به گزارش ایران اکونومیست، دومین روز از تابستان سال ۱۲۸۷ خورشیدی دارالخلافه طهران به خاک و خون کشیده شد، اتفاقی که هرچند زمینههای بروز آن از مدتی قبل شکل گرفته بود، اما در نهایت اتفاقاتی که در کمتر از نصف روز رخ داد، سبب شد تا «یومالتوپ» نیز به عنوان نامی جدید به مناسبتهایی که مردم در ذهن داشتند، اضافه شود.
آنچه در ادبیات محاوره از آن با عنوان «یومالتوپ» یاد میشود درواقع روزی است که نیروهای بریگاد قزاق روسی به فرماندهی «کلنل ولادیمیر لیاخوف» با دستور محمدعلی شاه قاجار، ساختمان مجلس شورای ملی را به توپ بستند، که سبب مرگ تعدادی از مشروطهخواهان و حتی مردم عادی شد، به شکلی که تمام خاطراتی که افراد سرشناسِ این دوره از این روز مهم نقل کردهاند، گواه آن است که زمین میدان بهارستان در روز «یومالتوپ» از خون کشتهشدگان به رنگ سرخ درآمده و مسلخی به وسعت یک میدان با انبوهی از جنازه برجای مانده بود.
کشت و کشتار اما به همینجا ختم نشد و تا پایان روز ادامه یافت. در واقع نیروهای قزاق، عدهای از مشروطهخواهان را که با شلیک گلوله توپ کشته نشده بودند، تا عصر همان روزِ خونبار دستگیر کرده و برای تعیین تکلیف به «باغشاه» (محدوده میدان حُر امروزی) و نزد محمدعلیشاه بردند.
هرچند تعداد افرادی که دستگیر شده بودند در منابع مختلف نزدیک به ۴۰ نفر اعلام شده است، اما گویا خشم شاه جوان از «میرزا نصرالله ملکالمتکلمین» و «میرزا جهانگیرخان شیرازی» ملقب به «صوراسرافیل» به عنوان دو روزنامهنگار، بیش از دیگران بود؛ چراکه دستور داد تا این دو نفر مقابل چشمان خودش کشته شوند و پس از مرگ نیز پیکر آنها را در بیابانهای پشت دروازههای طهران رها کنند تا جز یک نام در تاریخ، هیچ اثر دیگری از این دو روزنامهنگار باقی نماند.
میرزا جهانگیرخان شیرازی یکی از آزادیخواهان و فعالان سیاسی عصر مشروطه و میرزا نصرالله ملکالمتکلمین که از واعظان این دوره بود، با همراهی تنی چند از روشنفکران آن روزِ ایران از جمله علیاکبر دهخدا و... به انتشار روزنامهای به نام «صور اسرافیل» اقدام کرده بودند؛ روزنامهای که همزمان با بر تخت نشستن محمدعلیشاه، با هدف حمایت از مجلس شورای ملی آغاز به کار کرد و شاید همین امر سبب شده بود تا خشم شاه از این دو نفر بیش از سایر مشروطهخواهان باشد؛ چرا که پیش از واقعۀ به توپ بستن مجلس نیز این نشریه به سبب مطالبی که در نقد عملکرد شاه قاجار و دربار منتشر کرده بود بارها توقیف شد، به شکلی که در طول ۱۴ ماه انتشار، فقط ۳۲ شماره از این نشریه منتشر شده بود و در نهایت، آخرین شمارۀ «صور اسرافیل» سه روز پیش از به توپ بستن مجلس شورای ملی و اعدام این دو تن منتشر شد.
پس از واقعه باغشاه، پیکر میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل، میرزا نصرالله ملک المتکلمین و یکی دیگر از یاران مشروطهخواه آنها در بیابانهای خارج از حصار برج و باروی طهران آن روزگار رها شد و تا پایان استبداد صغیر و پیروزی مشروطهخواهان بر محمدعلیشاه نیز فراموش شده بودند، اما پس از آن برای مزار آنها سنگ قبری تهیه شد، درحالیکه محوطه قبرها به یک خانه تبدیل شده بود و یک سرایدار نیز به نگهداری از قبور موظف بود. این ملک در همسایگی خانه دکتر محمدحسین لقمان ادهم قرار گرفته بود؛ جایی که این طبیب در سالهای پایانی عمر خود تصمیم گرفت آن را به مریضخانهای تبدیل کند که این روزها از آن با عنوان بیمارستان «لقمان حکیم» یاد میشود و شاید همین همسایگی و قصد مسئولان فعلی بیمارستان برای گسترش فضای فیزیکی این مرکز درمانی بود که سبب شد قصه فراموششده خفتگان این آرامگاه دوباره بر سر زبان بیفتد.
