به گزارش ایران اکونومیست، امروز دوم شهریور صد و سی و دومین سالروز تولد آیتالله سید احمد خوانساری در سال ۱۲۷۰ است.
آیتالله سید احمد خوانساری در بین علما و بزرگان حوزههای علمیه به شخصیتی عالم، پرهیزگار و پارسا مشهور بودند و مقلدان و دوستداران ایشان در ایران، پاکستان و عراق خود را پایبند نظرات سیاسی و فقهی ایشان میدانستند.
بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران نسبت به ایشان معتقد بودند: «آیتالله خوانساری مرجع متقین بود. ایشان صاحب نَفس قدسیه بودند.»
آیتالله احمد مجتهدی تهرانی از شاگردان ایشان نیز گفت: «در عمرم مرجعی بیهوی، مثل آیتالله خوانساری ندیدهام. این مرجع عظیم میگفت: «من از این دنیا میروم در حالی که دست خالی هستم.» ایشان میفرمود: «فقط به یک عملم امید دارم که باعث نجاتم شود آن هم به اشکهایی است که در مجالس عزای اهل بیت (ع) عصمت و طهارت میریختم.»
همین ویژگیهای روحی و شخصیتی آیتالله باعث شد دیدگاهها، نظرات و فتواهای ایشان در موارد و مسائل مختلف با نظریات قاطبه مراجع و بزرگان حوزههای علمیه قم و نجف تفاوت اساسی داشته باشد.
نظرات و دیدگاههای آیتالله خوانساری در مجموعه شش جلدی «جامعالمدارک فی شرح النافع» و احکام و فتواهای شرعی ایشان در کتاب توضیحالمسائل ثبت شد. کتاب جامعالمدارک یک دوره فقه استدلالی است که شرحی بر کتاب «النافع فی مختصرالشرایع» نوشته ابوالقاسم نجمالدین جعفر بن حسن هذلی ملقب به محقق حلی است. کتاب جامعالمدارک بر مسایل فقهی از طریق کتاب، سنت و مدرک اجتهادی، استدلال دارد.
با این حال با مطالعه دو کتاب «جامعالمدارک» و «توضیحالمسائلِ» آیتالله پی به تفاوت برخی دیدگاهها و فتواهای ایشان برده میشود. برخی نظریات ایشان از چنان عمقی برخوردار است که سید احمد را در جامعه فقهی آن روزگار به آیتاللهی دگراندیش شهره کرد. نظرات ایشان در مسائل مختلف به روشنی گویای تفاوت دیدگاه ایشان با سایر مراجع همعصرشان بود. مراجعه به این کتاب دقت نظر و مقام احتیاط مولف کتاب را به خوبی روشن میکند.
دگراندیشیهای آیتالله
اهم متفاوتترین دیدگاههای آیتالله خوانساری در چهار حوزه ولایت فقیه، نجاست اهل کتاب، انحصار قضاوت در دست مردان و بازی شطرنج دستهبندی میشود.
ایشان در باب ولایت فقیه معتقد بودند: «هیچ مرحله از ولایت، برای فقیه نیست حتی حق تصرف در خمس را ندارد. در حدود، قصاص، قضاوت و دیگر امور اجتماعی نیز همینطور است.»
منشاء این نظریهِ آیتالله خوانساری که خود نماد مکتب نجف بود، دقت عقلی ایشان در فقاهت، بیش از توجه به عرف بود. ایشان ادله اجتهادی را نظاموار و بر محور مقاصد شریعت نمینگریستند و حوزه تاثیرگذاری ولی فقیه در دیدگاه ایشان محدود به افتاء، قضاء و حسبیه مضیقه بود و در باب اداره جامعه و حکومت، نظری نداشتند و سکوت کردهاند. با این حال مشروعیت دولت از باب ضرورت و اضطرار و وجوب حفظ نظام اجتماعی که دلیل مشترک دولت عرفی و اسلامی است به خوبی در اندیشه ایشان قابل استنباط است.
