگونه آمده است «عرض تلاش او به پهنایِ وطن بود؛ هر چند طول فرصتش بسیار کم بود» و شاعری دیگر گفت «در بیقراریهای خدمت پر گشودی؛ پرواز کردی بی صدا شهید جمهور»
سیدسلمان عابدی شاعر پارسی زبان از جنوب هندوستان گفت: مسلمانان و شیعیان ھند، سیدابراهیم رئیسی را به حق یک مجاهد نستوه و یک رزمنده فی سبیل الله می دانستند. وقتی ایشان در سازمان ملل قرآن مجید را با دست بلند کرد و گفت «تا وقتی که زمین و زمان باقی است این قرآن باقی خواهد بود و هیچ کس نمی تواند آن را بسوزاند»، نشان داد که ایشان حقیقتاً عاشق و رهرو راه حضرت امیرمومنان (ع) است که فقط یک مجاهد حقیقی می تواند این سخن ها را با این صراحت و با این شجاعت در بین دشمنان اسلام بر زبان جاری کند.
علی کمیل قزلباش شاعر پارسی زبان از دانشگاه بلوچستان پاکستان گفت: شهادت جانسوز رئیس جمهور محترم ایران تنها درد ایران نیست، بلکه درد تمام مظلومان جهان است؛ به خصوص جهان اسلام و جهان تشیع. رئیسی دراصل شهادت پشت و پناه و حامی و همدرد بیچارگان و مظلومان فلسطین بود. بعد از شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی بچه های فلسطینی بار دیگر یتیم شدند. امروز بار دیگر مظلومان جهان نوحه نا امیدی سر دادند.
علیرضا قزوه
در ما قیامت کن قیامت سید ابراهیم؛ ای صاحب جود و کرامت سید ابراهیم
ما را خبرها بی خود از خود کرده می دانی؛ اما تو راحت باش راحت سید ابراهیم
تو شاد از دیدار با ما مردم دلتنگ؛ ما خسته از دنیای غربت سید ابراهیم
از ابتدا هم تو شهید زنده ای بودی؛ شد قسمتت آخر شهادت سید ابراهیم
یاد رجایی، باهنر، را زنده کردی باز؛ دیدار ما روز قیامت سید ابراهیم
رضا اسماعیلی
مردی ز سلاله رسالت بودی؛ هم قبله عزت و کرامت بودی
در خدمت خلق، روز و شب کوشیدی؛ تو حافظ اقتدار ملت بودی
ایرج قنبری
این دل غمنامه دارد ای سید پاک؛ یک سینه چکامه دارد ای سید پاک
هرچند که از کنار یاران رفتی؛ راه تو ادامه دارد ای سید پاک
نغمه مستشار نظامی
با عناد و ناجوانمردی و با تحریم ما؛ دشمنت هرگز نخواهد دید ترس و بیم ما
"تا شهادت با ولایت" راه و رسم کوثری ست؛ مادر سادات فرمود این روش تعلیم ما
زخم بر زخم است آری، داغ بر داغ است آه؛ آری اما عاقبت غم می شود تسلیم ما
می رسد مردی که بار آسمان بر دوش اوست؛ می کند دنیا بهاری جاودان تقدیم ما
روز میلاد علی موسی الرضا جان سال هاست؛ روز پرواز کبوتر بوده در تقویم ما
در میان کوه های کشورت آسوده ای؛ آه ابراهیم، ابراهیم، ابراهیم ما
سیدمسعود علوی تبار
هر چند اسیر داغ و محنت باشیم؛ مستغرق بهت و غرق حیرت باشیم
مانند تو ای سید مظلوم خوش است؛ در راه وطن شهید خدمت باشیم
مهدی باقرخان (هندوستان)
ماییم شهیدان ره عشق، خدا را؛ از روی تفقّد، نگهی کشته ما را
ای کوثر امّید! پر از نور سحر کن؛ این کاسه خشکیده دستان دعا را
تو سنگ تمام ره ارباب ولایی؛ مشکن دل آزرده این آینه ها را
جا مانده ام از قافله عشق و محبّت؛ بر من تو بخوان واقعه کرب وبلا را
فرعون زمان، بار دگر بر سر کفر است؛ ای موسی اعجاز، بینداز عصا را
سردادن در راه تو دشوار نباشد؛ گر حرف زند تیغ تو با ما به مدارا
گفتم سخنم را به سلیمان گل امشب؛ در کوی تو ره نیست مگر باد صبا را
یا رب بفرست آن یل آزاده ی حق را؛ کز پای جهان باز کند سلسله ها را
مردم همه لب تشنه دیدار شمایند؛ تا دهلی و تهران و سمرقند و بخارا
عارفه دهقانی
بر آتشِ سرد،پا گذار ابراهیم! این پرده غم، رفت کنار...ابراهیم!
