يکشنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۳ - 2024 October 06 - ۱ ربیع الثانی ۱۴۴۶
۱۰ تير ۱۴۰۲ - ۱۶:۳۶

مورخ آمریکایی: هیچ ابرقدرتی در جهان وجود ندارد

یک کارشناس مجله «فارن افرز» در مقاله‌ای اعلام کرد که اصطلاح ابرقدرت که برای توصیف برخی کشورها استفاده می‌شود، دقیق نیست، بلکه گمراه‌کننده است و موجب ارتکاب اشتباهات در جنگ‌ها و درگیری میان کشورها می‌شود.
مورخ آمریکایی: هیچ ابرقدرتی در جهان وجود ندارد
کد خبر: ۶۳۰۴۰۲

به گزارش ایران اکونومیست، فیلیپ ابراین، مورخ و استاد پژوهش‌های استراتژیک آمریکا در مقاله‌ای برای مجله فارن افرز نوشت: حتی واقع‌گرایانی که این اصطلاح را به صورت مکرر به کار می‌برند تعریف واضح و قانع‌کننده‌ای را از ابرقدرت نداده‌اند.

او گفت: «عدم دقت در استفاده از این اصطلاح منجر به مخدوش شدن استفاده از قدرت کشور شده و باعث می‌شود این کشورها بیش از آنچه هستند تهدید نظامی به نظر برسند. برای همین باید به سؤال کردن از آنچه یک کشور را ابرقدرت می‌کند، پایان بدهیم و از اصطلاح دیگری به نام «قدرتی با طیف کامل» استفاده کنیم. اصطلاح ابرقدرت به هیچ وجه مفید نبوده است؛ اما اصطلاح قدرت کامل اصطلاحی دقیق‌تر و سودمندتر است. منظور از قدرت کامل قدرت نظامی، سیاسی، اقتصادی، تکنولوژی و اجتماعی است. قبل از جنگ جهانی اول مردم فکر می‌کردند که این ابرقدرت‌ها بر اروپا سلطه دارند؛ اتریش، مجارستان، فرانسه، آلمان، ایتالیا، روسیه و انگلیس. اما جنگ نشان داد که تنها دو قدرت اروپایی وجود دارد؛ آلمان و انگلیس. از نظر تحلیلگران، روسیه یک قدرت هسته‌ای و کلاسیک بود که می‌توانست اراده خود را نه فقط بر همسایگانش بلکه بر کشورهای مختلف در سرتاسر جهان تحمیل کند. برای همین ابرقدرت محسوب می‌شد؛ اما در پس این تصویر مخوف از کرملین تصویری درهم شکسته از عناصر اساسی اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و تکنولوژیکی قدرت وجود داشت. تمام ابعاد اصلی اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و تکنولوژی این قدرت نشان می‌داد که روسیه را می‌توان با هر چیزی به جز ابرقدرت توصیف کرد.

طی ۱۵۰ سال گذشته تنها تعداد اندکی از کشورهای با قدرت کامل وجود داشتند مثل آمریکا که در مقایسه با بیشتر کشورها نگرانی‌های امنیتی کمتری داشت. انگلیس نیز از اواخر قرن ۱۹ تا سال ۱۹۴۳ یک قدرت همه‌جانبه محسوب می‌شد. سیاست و جامعه منشأ قدرت هستند. کشورها بر سر نفوذ جهانی با روش‌های متفاوتی رقابت می‌کنند و معمولاً این تفاوت‌ها در طرفی است که رهبری جامعه را بر عهده دارد و نوع نظامی که آن را رهبری می‌کند. تفاوت دیگر در این است که جوامعشان به آنها کمک می‌کنند یا در فعالیتشان مانع‌تراشی می‌کنند.

نقشی که جوامع در مشخص کردن زمان و چگونگی استقرار نیروی نظامی ایفا می‌کنند، پیچیده است. برخی از جوامع حمایت بیشتری از استقرار نظامی دارند. برخی نیز از تحولات تکنولوژی حمایت می‌کنند، در حالی که برخی دیگر اولویت‌های متفاوتی دارند. مقایسه کردن تعهدات جامعه آسان نیست؛ اما واضح است که تفاوت بزرگی را ایجاد می‌کند. به عنوان مثال می‌توان به جنگ اوکراین اشاره کرد. به‌رغم اینکه رهبران روسی صحبت کردن درباره فداکاری ملی را دوست دارند، اما آنها از افراد نورچشمی در مسکو یا سن پترزبورگ نخواستند در جنگ شرکت کنند. با این حال در اوکراین بخش وسیعی از جامعه برای شرکت در جنگ بسیج شدند. تعهد جوامع معمولا در نظام‌های سیاسی انعطاف‌پذیر وجود دارد که تقریبا میزان زیادی در حفظ قدرت همه جانبه موفق بوده‌اند. چنین نظام‌هایی قدرت نظامی سازگارتری دارند که کمتر در معرض هوا و هوس دیکتاتورها قرار دارد. برای همین می‌بینیم که آمریکا و انگلیس در رسیدن به سطحی از قدرت همه‌جانبه موفق بوده‌اند، در حالی که آلمان نازی و اتحاد شوروی در همزیستی با شرایط متغیر شکست خوردند و برای همین قدرت خود را از دست دادند.

در سال‌های گذشته سوء فهم قدرت کشور عواقب وخیمی داشته است و ممکن است در آینده موجب فجایعی شود. تمایل سیاستگذاران غربی برای مبالغه در بزرگ دانستن قدرت روسیه بر تصمیماتشان به ویژه درباره کاهش حمایت نظامی از اوکراین قبل از حمله روسیه تأثیر گذاشت. بسیاری معتقدند که غرب نباید اوکراین را مسلح کند چرا که سلاح غرب تفاوت بزرگی در جنگ ایجاد نمی‌کند بلکه ممکن است موجب اشتباهات بدتری شود و به اوکراین فکر اشتباهی را درباره آنچه می‌تواند محقق کند، القا کند.

این ذهنیت موجب کاهش کمک به اوکراین در طول دوره جنگ و افزایش تعداد قربانیان دو طرف و طولانی‌تر شدن درگیری شد. اگر اوکراین چیزی نزدیک به زرادخانه‌ای را که امروز در اختیار دارد با سلاح‌های مدرن داشت، ارتش روسیه پیش از این شکست بزرگی می‌خورد.»

 

آخرین اخبار