آیتالله همچنین اجرای حدود در عصر غیبت امام زمان (عج) را جایز نمیدانستند.
ایشان در نظریهای دیگر دلایل فقهایی که اهل کتاب را نجس میدانستند، کافی ندانسته و معتقد بودند: «آنچه از روایات به دست میآید طهارت اهل کتاب است.» و شاید به دلیل اعراض اصحاب حضرت رسول از اهل کتاب بود که ایشان در این باب فتوا ندادند.
آیتالله خوانساری همچنین عدالت را برای نشستن افراد بر کسی قضاوت شرط نمیدانستند. ایشان معتقد بودند: «ملاک اصلی برای قضاوت وثاقت – مورد وثوق مردم بودن – قاضی است.»
ایشان نسبت به انحصاری کردن منصبِ قضاوت برای مردان، اشکال و انتقاد میکردند.
آیتالله خوانساری دلایل علما و مراجع تقلید همعصر خود در باب حرمت بازی شطرح را قابل مناقشه میدانستند.
بنیانگذار جمهوری اسلامی هم که خود در تاریخ ۱۹ شهریور ۱۳۶۷ بازی شطرنج را به شرطی که برد و باختی در بین نباشد، فاقد اشکال شرعی دانستند، وقتی با مجموعه ابهامات و شبهات حجتالاسلام محمدحسن قدیری از اعضای دفترشان در قم که دو هفته بعد از فتوایِ امام درباره شطرنج در قالب نامهای به بنیانگذار جمهوری اسلامی نوشته شد، ایشان را به کتاب جامعالمدارک و دیدگاههای آیتالله سید احمد خوانساری ارجاع داده و پاسخ مفصلی به او دادند.
امام خمینی(ره) به ایشان توصیه اکید کردند: «شما مراجعه کنید به کتاب جامع المدارک مرحوم آیتالله آقای حاج سید احمد خوانساری، در تمام ادله خدشه می کند. در صورتی که مقام احتیاط و تقوای ایشان و نیز مقام علمیت و دقت نظرشان معلوم است.»
تفاوت در منشاء ولایت فقیه
در حالی که آیتالله سید احمد خوانساری در باب ولایت فقیه معتقد بودند: «هیچ مرحله از ولایت برای فقیه نیست حتی حق تصرف در خمس را ندارد. در حدود، قصاص، قضاوت و دیگر امور اجتماعی نیز همینطور است.»
امام خمینی به عنوان نماد مکتب قم، ادله اجتهادی در این باب را نظاموار و بر محور مقاصد کلان شریعت مینگریستند و بنیان اندیشه سیاسی خود را در وجوب تشکیل دولت اسلامی تحت ولایت مطلقه فقیه مطرح کردند.
تبعیت آیتالله از روحالله
آیتالله سید روحالله موسوی خمینی از جمله مخالفان و منتقدان اصلی دستگاه حاکمهِ پهلوی بود. ایشان در بین مخالفان و منتقدان سرسخت محمدرضا شاه و اسدالله عَلَم که از پاییز ۱۳۴۱ آغاز شد، نقش بسیار پر رنگی داشتند.
به دنبال اجرای تصویبنامه انجمنهای ایالتی و ولایتی در دولت اسدالله عَلَم در ابتدای سال ۱۳۴۱ اعلامیهای بسیار تند علیه شاه و اقدامات او منتشر کردند.
امام امت در واکنش به اقدامات نخستوزیر عَلَم در اردیبهشت سال ۱۳۴۱، هشدار دادند: «تا مادامی که این دولت در مصدر کار است، داخلِ هیچ قِسم مذاکره صلح و مصالحهای نخواهیم شد.»
ایشان در آبان ۱۳۴۱ نیز طی تلگرافی از عملکرد اسدالله عَلَم به محمدرضا پهلوی شکایت کردند و با اعتراض شدید نسبت به استفاده ابزاری حکومت از دختران و زنان برای تحریک کردن مردم برای حضور در رقابتها و میتینگهای انتخاباتی به محمدرضا شاه تندترین انتقادات را داشتند.
