به گزارش ایران اکونومیست، در دوره کرونا و به دلیل شرایط خاص تردد و دورکاری عمده مشاغل، آمارهای استفاده از تلویزیون در ابتدای شیوع اپیدمی، رشدی صعودی را نشان میداد، اما به همان اندازه فضای مجازی، VODها و ابزارهای جدید سرگرمی پا به پای تلویزیون رشد مخاطب قابل توجهی داشتند؛ تا جاییکه در کل دنیا، مشتری سکوهای فضای مجازی و استریمکنندگان محتوا از شبکههای رسمی کشورها پیشی گرفتند و به نوعی افول مخاطبان وفادار تلویزیونی را پس از یک قرن رشد بیوقفه در جهان شاهد بودیم و این روند تا امروز ادامه پیدا کرده است.
آمارهای صدا و سیما درباره مخاطب چه میگویند؟
طبق جمعبندیِ مجموعهای از آمارهای سالهای اخیر مراکز افکارسنجی داخلی، حدود ۵٠ درصد مردم مشتری سریالها و فیلمهای صداوسیما هستند و ۳۸ درصد اخبار کشور را از طریق تلویزیون رسمی دنبال میکنند. در حدود ۴٠ درصد مخاطبان پای ثابت برنامههای ورزشی و تولیدات سرگرمی هستند و با میانگینی از آمارهای بین سال ۱۳۹۹ تا ۱۴٠۱، پی میبریم ۳٠ درصد اعلام کردهاند، برنامههای صدا و سیما را اصلا نمیبینند.
با حضور رقبای پرقدرتی مانند VODها با خطوط قرمز کمتر و البته بودجههای بیشتر و ضعف تولید فیلم و سریال در رسانه ملی در ۵ سال اخیر و ایجاد خلاء برنامههای سرگرم کننده پرمخاطب مانند عصرجدید یا خندوانه طی یکسال گذشته، عملا ابرچالش جذب مخاطب به وجود آمده که تلاطمهایی مانند وقایع سال گذشته بیش از پیش به آن دامن زددر بیشترین بازه، ۹ درصد پرسش شوندگان اعلام کردهاند، مخاطب اخبار شبکههای ماهوارهای خارج از ایران هستند و در حدود ۲٠ درصد اوقات فراغت خود را با این شبکهها سپری میکنند.
نکته اصلی اکثر این افکارسنجیها آنجاست که بیش از ۶٠ درصد پرسششوندگان اعلامکردهاند، ماهواره نمیبینند. ۷۱ درصد اعلام کردهاند، از فضای مجازی استفاده میکنند و ۳٠ درصد هم گفتهاند اخبار خود را از این طریق دریافت میکنند.
قطعا آمارها به صورت سالانه دستخوش تغییراتی میشوند اما برای جمعبندی موضوع، میتوان چند گزاره را از آمارهای سه سال اخیر استخراج کرد:
۱- صداوسیما همچنان مهمترین رسانه پرکننده اوقات فراغت مردم است.
۲- در حوزه خبر، فضای مجازی پا به پای صدا و سیما نقش آفرینی میکند و دیگر صرفا اخبار صدا و سیما مرجع دریافت اطلاعات نیست.
۳- بیشترین مراجعه مردم به رسانهها برای تماشای فیلم و سریال و برنامههای ورزشی و سرگرمی است.
به نظر میرسد، آنچه امروز صداوسیما در زمینه افت مخاطب با آن دست به گریبان است، همین گزاره سوم است. با حضور رقبای پرقدرتی مانند VODها با خطوط قرمز کمتر و البته بودجههای بیشتر و ضعف تولید فیلم و سریال در رسانه ملی در ۵ سال اخیر و ایجاد خلاء برنامههای سرگرم کننده پرمخاطب مانند «عصر جدید» یا «خندوانه» طی یکسال گذشته که با ایدههای جدید و خلاقانه مردم را پای تلویزیونها بکشانند، عملا ابرچالش جذب مخاطب به وجود آمده که تلاطمهایی مانند وقایع سال گذشته بیش از پیش به آن دامن زد.
گوشی برای شنیدن هست؟
بیراه نیست اگر بگوییم، صداوسیما موتور محرک فرهنگ و هنر کشور در بخشهای مختلف است و متاسفانه امروز در یک کشمکش بیرونی و داخلی دچار بلاتکلیفی و سرگردانی شده است؛ عمده این بلاتکلیفی نیز در استفاده از نیروی انسانی و چهرههاست.
قوه محرک سازمانهای رسانهای مجموعه نیروی انسانی آن است و تا زمانیکه این بخش تعیین تکلیف نشود و عناصر فعال و چهرهها ارزش افزودهای خلق نکنند، کاری جلو نمیرود.
در همین زمینه و با بیتوجهی جدی به کادرسازی نیروهای متعهد و متخصص طی دو دهه اخیر، نمیشود انتظار معجزهای یک شبه داشت، اما برنامهریزی دقیق و پرهیز از تصمیمات مبتنی بر آزمون و خطا در رتق و فتق امور با همین بضاعت ممکن است.
روزی به بهانه درگذشت مرحوم مهسا امینی عدهای از چهرهها که با اعتبار صدا و سیما به جایی رسیدهاند، شتابان به مردم پشت کرده و ژست تحریم رسانه ملی را میگیرند و روزی دیگر به بهانه دفاع از انقلاب، همین رفتار تکرار میشود و با گوشه و کنایه به مخاطب میفهمانند که این صدا و سیما ما را سرکار گذاشته است!در همین زمینه و در خبرها آمده بود که برخی چهرهها مانند محمدرضا گلزار و رضا رشیدپور به زودی به قاب رسانه ملی برمیگردند و صحبتهایی هم درباره فرزاد حسنی شنیده میشد اما همزمان چهرههایی دیگر مانند محمدرضا شهبازی مجری برنامه طنز «پاورقی» نسبت به آن جبهه گرفت و از ادامه فعالیت در آن برنامه انصراف داد؛ دقیقا از همینجا بود که دعواهای موافقان و مخالفان به فضای مجازی کشید و رشیدپور هم ضمن تشکر از دعوت مدیران صداوسیما و حضورش در برنامه جدید را مصلحت ندانست.