برخیز که بی واسطه ،با آهوها؛ من آمده ام سرِ قرار...ابراهیم!
محمدمهدی عبدالهی
بیا و چاره ای ای جان برای هجران کن؛ بیا و خلوت شب را ستاره باران کن
در آسمان غزل خیزِ یا کریمانت؛ شکوه پر زدنی نذر بی قراران کن
سفیر جاده تکریم عاشقان برخیز! دوباره با عَلَمت، عشق را نمایان کن
به نامِ نامی"یا صاحبَ الزّمان" برخیز؛ به رنگ پرچم ایران دوباره توفان کن
تبر به دوش تو باشد، سلام ابراهیم! بیا و آتش ویرانه را گلستان کن
شب ولادت خورشید، مضطرب بودیم؛ به یک اشاره مرا راهیِ خراسان کن
میان بغض نفس گیر انتظار، ای دوست؛ نگاهِ یوسفی ات را به سوی کنعان کن
قسم به صبح کرامت، ظهور نزدیک است؛ سلام ویژه ما را نثار باران کن
نجمه پورملکی
در این زمانه پر های و هوی عارپرست؛ خوشا به حال غریبانِ افتخارپرست
چرا نمی رسد از تو خبر؟ همین حالا؛ به آب می زند این قلب بی گدارپرست
شکسته سدّ جهان در شبِ ارسباران؛ و سیلِ نوحه در این جنگلِ چنار پرست
چقدر کار قشنگی ...نشسته ام با اشک؛ شهید کار ببینم! شهید کار پرست
سلام ما به حسین و به سید ابراهیم؛ سلام ما به شهیدانِ اقتدار پرست
هوای مملکت خادم الرضا این است: کبوتران وفادار بیقرار پرست
چگونه از تو و پرواز کوه بنویسم؛ برای اینهمه ناباورِ حصار پرست
میان طعن خزان بین خار بدخواهان؛ تو آمدی که بمانی گل بهار پرست!
"رسیده ها چه غریب و نچیده می افتند"؛ مبارک این همه خون ای دل انارپرست
رسول شریفی
از گریه پریم و بی صدا می گرییم؛ چون ابر بهار، بی ریا می گرییم
اشکیم و دل سوخته با خود داریم؛ از داغ تو خادم الرضا می گرییم
فاطمه عارف نژاد
اخبار وهمآلوده و اخبار در مه؛ پیچیده آواز غمی انگار در مه
ای دشتها! کو رد پای رود در برف؟ ای کوهها! کو رد پای یار در مه؟
کو آن نگاه شعلهور در باد و بوران؟ آن شورِ آتشپوش و مشعلدار در مه؟
دیماه را من پیش از این یخ کرده بودم؛ اردیبهشتم گم شده اینبار در مه
از لابلای صخرهها داغی شکفته؛ گل کرده یک اندوه بیتکرار در مه
چشم و دلت روشن که تا این شب شود صبح؛ فانوس میماند فقط بیدار در مه
تاریک اگر ماندی، هوالنّوری بگو باز؛ تا روشناییها قدم بردار در مه
ققنوس من! برخیز از خاکستر رنج؛ ایران من! برخیز از آوار در مه
سیدعلی عطایی (افغانستان)
پروازی از زمین و فرودی در آسمان؛ این است قصه تو: صعودی در آسمان
رخصت گرفتهای که بگیری قراری و؛ گشت و گذار و کشف و شهودی در آسمان
از جنگل از تراکم مِه از جدال کوه؛ راهی برای خویش گشودی در آسمان
انگار هیچ وقت در اینجا نبودهای؛ از اول مجادله بودی در آسمان
جنس تو از مصالح دنیای ما نبود؛ تو داشتی تاری و پودی در آسمان
با عرشیان قرار ملاقات داشتی؛ رفتی برای گفتوشنودی در آسمان
ترفیع دادهاند تو را با ستارهها؛ بی چشمغرّههای حسودی، در آسمان
اینک تبسمی و سلامی برای تو؛ اینک خوشامدی و سرودی در آسمان
احمد رفیعی وردنجانی
در این حرم خدمتگزاری محترم بود؛ از خادمانِ سینه چاکِ این حرم بود