رهبر نهضت اسلامی حتی بعد از انصراف اسدالله عَلَم از اجرای تصویبنامه انجمنهای ایالتی و ولایتی در آذر ۱۳۴۱ و اطلاع ایشان از قصد فریبکارانه محمدرضا شاه برای اجرای اصول ششگانه انقلاب شاه و ملت که همان ایدههای عَلَم را در شکل و شمائل اغوا کنندهتری پیاده کرد، همزمان با اعلام عزای عمومی نوروز ۱۳۴۲، در فروردین همان سال تلگرامی به مراجع تقلید کشور زدند و خواستار اعتراض و موضعگیری نسبت به رفتارهای غیر انسانی و غیر اسلامی شاه و استیضاح نخستوزیر شاهپرستش، اسدالله عَلَم شدند.
براساس گزارش ساواک فضای عمومی کشور در اواسط بهار ۱۳۴۲ ملتهب بود و گزارشهایی درباره احتمال انجام تظاهرات توسط روحانیون و مردم در خرداد ۱۳۴۲ به دربار و دفتر نخستوزیری ارسال شد.
پیشبینی عَلَم این بود که وضعیت سیاسی و اجتماعی کشور بغرنجتر از قبل میشود. او شاه، دربار و دستگاههای امنیتی و انتظامی کشور را آماده رویارویی با مردم و روحانیون کرد.
عَلَم به شاه گفت: «... باید بزنیم» و در برابر پرسش شاه که چگونه باید زد؟ پاسخ داد: «... یعنی با گلوله بزنیم. اگر موفق شدیم که چه بهتر وگرنه مرا مسؤول معرفی کنید.»
به دنبال حمله شهربانی و ساواک قم در دوم فروردین ۱۳۴۲ و کتک، بازداشت و زندانی کردن طلاب و روحانیون عزادار مدرسه فیضیه، امام خمینی بارها و بارها از این رفتار وحشیانه و توهینآمیز را در منبرها و سخنرانیهایشان مورد نقد قرار دادند.
نامه تاریخی امام
با این که آیتالله سید احمد خوانساری در طول سالهای نهضت با امام خمینی، همراهی داشت اما امام خمینی در تاریخ هفتم خرداد ۱۳۴۲ به آیتالله سید احمد خوانساری نامه نوشتند و خواستار همکاری و مشارکت جدیتر ایشان در مبارزه علیه رژیم پهلوی شدند.
و البته همراهی ایشان با امام با مخالفت شدید با تصویبنامه انجمنهای ایالتی و ولایتی و طرح انقلاب سفید شاه و ملت در سال ۱۳۴۱ شروع شد و با محکومیت ضرب و شتم طلاب در فروردین و قیام خونین مردم تهران در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ ادامه یافت.
آیتالله خوانساری در غائله انتشار مقاله سراسر توهینآمیز رژیم پهلوی علیه امام خمینی در ۱۷ دی ۱۳۵۶ در روزنامه اطلاعات و تظاهرات خونین مردم قم در دفاع از امام در ۱۹ دی همان سال بار دیگر پشت امام ایستاد. این اقدام آیتالله بین سایر مراجع و بزرگان حوزههای علمیه نیز اثر مثبت داشت.
آیتالله خوانساری و سایر مراجع قم در تلگرافهای جداگانهای انحرافهای حکومت را به دربار و دیوان پهلوی گوشزد کردند.
ایشان نتیجه اثر تلگرافش به مقامات وقت پهلوی را طی نامهای در مورخ ۲۷ دی ۱۳۵۶ به اطلاع آیتالله مرعشی نجفی در قم رساندند و نوشتند: «از جهت وقوع حادثه در حوزه همگی مکدر و شدیدا متاثر، با مقامات مربوطه مذاکره شد.»
استقبال از امام
آیتالله خوانساری بعد از ۱۴ سال تبعید امام خمینی از کشور در چندمین روز برگشت ایشان به وطن در اسفند ۱۳۵۷ در سن ۸۷ سالگی به دیدار امام در مدرسه شماره یک علوی رفت.
