برادرانم! برایشان خواهیم نوشت از روزی تلخ در تاریخ رسانه. به خودمان و آنها یادآوری خواهیم کرد سالگرد پرکشیدنتان را؛ آن آخرین «یا حسین»ی که در لحظه سقوط بر زبان آوردید و همدیگر را سختتر در آغوش کشیدید و بعد سکوت ... پایان ... و این تازه شروعی دردناک برای ما بود؛ دردی که ۱۸ سال است ادامه دارد!
برای ایران اکونومیستییها شروع آن سهشنبه، مثل همه روزهای دیگر بود و چه بسا شادتر! تا قبل از عصر حادثه، اهالی ایران اکونومیست مشغول تدارک برای جشن آغاز هفتمین سال تاسیس خود در آستانه روز دانشجو بودند. در چشمان هر کدام از بچه ها برق شادی بهخاطر گذران شش سال پر جنب و جوش خبری و نور امید برای آغاز هفتمین سال با ایده های جدید، موج می زد. اما به ناگاه یک خبر و در نهایت تایید آن با چند تماس تلفنی، همه این شور و شوق را یکباره ربود و جای خود را به اشک و آه و فریادهای ناباورانه داد. بله؛ ایران اکونومیست خیلی زود یعنی در شب ششمین سال تولدش، به عزای دو تن از همکاران جوان خود نشست؛ محمدحسن قریب (عکاس) و اسماعیل عمرانی (خبرنگار) دو جوانی بودند که در جریان این فاجعه از میان ایران اکونومیستییها پر کشیدند.
پانزدهم آذر ماه ۸۴، صاحبعزای مجلس، خبرنگاران و عکاسانی بودند که هر کدامشان میتوانستند جای مرغان مهاجری باشند که در یک ظهر پاییزی بر آسمان پر کشیدند.
«از چهار مایلی باند که خلبان وضعیت را نرمال (عادی) اعلام کرده است تا هنگام سقوط که یک لحظه صدای فریاد دست جمعی یا حسین ضبط شده، به مدت یک دقیقه و ۵۰ ثانیه هیچگونه پیامی ارسال نشده است.» (اظهارات سردار سرتیپ علیرضا افشار دربارهٔ دقایق آخر سقوط)
ماجرا از این قرار بود. یک فروند هواپیمای نظامی C۱۳۰ با ۹۴ سرنشین و خدمه که عمده آنها را خبرنگاران رسانههای گروهی تشکیل داده و از تهران برای پوشش خبری رزمایش نظامی عازم منطقه چابهار بود، پس از نقص فنی، هنگام بازگشت به فرودگاه مهرآباد و فرود اضطراری در ساعت ۱۳:۴۵ در شهرک مسکونی «توحید» واقع در حوالی سه راه آذری، دچار سانحه شد و سقوط کرد. این سقوط در حالی رخ داد که خلبان هواپیما هنگام کنترل توانسته بود از برخورد آن با بلوک مسکونی یک شهرک مسکونی جلوگیری کند؛ اما یکی از بال های هواپیما هنگام سقوط با ساختمان مذکور برخورد کرد و دچار آتشسوزی شد. پس از سقوط هواپیما به زمین، صدای مهیب انفجار به گوش رسید و آتشی وسیع محل حادثه را فرا گرفت؛ آتشی که مهار آن ساعت ها به طول انجامید.
«در جریان این حادثه هیچکدام از ۹۴ سرنشین هواپیما زنده نماندند.»
چند روز قبل بود ... در تاریکیِ پایانِ یک روز کاری، هنگام خروج از خبرگزاری، تصویرتان بر درِ شیشه ای خروجی ایران اکونومیست پررنگ تر از همیشه مقابل چشمانم نقش بست. تصویر روی شیشه، بازتاب عکسی بود که سال هاست از چهره هایتان در ورودی ایران اکونومیست نصب شده است؛ هنوز بعد از ۱۸ سال با دقت از کنارتان می گذریم، با سلام و صلواتی یادتان می کنیم و گاه با شما درد دل می کنیم.
شهید محمدحسن قریب در آن عکس با لبخندی هر روزه نظاره گرمان است. اگر زنده بود، الان ۴۵ سال داشت. او اهل «نکا»ی مازندران بود و برای اخذ رتبه ۳۰ در کنکور و قبول شدن در رشته عکاسی دانشگاه هنر، راه نسبتا دشواری را گذرانده بود؛ از کار در ساختمانسازی تا کورههای آجرپزی.
قریب فعالیت خود را در ایران اکونومیست از تیرماه سال ۱۳۸۲ آغاز کرد. او با ثبت تصاویر دیدارهای مقام معظم رهبری با مردم و مسئولان، ثبت محرومیتهای جامعه (با محرومان) و حضور در زرند برای گرفتن تصاویر فجایع زلزلهی این شهر، فعالیت حرفهای خود را در حوزههای مختلف عکاسی خبری ارتقاء داد. قریب در دوازدهمین جشنواره مطبوعات با کسب رتبهی نخست در رشتهی «عکس خبری گروه نشریات» موفق به دریافت لوح افتخار و تندیس جشنواره شد.
و اما آن سوی قاب، چهره جوان اسماعیل عمرانی به چشم می خورد. زمانی که شهید شد فقط ۲۵ سال داشت. او متولد «عنبرآباد» جیرفت بود و در واقعه زلزله بم تعداد زیادی از دوستان و همکلاسیهای خود را از دست داده بود. عمرانی در سال ۸۲ با شرکت در طرح اسکان موقت زلزلهزدگان بم، به مجموعه جهاد دانشگاهی استان کرمان پیوست و در سال ۸۳ فعالیت خود را در خبرگزاری دانشجویان ایران (ایران اکونومیست) منطقه کویر آغاز کرد. از اهم فعالیتهای عمرانی به حضور به موقع وی در زلزلهی زرند میتوان اشاره کرد که ثبت تصاویر این زلزله و ارسال آن بر خروجی ایران اکونومیست، از جمله نخستین تصاویر ثبت شده این سانحه محسوب میشود.
برادران شهیدم! امروز و در آستانه ۲۴ سالگی ایران اکونومیست، هجدهمین سالروز پر کشیدنتان را یادآور می شویم، با شما تجدید پیمان میکنیم و بار دیگر تاکید میکنیم که راهتان را ادامه خواهیم داد حتا روزی که دیگر نباشیم.