هر کس با نیت متفاوت زیر میز میزند؛ اما خروجیاش یکی است
آنچه مشخص است، نبود سازوکاری برای حفظ و صیانت از چهرهها در صداوسیما طی سنوات گذشته کار را به اینجا کشیده که افرادی از طیفهای فکری مختلف که با بودجه عمومی و سرمایه اجتماعی رسانه ملی چهره میشوند، هرجا سیاستی به مذاقشان خوش نیاید، زیر میز بازی میزنند! ممکن است در این زیر میز زدن، نیتها و نگاهها متفاوت باشد، ولی خروجی آن یکی است و تیشه به ریشه اعتماد مخاطبانِ باقیمانده صدا و سیما میزند.
متاسفانه در همین راستاست که روزی به بهانه درگذشت مرحوم مهسا امینی عدهای از چهرهها که با اعتبار صدا و سیما به جایی رسیدهاند، شتابان به مردم پشت کرده و ژست تحریم رسانه ملی را میگیرند و روزی دیگر به بهانه دفاع از انقلاب، همین رفتار تکرار میشود و با گوشه و کنایه به مخاطب میفهمانند که این صدا و سیما ما را سرکار گذاشته است!
روزی به دلیل نبود سازوکار مشخص و مدون و دقیق، سرمایههای رسانه ملی به راحتی به این رسانه پشتپا میزنند و حتی به رقبایش میپیوندند و روزی دیگر میخواهند با همان روال نامشخص قبل به صدا و سیما برگردند و صدای عدهای دیگر درمیآید!
و عجیب اینجاست که چطور دشمنان ما میتوانند از ظرفیتها و سرمایههای ما در جهت مقاصد ضدایرانی و ضدملی سوءاستفاده کنند، اما به دلیل سهلانگاری و یا بیبرنامگی در داخل کشور برای حفظ این سرمایهها و چهرهها و استفاده از ظرفیت آنها در جهت امیدآفرینی و پیشبرد کشور نمیتوانیم استفاده کنیم.
چند چهره و شخصیت میتوان نام برد که از کنار صداوسیما به نام و آوازهای رسیدند و بعد به آن پشت کردند؟ چند رشیدپور و شهبازی دیگر را باید از دست بدهیم؟!
اگر فردی خطا کرده، میبایست جبران کند و نباید به او جایزه داد، اما ایجاد بنبست و ساختن فضایی غیرقابل بازگشت نیز محل اشکال جدی است. در فضای احساسی و کف فضای مجازی منطق مباحث شکل نمیگیرد، چه برسد به اینکه موضوعات حل شود! بلکه مشورت و حضور جمعی از دلسوزان و ایجاد فضای گفتوگو خارج از هماوردطلبیهای رسانهای منجر به پیشنهاد راهحل میشود کسی که خطا کرده باید جبران کند اما ایجاد فضای غیرقابل بازگشت هم محل اشکال جدی است
استعدادیابی و تربیت و معرفی چهره یک بحث است، تولید برنامه پرمخاطب بحثی دیگر! و این میان حفظ چهرهها و تعامل با آنها و ایجاد سازوکارهای حفظ چهرهها یا به تعبیری سلبریتیها بحثی کاملا متفاوت. شبکههای ماهوارهای و سایر سکوهای سرگرمی نشان دادهاند، تا امروز نان صدا و سیما و استعدادهایی که در رسانه ملی کشف و معرفی شدهاند را میخورند و خودشان چنان که مدعی هستند، هنرمند و چهرهای معرفی نکردهاند، بلکه با سوءاستفاده از خلاءهای داخلی و به ویژه ناتوانی صدا و سیما در حفظ سرمایههایش برای خود از نمد کلاهی ساختهاند.
قطعا اگر فردی خطا کرده یا چهرهای در بزنگاهی به کشور و مردم جفا کرده، میبایست جبران کند و نباید به او جایزه داد، اما ایجاد بنبست و ساختن فضایی غیرقابل بازگشت نیز محل اشکال جدی است. در فضای احساسی و کف فضای مجازی منطق مباحث شکل نمیگیرد، چه برسد به اینکه موضوعات حل شود، لذا مشورت و حضور جمعی از عقلا و دلسوزان و ایجاد فضای گفت و گو خارج از هماوردطلبیهای رسانهای منجر به پیشنهاد راهحلهایی شود.
موردی که دشمنان این مرز و بوم روی آن دست گذاشتهاند، القای این گزاره است که در مسیر بازگشت انسداد و بنبست است و چهرهها راهی جز آویزان شدن به طناب پوسیده آنها ندارند، درصورتیکه با سعهصدر و برنامهریزی درست و ایجاد سازوکارهایی که در تمام دنیا پذیرفته شده و چهرهها در آن چهارچوب فعالیت میکنند و حق تخطی از آن ندارند، میتوان مسیری برای بازگشت چهرهها باز کرد.
هنر مدیران صداوسیما در این برهه، استفاده از همه ظرفیتهای کشور در جهت امیدآفرینی و ایجاد روحیه نشاط و حفظ انسجام و یکپارچگی کشور زیر پرچم جمهوری اسلامی ایران است.