آیتالله صادق خلخالی در خاطرهای از این دیدار گفت: «به خاطر دارم آیتالله خوانساری بعد از نماز مغرب و عشاء برای دیدن امام به دبیرستان شماره یک علوی آمدند و احساسی که تجدید شد.»
ماندگارترین حمایت
رهبر نهضت اسلامی در تاریخ هفتم خرداد ۱۳۴۲ در تلگرافی به آیتالله سید احمد خوانساری خواستار امضای اعلامیه مشترک مراجع تقلید علیه رژیم شاه شدند.
امام خمینی خطاب به ایشان نوشتند: «شما که در مرکز هستید، خانهنشین شدهاید. اصلا نه حرفی، نه اعلامیهای، هیچ کار نمیکنید. شما که در تهران هستید، مردم را دعوت به قرآن، یعنی وحدت و یگانگی نمیکنید. فایدهاش چیست؟ شما باید مردم را دعوت به قیام کنید. شما باید مردم را به اتحاد دعوت کنید تا موقعی که میخواهیم دستور قیام بدهیم آنها آماده باشند تا ریشه شاه و دولت را از میان برداریم.
چرا علمای تهران در مقابل این گرگهای درنده سکوت اختیار کردهاند؟ چرا در مقابل این لامذهبها که میخواهند دینمان را از دستمان بگیرند، سکوت کردهاید؟ چرا در مقابل شاه مملکت که میخواهد روحانیت را از میان بردارد قیام نمیکنید؟ چرا در مقابل حکام سکوت میکنید؟ شما شنیدهاید که حضرت علی خانهنشین شده بود اما دستور این بود که ۲۵ سال خانهنشین بشود و بالاخره پس از این مدت، پدر مخالفین را درآورد یعنی مردم دیدند حق با حضرت علی است آن وقت در مقابل بیدینها قیام کردند، حال ما چند سال صبر کردهایم؟
در زمان پدرش هر کاری کرد، هیچ کس حرفی نزد. گفتهاند ببینیم آخرالامر چه میشود. تا آن طور مُرد. حالا پسرش دارد لطمه به دین میزند. باید هر طوری است حساب او را تصفیه کنیم. از امروز به بعد، سکوت فایده ندارد. امروز دیگر روز سکوت نیست. امروز روزی است که باید در مقابل لامذهبها قیام کرد. اگر دلتان میخواهد مملکت اسلامی ما و دین و آیین ما از بین برود به من بگویید.»
روایت ساواک
رژیم پهلوی بعد از سخنرانیهای افشاگرانه و اعتراضی امام خمینی درباره آثار مخرب تصویبنامه انجمنهای ایالتی و ولایتی و طرح انقلاب سفید شاه و ملت به ایشان حساس شد و ماموران ساواک را مامور مراقبت از ایشان کردند. از جمله مواردی که از چشم ساواک قم مخفی نماند، نامه امام خمینی به آیتالله خوانساری بود.
بنا بر گزارش ساواک، سرتیپ علیاکبر مولوی رییس وقت ساواک تهران در گزارشی محرمانه به شماره ۵۳۲۲ / س ـ ت ـ مورخ هفتم خرداد ۱۳۴۲ به سرلشگر حسن پاکروان رییس کل سازمان اطلاعات و امنیت کشور کشور و رییس اداره سوم ساواک، نوشت: «برابر گزارش ساواک قم در هفتم خرداد ۱۳۴۲ آقای خمینی به کسی که حامل نامه و پیام وی به آقای خوانساری بوده است، اظهار مینماید: «به آقای خوانساری بگویید من میخواهم اعلامیهای بنویسم.
شما هم بایستی در این اعلامیه شریک باشید. یعنی باید آن را امضا کنید؛ زیرا اگر شما در این اعلامیه شرکت نکنید، مردم و به خصوص دولت تصور میکند علما همه با هم مخالف هستند و از این موضوع برای پیشرفت مقاصد خود سوء استفاده خواهند کرد.