در همت و عزمی که بودش بهر خدمت؛ از بهر این کشور وجودش مغتنم بود
بر دردِ ما مانند بعضی ها نخندید؛ از غصه ما در دلش همواره غم بود
دلبسته دستور و فرمایش نمی ماند؛ هر جا که مشکل بود خود صاحب قدم بود
تنها نه سرباز غیور رهبرش بود؛ غمخوار هر اندوه خلق الله هم بود
عرض تلاش او به پهنایِ وطن بود؛ هر چند طول فرصتش بسیار کم بود
آخر به یاران شهید خویش پیوست؛ او که تمام هستی اش از این رقم بود
فائزه زرافشان
"هر که شد عاشق حیدر(ع) بدنش می سوزد"؛ مثل زهرا(س) وسط شعله، تنش می سوزد
ای صبا این خبر تلخ به کنعان برسان؛ یوسف گمشدهام پیرهنش می سوزد
آن کفنپوش که در خطّ مقدم جا داشت؛ شاد از این بود که روزی کفنش می سوزد
هان بگویید که این کوه و کمر مقتل کیست؟ چه خبرهاست که دشت و دمنش می سوزد؟
قسمت این بود نبینیم که ققنوس چه طور؛ بین سرمستی پرپر زدنش می سوزد
هر که سودازده عشق حسینبنعلیست؛ سر و پا و دل و دست و دهنش می سوزد
داغداریم و دلافگار، به آن تازهشهید؛ بسپارید که قلب وطنش می سوزد
علی پورحسن آستانه
همزاد شقایق بود، دور از همه زشتی ها؛ منظومه زیبایی، از جنس بهشتی ها
او سید محرومان، او خادم ملت بود؛ مانند رجایی ها، او تشنه خدمت بود
او هم قسم قاسم، از نسل سلیمانی؛ با عطر نفس هایش، سرگرم گل افشانی
چشمان پر از مهرش، از شوق خدا گریان؛ در سینه پر دردش، عشق ازلی تابان
پروانه صفت می گشت، گرد سر محرومان؛ درد و غم او تنها، درد و غم مظلومان
او هر نفسش حق بود، حرف و سخنش مردم؛ در راه خدا او رفت، در آتش و مه شد گم
ما سوخته در آتش، ما گمشده در راهیم؛ او زنده و جاوید است، چون حضرت ابراهیم
فرزانه قربانی
باید که همیشه خوشقدم باشی مرد؛ حیف است که تو حامل غم باشی مرد
تو خادم مشهد الرضایی برگرد؛ باید شب میلاد حرم باشی مرد
سیداحمد حسینی توچای
سینه ها بتخانه درد است ابراهیم کو؟ کار کار بغض نامرد است ابراهیم کو؟
حاج قاسم آن طرف آغوش را وا کرده است؛ تشنه یاری جوانمرد است ابراهیم کو؟
کوه، آتش، شعله و سرما که علت نیستند؛ عشق خود او را نشان کرده است ابراهیم کو؟
پیرمردی اشک می بارد، زنی مو می کشد؛ زخم با دل ها هماورد است ابراهیم کو؟
مرد میدانی که میدان هم از او شرمنده بود؛ عرصه اینک خسته و سرد است ابراهیم کو؟
گرچه با سید علی کاری نمی ماند زمین؛ لیک خالی جای یک مرد است ابراهیم کو؟
بوسه گاه حاج قاسم را به یغما برد خاک؛ کار کار بغض نامرد است ابراهیم کو؟
سمانه رحیمی
این خاک که بر دامنش آلاله دمیده وطن ماست؛ گلگون شده در هر افقش نورِ سپیده وطن ماست
این سروِ سرافراز که با عزت و آگاهی و ایمان؛ امروز به مهمانی افلاک رسیده وطن ماست
این رود که از زمزمه و شور غزلخوانی باران؛ آواز اهورایی خورشید شنیده وطن ماست
این دشت که سرتاسر آن آینه فصل بهار است؛ از مرگ و هیاهوی خزان دست کشیده وطن ماست
ای هموطن از قافله دُرد کشان دور نمانی؛ باغی که در آن نفحه فردوس وزیده وطن ماست