البته محلی که از آن با عنوان مقبره «شهدای مشروطه» یاد میکنیم تنها به دفن میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل و میرزا نصرالله ملکالمتکلمین و یکی دیگر از یاران مشروطهخواه آنها محدود نماند و بعدتر برادر، پسر (مهدی ملکزاده، نویسنده کتاب تاریخ انقلاب مشروطیت ایران) و عروس ملکالمتکلمین (خدیجهسلطان) نیز در این محل دفن شدند. در واقع درحال حاضر شش قبر در محوطه این آرامگاه قرار دارد که اکنون و پس از مرمت، تنها آثار چهار سنگ قبرِ داخل حیاط مشهود است و از سنگ قبرها و سنگ یادبودِ داخل زیرزمین اثری نیست.
اگر تا پنج سال پیش در خیابان «مخصوص» قدم میزدید، پیش از رسیدن به بیمارستان لقمان گذرتان به بنبست شهید ابراهیمی میافتاد که در انتهای آن، خانهای قدیمی خودنمایی میکرد. خانهای که آرامگاه سه تن از شهدای مشروطه و نزدیکان آنها بود؛ بنبستی که این روزها دیگر اثری از آن نیست و برای آنکه بتوانید این خانه را ببینید باید وارد بیمارستان لقمان شده و به سمت اورژانس بروید تا در جایی نرسیده به پارکینگ، بالاخره سرستونهای این آرامگاه ۱۱۵ ساله خودنمایی کند.
ماجرا اما از این قرار بود که حدود سال ۱۳۸۳ کل فضای خانه در فهرست آثار ملی به ثبت رسید تا از گزند هر نوع تخریب و ساختوساز احتمالی که گمان میرفت مسئولان بیمارستان لقمان نسبت به آن ترغیب شده باشند، دور بماند، اما همین اقدام هم نتوانست از گسترش آسیبهایی که تا آن روز بر بنا وارد شده بود جلوگیری کند و شرایط رفتهرفته بدتر شد تا جایی که تقریبا در سال ۱۳۹۲ سنگ قبرها ترک خورد و شکست و قسمتی از سقف آرامگاه نیز ریزش کرد. موضوعی که سبب شد تا احمد مسجدجامعی ـ رییس وقت شورای شهر تهران ـ نسبت به آن ابراز نگرانی کرده و بر رفع مشکلات بنا تاکید کند.
البته مشکلات تمامی نداشت و آرامگاه نزدیک به ویرانی کامل بود که سرانجام در سال ۱۳۹۷ دوباره مشکلات آن بر سر زبان افتاد و پس از پیگیریهای صورتگرفته در دورههای گذشته، سرانجام مِلک مقبره به تملک شهرداری تهران درآمد تا به گفته علیمحمد سعادتی ـ مدیر وقت بافت و بناهای تاریخی شهر تهران ـ، کار مرمت و بازسازی مقبره توسط شهرداری منطقه ۱۱ با همکاری سازمان زیباسازی شهرداری تهران انجام شود.
با این حال پس از تملک ملک، باز هم سایه تخریب از سر مقبره شهدای مشروطه دور نشد و سال ۱۳۹۹ دوباره گمانهزنیها برای تبدیل محوطه آرامگاه به پارکینگ بیمارستان لقمان قوت گرفت، موضوعی که البته تکذیب فوری سازمان زیباسازی شهرداری تهران را به دنبال داشت و پس از آن امیدوار رضایی ـ رییس بیمارستان لقمان ـ نیز خواستار تسریع در بازسازی و تکمیل طرح مرمت مقبره سران مشروطه شد. هرچند طرح چنین موضوعاتی به دلیل طولانی شدن فرایند بازسازی و مرمت مقبره دور از انتظار نبود.
از طرفی از آنجایی که طرح تعریض بیمارستان لقمان سبب شده بود تا بنبست ابراهیمی در جوار بیمارستان که آرامگاه نیز در انتهای آن قرار داشت، مسدود شود و برای آنکه تنها راه ورود به آرامگاه از فضای داخل بیمارستان نباشد، مقرر شد تا یک خانه قدیمی که در بخش جنوبی آرامگاه قرار داشت نیز خریداری شده و به این مجموعه اضافه شود تا به این ترتیب راه دسترسی تازهای برای آرامگاه باز شود.
سرانجام کار مرمت مقبره شهدای قلم مشروطه در اوایل سال ۱۴۰۰ به پایان رسید، هرچند این روزها تنها بیمارانی که به بیمارستان لقمان مراجعه کنند و یا کسانی که از قبل، محل قرارگیری آرامگاه را بدانند ممکن است چشمشان به این بنا بیفتد. در واقع با وجود وعدههای شورای شهر تهران در دورههای گذشته مبنی بر لزوم فعالسازی «مسیر روایت مشروطه» و تاکید بر برگزاری تور مشروطه در تهران، اما متاسفانه با پایان پروژه مرمت، هنوز ساز و کار مشخصی برای ورود به آرامگاه و بازدید از آن وجود ندارد.
این روزها هرچند خطر تخریب از آرامگاه «شهدای قلم مشروطه» دور شده است، اما روزنامهنگارانی که تلاش کردند قلمشان روایتگر روزهای اسارتِ آزادی باشد، همچنان زیر پوست یکی از شلوغترین نقاط تهران در غربت آرام گرفتهاند و کسی سراغشان را نمیگیرد.