پس باید فکر اساسی بکنیم و همه با هم دست اتفاق بدهیم تا حساب این لامذهبها را برسیم در غیر این صورت دین و ایمان ما در خطر است و راهی را که شاه و دولت در پیش دارند لطمۀ بزرگ و جبرانناپذیری را به دین اسلام خواهد زد؛ بنابراین باید با اتحاد و اتفاق، جلوی این خطر بزرگ را گرفته و علیه آنها قیام کنید.
ضمنا اگر هیچ یک از علما در این امر شرکت نمیکنند، به من بگویید تا من بدانم در مورد مقابله با آنها چه بایستی بکنم.»
پاسخ آیتالله
آیتالله خوانساری در پاسخ به این درخواست امام خمینی نوشتند: «حضرت آیتالله خمینی نامه شما واصل شد. بنده هم به سهم خودم از فرمایشات شما اطاعت خواهم کرد. هر طوری که شما صلاح دانستید من حرفی ندارم ولی موقع نوشتن اعلامیه مواظب باشید زننده نباشد که دولت بدتر کند.
با زبان ملایمت اعلامیه بنویسید، قدری نصیحت کنید که این عمل شما خلاف قرآن است. صلاح مملکت در این است که این قانون جدید را اجرا نکنید که مردم همگی ناراحت هستند. صلاح شاه در این است که این قانونهایی را که مخالف قرآن است عملی نکند. شاه بایستی علما را داشته باشد. مملکت بدون روحانیت نمیشود.
اگر روحانیت نباشد کمونیست در مملکت ما که شیعه اثنی عشری است زیاد میشود. پس شاه و دولت تا میتوانند بایستی نظم را رعایت کنند و نگذارند مملکت ما به دست بیگانگان بیفتد که بر ما حکومت کنند. این روحانیون بوده و هستند که در مقابل کمونیستها سینه سپر میکردند و میکنند.»
ایشان در عین حال به اتفاق آیتالله سید محمد بهبهانی، آیتالله محمدتقی آملی و آیتالله محمدرضا تنکابنی در اعلامیههای جداگانهای مردم را به شرکت در مجلس دعا در مسجد حاج سید عزیزالله دعوت کردند.
آیتالله خوانساری در دومین اعلامیه خود در اعتراض به تصویبنامه انجمنهای ایالتی و ولایتی، نوشت: «مدتی است آقایان مراجع محترم و علماء اعلام دامت برکاتهم و جامعه مسلمین از نظر خیر خواهی و مصلحت مملکت وظیفه شرعیه را کتبا و شفاها به دولت تذکر دادهاند. متأسفانه تا کنون از طرف مقامات مربوطه ترتیب اثر داده نشده است. لهذا به پیروی از حضرت رسول اکرم(ص) که در مواقع مشکله موفقیت مسلمین را از خداوند متعال خواستار بود جامعه روحانیت طهران روز پنجشنبه اول ماه مبارک رجب که از ایام متبرکه است از ساعت ۹ الی ۱۱ جمع در مسجد مرحوم آقا سید عزیزالله مجلس دعا تشکیل خواهند داد. امید است مؤمنین در این مجلس، حضور بهم رسانیده و در عرض دعا به پیشگاه خداوند متعال شرکت فرمایند.»
امام خمینی کمتر از یک هفته بعد از نامهنگاری با آیتالله خوانساری در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۳۴۲ در مدرسه فیضیه قم حضور یافتند و جمع آنان سخنرانی مفصلی کردند و نیات رژیم پهلوی در غائله حمله به طلاب مدرسه فیضیه در فروردین ۱۳۴۲ را به تفصیل و با احساس ناراحتی برای آنان تشریح کردند.
غائله انقلاب سفید
با شکست رژیم پهلوی در ماجرای لایحه انجمنهای ایالتی ولایتی، محمدرضا شاه پا به میدان مقابله با روحانیت گذاشت و رفراندم اصول ششگانه با نام «انقلاب سفید» را برگزار کرد.