این مرد که در قامت پروانه در این دیر خطر کرد؛ بی واهمه از آتش و از شعله، شهید وطن ماست
بنگر به کجا می بردش جذبه سر منزل مقصود؛ این نور به جا مانده از آن شعله امید وطن ماست
زهرا آراسته نیا
همواره پر از امید بودن هنر است؛ بر خصم زبون، رشید بودن هنر است
این مرد بدون ادعا ثابت کرد؛ در اول صف شهید بودن هنر است
زهره یوسفی
دنیا برای ما جهنم شد، یک صفحه از تاریخ را سوزاند؛ آتش در آخر سرد شد اما، وقتی که ابراهیم را سوزاند
گشتیم دنبال پر و بالت، گفتند دیگر وا نخواهد شد؛ جز بالگرد سوخته چیزی از هیاتت پیدا نخواهد شد
هر جا شنیدی نغمه حق را، حاضر شدی در عرصه میدان؛ بعد از تو افسوس است سهم ما ای انتخاب ملت ایران
عمادالدین ربانی
و هوا ابری است دم دارد؛ بغض دارد چقدر غم دارد
گریه کردم به وسعت ایران، در و دیوار خانه نم دارد
حال من حال بچهایست یتیم، چیزی انگار بی تو کم دارد
دل آیینهها شکست شکست؛ ماتم خادم حرم دارد
معصومه هرمزی مقدم
در بُهت میگریم تو را شهید جمهور؛ این جمعه بودی سهم ما شهید جمهور
چشم غریب سیستان در انتظارت؛ بر راه ماند آقا بیا شهید جمهور
دلگرمی چشمان طوفان دیده برگرد؛ ا ی مرد بیرنگ و ریا شهید جمهور
از بوسهها بر پینه دستان محروم؛ رفتی به آغوش خدا شهید جمهور
ای کفتر جلد رضا نوش تو این جام؛ در روز میلاد رضا شهید جمهور
در بیقراریهای خدمت پر گشودی؛ پرواز کردی بی صدا شهید جمهور
از آتش جنگل صد ابراهیم روید؛ این است ختم ماجرا شهید جمهور
در بُهت می گرییم جای خالیش را؛ در راه خدمت شد فدا شهید جمهور
نصیبا مرادی
بیا تا بنگری دلشوره مردان میدان را؛ بیا تا بشنوی آواز سرخ سربداران را
هزاران راه نارفته هزاران قله رویارو؛ گواهی میدهد آیه به آیه عهد و پیمان را
کسی که بال بگشوده که ره هموار بنماید؛ به آغوشش کشیده طعنه های تند طوفان را
میان جنگل انبوه پرواز و مه و باران؛ خیال انگیز معنا میکند معراج انسان را
همیشه ماجرای غیرت تاریخ تکراری است؛ رقم خواهد زد ابراهیم تقدیر گلستان را
اجل گاهی به زانو در می آید از شکوه عشق؛ به آتش می کشد پروانه بی پروا دل و جان را
پس از هفت آسمان در آسمان هشتم غربت؛ به چشم خویش دیده خادمی شاه خراسان را
لیلی حضرتی
سفر این بار چرا بوی جدایی دارد؟ دل از این غصه مگر راه به جایی دارد؟
آه ای مرد قبیله به بهاران سوگند؛ جنس لبخند شما عطر خدایی دارد
نرو از روی زمین خاطر ما غمگین است؛ کمتر این شهر از این جنس نگاهی دارد
آتش افتاده چنان در دل ما می بینی؟ امشب این سینه ز غم عقده گشایی دارد
جاده ها سخت به تو عادت شیرین دارند؛ روحت اما ز قفس عزم رهایی دارد
ای که بامردم خودخوب سخن می گفتی؛ عشق در محضرتان صحن و سرایی دارد
خادمی، سیدی و مرد بزرگی هستی؛ هر که با عشق بماند چه بهایی دارد
امالبنین بهرامی
درد وطن همیشه میان نگاه او؛ صد پیچ و سنگ و حادثه آوردگاه او
اما نبود سید ما خسته، شاد بود؛ چون شاه طوس بود یگانه پناه او