به گزارش ایران اکونومیست، حمید حکیمخواه از آزادگان دوران هشت سال دفاع مقدس در خاطراتی با اشاره به شلاق خوردن اسرا به دلیل سجده طولانی روایت میکند: در یکی از شبهای دوران اسارت، پس از صرف شام، مشغول خواندن نماز مغرب و عشاء شدم. نمازم را که خواندم، متوجه نگهبانی شدم که پشت پنجره ایستاده بود و داخل سلول را میپایید.
او به یکی از بچهها خیره شده بود و نماز خواندن او را تماشا میکرد. وقتی نماز و سجده طولانی و همراه با آه و ناله وی تمام شد، سرباز بعثی او را صدا زد و با خشم پرسید: «چرا این همه در سجده بودی؟ برای چه کسی دعا میکردی؟ برای خمینی؟!» آن برادر اسیر، در حالی که اشک چشمانش را پر کرده بود، جواب داد: «نه! داشتم برای آزادی خودمان دعا میکردم.»
سرباز بعثی نام او را یاد داشت کرد و وقیحانه آب دهانش را بر روی او انداخت و از پشت پنجره دور شد. صبح روز بعد، آن برادر هم سلولی را به جرم دعا و سجده طولانی، به ۲۵ ضربه شلاق محکوم کردند و با کابل، پشت او را سیاه کردند طوری که پس از تحمل ضربات، به حالت اغما دچار شد. بعد از او، نوبت به من رسید، که البته تنها به تذکر اکتفا کردند.»