امام خمینی در واکنش به این ماجرا و در پاسخ به استفتاء برخی از مردم برای شرکت یا تحریم این نظرسنجی، شرکت در همهپرسی را خلاف شرع اسلام و قانون اساسی ایران دانستند و مردم را از شرکت در آن منع کردند.
با انتشار اعلامیههای تحریم همهپرسی از سوی امام و سایر مراجع، روحانیون تهران نیز اقدامی هماهنگ به رهبری آیتالله خوانساری و آیتالله بهبهانی، اعلامیه تحریم همهپرسی و تعطیلی سه روزه بازار تهران را به اطلاع مردم رسانیدند.
آیتالله خوانساری در اعلامه خود نوشتند: «قضایای اخیر و حوادث غیرمنتظره که پیش آمده و در نظر است منتهی به جلب نظر عمومی شود، از جهات مختلف موجب نگرانی شدید روحانیون و عامه مسلمین شده است. عموم علما و مراجع محترم، طبق وظیفه شرعی به فکر چارهجویی افتاده و به زبان نصیحت، مذاکرات لازمه را نمودهاند و منتظرند هر چه زودتر اولیاء امور به نظریات خیرخواهانه آقایان توجه کنند. البته مردم را از جریان ماوقع مطلع میکنند و اطمینان داشته باشند که مقامات روحانی به وظیفه شرعی خود عمل خواهند کرد.»
علاوه بر این، آیتالله خوانساری در پاسخ به استفتاء برخی از مردم برای شرکت در این رفراندوم، نوشتند: «کلیه تصویبنامههایی که بر خلاف شرع مقدس باشد، حرام و شرکت در آنها شرکت در امر حرام و در حکم مبارزه با امام زمان ارواحنا له الفداء میباشد و محرمات الهیه به تصویبنامه و آراء عمومیه حلال نمیشود. حَلالُ محمّدٍ حَلالٌ اِلی یَوم القیامَه وَ حَرامُه حَرامٌ اِلی یَوم القیامه.»
موضعگیری آیتالله خوانساری علیه لوایح ششگانه مورد استقبال گسترده انقلابیون قرار گرفت. چرا که برخورد ایشان شدیدتر از سایر مراجع بود و این بهخاطر فتوای شدیداللحن ایشان مبنی بر این بود که «شرکت در رفراندوم بهمثابه محاربه با امام زمان(عج) است.»
زندگی سید احمد
سید احمد در دوم شهریور ۱۲۷۰ در خانوادهای روحانی در شهر خوانسار متولد شد. پدرش سید یوسف از علما و برادرش محمدحسن خوانساری از عالمان شهر خوانسار بودند.
سید یوسف پسر آقا سید میرزا بابا موسوی خوانساری از علمای خوانسار بود که نسل ایشان به امامزاده سید صالح قصیر میرسد. جد اعلای سید احمد، آیتالله سید ابوالقاسم جعفر موسوی ملقب به میر کبیر بود.
نسب سید احمد با ۳۰ واسطه به امام موسی کاظم(ع) امام هفتم شیعیان میرسد. سید احمد در جد چهارم - سید حسن - با آیتالله سید محمدتقی خوانساری نسبت خویشاوندی پیدا میکند.
سید یوسف در سه سالگیِ پسر بدرود حیات گفت و قیمومیت او را به برادرش سید محمدحسن سپرد.
سید احمد علوم مقدماتی، سطح و ریاضیات را نزد برادرش آیتالله سید محمدحسن و شوهر خواهرش آیتالله سید علیاکبر در خوانسار آموخت. او در سال ۱۲۸۶ در شانزده سالگی به اصفهان رفت و دروس خارج فقه و اصول را نزد میر محمدصادق مدرس اصفهانی، آخوند ملاعبدالکریم گزی و میرزا محمدعلی تویسرکانی خواند.
او در سال ۱۲۸۹ به حوزه علمیه نجف اشرف رفت و دروس فقه و اصول و علم رجال را نزد آیات عظام آخوند خراسانی، سید محمد کاظم یزدی، میرزا حسین نائینی، آقا ضیاءالدین عراقی و شیخالشریعه اصفهانی کامل کرد و به مدارج عالی در فقه، اصول، فلسفه و ریاضیات رسید.
سید احمد جوان که تا قبل از ۲۶ سالگی به درجه اجتهاد رسیده بود در سال ۱۲۹۶ به ایران برگشت. او ابتدا ۹ ماه در دزفول سکونت کرد و از درس آیتالله محمدرضا معزی دزفولی استفاده کرد سپس به حوزه علمیه سلطانآباد اراک نزد آیتالله شیخ عبدالکریم حائری رفت و هفت سال به تحصیل و تدریس علوم اخلاقی، دینی و معرفتی پرداخت.
آیتالله سید موسی صدر ملقب به امام موسی صدر، آیتالله حسینعلی منتظری، آیتالله دکتر مرتضی مطهری، جلال طاهر شمس، شیخ علی پناه اشتهاردی، سید محمدباقر سلطانی طباطبایی، سید محمدباقر و سید محمدعلی ابطحی، سید رضا صدر و سید عبدالله شبستری، میرزا علی غروی تبریزی، میرزا جواد تبریزی، جلال طاهر شمس، محمد تقی ستوده، مرتضی و مهدی حائری یزدی، شیخ حسن صافی اصفهانی، احمد کلباسی اشتری، محمدرضا مهدویکنی، سید رضی شیرازی، احمد مجتهدی تهرانی، محمود انصاری، محمدتقی شریعتمداری، حسن خسروشاهی و میرزا هادی (حاجی) از شاگردان دروس فقه و فلسفه سید احمد خوانساری بودند.
با عزیمت آیتالله عبدالکریم حائری به قم و احیای حوزه علمیه قم در سال ۱۳۰۱، مردم اراک از ایشان درخواست کردند تا آیتالله سید احمد خوانساری در اراک نماز جماعت اقامه کند و امور دینی مردم را مدیریت کند که با قبول این پیشنهاد، آیتالله سید احمد تا شش ماه بعد از رفتن آیتالله حائری به قم، این درخواست را اجابت کرد اما بعد به قم نزد آیتالله حائری که در این مدت حوزه علمیه قم را احیا کرده بود، رفت و به تحصیل و تدریس علوم دینی مشغول شد.
او حدود دو ماه بعد به پیشنهاد آیتالله حائری پیشنماز مدرسه فیضیه قم شد و خودِ آیتالله برای مشروعیت بخشی به اقامه نماز سید احمدِ ۳۱ ساله اولین نماز جماعت را به امامت او خواند.
آیتالله خوانساری در قم علاوه بر شرکت در درس فقه و اصول آیتالله حائری، اشارات ابنسینا و اسفار اربعه ملاصدرا را نزد میرزا علیاکبر یزدی و هندسه و ریاضیات را نزد میرزا محمدحسن ریاضی فرا گرفت. در این مدت آیتالله شیخ محمدعلی اراکی و میرزا محمدباقر کمرهای نیز از هممباحثهایهای سید احمد بودند.
سکونت در تهران
با درگذشت علامه حاجآقا یحیی سجادی، امام جماعت مسجد سید عزیزالله بازار بزرگ تهران در آبان ۱۳۲۹ جمعی از کسبه شهر تهران در تماس با آیتالله بروجردی از ایشان تقاضای یک امام جماعتِ عالم و وارسته کردند تا بعد از حاجآقا سجادی در این مسجد مهم اقامه جماعت کند و به امور دینی و کسب بازاریان برسد. با موافقت آیتالله بروجردی، آیتالله خوانساری که از نظر زهد، تقوا و مبارزه با هوای نفس مشهورِ عام و خاص بود به تهران آمد و تا آخر عمر در این مسجد اقامه جماعت کرد و دروس خارج فقه و اصول تدریس کرد.
آیتالله سید روحالله موسوی خمینی بعد از رحلت آیتالله سید حسین طباطبایی بروجردی در دهم فروردین ۱۳۴۰ از آیتالله سید احمد خوانساری خواستند به حوزه علمیه قم برگردند تا به عنوان مرجعی بزرگ، زمینهساز اتحاد بیش از پیشِ حوزههای علمیه شود و مرجعیت نیرومند و پایدار شیعه را استحکام ببخشند و از تعدد رسالههای فقهی که موجب پراکنده نمایاندن قدرت شیعه میشد، جلوگیری کند که البته زهد و پارسایی آیتالله سید احمد خوانساری و حضور پر رنگ ایشان در مسجد سید عزیزالله بازار تهران مانع از قبول این پیشنهاد شد.
با این حال آیتالله خوانساری بعد از درگذشت آیتالله بروجردی و در ۷۰ سالگی مرجع تقلید بخش بزرگی از مردم ایران، پاکستان و عراق شدند.
این اتفاق موجب بزرگتر و بیشتر شدن مسوولیت ایشان در قبال مسلمانان، پروان و مقلدانشان شد. علاوه بر آن رسیدگی و دریافت وجوهات شرعی از مقلدان و تعیین شهریه ثابت برای طلاب حوزههای علوم دینیِ تحت نظرشان نیز بر اهمیت این مسئله افزود.
خَیر مسجدساز
از مهمترین اقدامات آیتالله خوانساری در جهت ترویج و توسعه فرهنگ دینی، مسجدسازی بود. ایشان در مراسم کلنگزنی بنای مسجدی در تهرانپارس در تاریخ ۹ مرداد ۱۳۴۳، گفتند: «برای ساختمان این مسجد مشکلات زیادی فراهم کردند؛ اصولا ژاندارمی این ناحیه مخالفت میکرد.
علت آن است که اینجا مرکز قدرت زرتشتیها است و در این محله آتشکده دارند. در ممالک اسلامی برای ساختمان سینما و آتشکده دولت هر نوع کمک میکند ولی از ساختمان مسجد جلوگیری میشود. آیا میشود گفت این دولت اسلامی است؟ جبهههای مخالف را تقویت میکند، از دینداری دم میزنند ولی مسلمانان را میکوبد.»
ایشان در تاریخ ۲۰ شهریور ۱۳۴۳ در همان منطقه در مراسم احداث مسجد دیگری حضور یافت. بیش از دو ماه بعد در تاریخ ۲۹ آبان ۱۳۴۳ در محله اقدسیه شهر ری در خیابان فرح کلنگ احداث مسجد حضرت ابراهیم(ع) را به زمین زدند.
در سال ۱۳۴۴ در خیابان امیرآباد احداث مسجد حضرت امیر (ع)، در سال ۱۳۴۵ در میدان اختیاریه بنای مسجد امام صادق(ع) در سال ۱۳۵۱ احداث مسجد حمزه سیدالشهداء(ع) در خیابان شادمهر با حضور ایشان آغاز شد همچنین براساس گزارش شهربانی فارس در تاریخ ۲۷ اسفند ۱۳۵۳ از طرف شیخ بهاءالدین محلاتی و با کمک آیات عظام خوانساری و گلپایگانی یک باب منزل واقع در زیرطاق ذو ریاستین جنب منازل بهائیان خریداری و به حسینیه اختصاص داده شد.»
رحلت
آیتالله سید احمد خوانساری در روز شنبه ۳۰ دی ۱۳۶۳ در نود و سومین سال زندگیش، دار فانی را وداع گفت. پیکر ایشان از تهران به قم تشیع شد و در کنار مزار استاد خود، علامه سید محمدحسین طباطبایی به خاک سپرده شد.
منابع:
صحیفه امام، جلد اول، صص ۲۳۸ و ۲۳۹، ۲۴۳ تا ۲۴۸
جامعالمدارک فی شرح مختصر النافع، ج سوم، ص ۲۷
یادداشتهای عَلَم، جلد اول، انتشارات مازیار ۱۳۸۷، ص ۴۹
ع. باقی، تحریر تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی ایران، قم: نشر تفکر، ۱۳۷۳، ص ۳۳۵
زندگینامه سیاسی امام خمینی، محمدحسن رجبی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی